در هفتههای گذشته شاهد تغییر مرکز ثقل تحولات و بحرانها از جنگ غزه در شرق مدیترانه به سمت منطقه غرب آسیا بودیم، تحولاتی که دورنمایی از توسعه میدان جنگ و گسترده تر شدن سطح درگیریها را به تصویر کشید. نقطه آغاز این شرایط بحرانی، حمله رژیم اسرائیل به ساختمان سفارت جمهوری اسلامی ایران در سوریه بود که نه تنها سبب شهادت سیزده تن از مستشاران نظامی ایران و شهروندان سوری شد، بلکه تخریب کامل ساختمان بخش کنسولی را نیز به دنبال داشت. در پی این اقدام که نقض فاحش حقوق بین الملل بود، جمهوری اسلامی ایران در ابتدا منتظر واکنش جامعه جهانی و نهادهای بین المللی از جمله شورای امنیت سازمان ملل شد تا در صورت امکان، پاسخی حقوقی به این تجاوز آشکار بدهد؛ اما بعد از اینکه مشخص گردید دولت های غربی استاندادهای دوگانه خویش را به شورای امنیت نیز تسری داده اند و قصدی برای مواجهه با عمل خطای رژیم اسرائیل ندارند؛ ایران وارد فاز عکس العمل فردی به تعدی این رژیم شد و حمله موشکی و پهپادی 14 آوریل را کلید زد.
رژیم اسرائیل هر چند تلاش کرد برای پاسخ به این حمله ایران، ائتلافی جهانی شکل دهد و با یاوه سرایی در رابطه با تهدیدات هسته ای احتمالی از سوی کشورمان، نگرانی آمریکا و کشورهای غربی را تحریک کرده و آنها را با خود همراه کند، اما در این مسیر موفق نبود و به ناچار حمله ای تکروانه، بدون تلفات و ناچیز به داخل کشور و البته برخی مواضع جبهه مقاومت در منطقه انجام داد. هر چند مقامات کشورمان پیش از این حمله اعلام کرده بودند در صورت عملیات تلافی جویانه رژیم اسرائیل به خاک ایران، سریع و سخت به آن پاسخ خواهند داد؛ اما حمله اسرائیل به حدی کم اثر بود که به نظر نمی رسد جمهوری اسلامی ایران قصد پاسخگویی به آن را داشته باشد. با این وجود رسیدن اوضاع منطقه به این شرایط و قرار گرفتن در لبه مرز جنگ منطقه ای حاوی برخی درس ها و نکاتی است که باید به آن توجه نمود.
در درجه نخست به نظر میرسد در عصر حاضر، طرح آمریکا و کشورهای اروپایی تضعیف سازمان ملل و مکانیسمهای حقوقی و در عوض، تقویت جایگاه قدرت و نفوذ در عرصه بین المللی است؛ به این ترتیب که این کشورها همچون دوران جنگ سرد با زنده کردن رقابت های قطبی و بلوکی و اتخاذ رویکردهای غیر عقلانی و غیر حقوقی، مانع عملکرد دقیق و صحیح شورای امنیت در انجام رسالت اصلی خود یعنی حفظ صلح و امنیت جهانی میشوند و پس از آن میکوشند مشکلاتی که از اتخاذ چنین رویکردی حاصل میشود را از طریق رایزنیهای دو جانبه و چند جانبه و توافقات پشت درهای بسته حل و فصل کنند. در چنین شرایطی شاهد هستیم که بازیگری همچون ایران بعد از مواجهه با سکوت و بی عملی شورای امنیت در برابر حمله به یک مکان دیپلماتیک، ناچار به اقدام فردی علیه تجاوزگر میشود؛ سپس قدرت های بزرگ برای جلوگیری از یک جنگ فراگیر وارد عمل میشوند و با رایزنیها و رفت و آمدهای دیپلماتیک خود اینگونه به جهان القاء میکنند که ما مانع جنگ شدیم! این در حالی است که همین قدرت ها میتوانستند با تصویب یک قطعنامه شدید الحن علیه رژیم اسرائیل، حمله آن به اماکن دیپلماتیک ایران را محکوم کنند و با وضع برخی اقدامات تنبیهی مشترک، حقوق و منافع ایران را تأمین کنند و جلوی تنشها و بحرانهای بعدی که همه مردم منطقه را در ترس و نگرانی فرو برد، بگیرند. این رویکرد خطرناک است و حقوق دانان و مقامات کشورها باید به فکر اصلاح این رویه ناسالم در سازمان ملل باشند.
نکته دوم در رابطه با تحولات اخیر، وابستگی و تبعیت شدید اسرائیل از آمریکا و کشورهای غربی است؛ این بحران نشان داد رژیم اسرائیل در برابر حمایت های گسترده کشورهای غربی، به ناچار بخش بزرگی از آزادی عمل و استقلال خود را از دست داده و برای حفظ و تداوم این حمایتها چاره ای جز حرکت در مسیر مد نظر کشورهای غربی ندارد.
بعد از حمله وسیع و تحقیر کننده ایران به سرزمینهای اشغالی، دولت راستگرا و افراطی رژیم اسرائیل به شدت از سوی نیروهای تندروی داخلی تحت فشار قرار گرفت تا به این حمله پاسخ دهد، شخص نتانیاهو نیز به دلیل مشکلات داخلی و چالش های جنگ غزه، بسیار علاقه مند بود تا با توسعه میدان جنگ، از شعار اولیه اش مبنی بر نابودی حماس رها شود و اهداف جدیدی برای شکل دهی به ائتلاف جهانی علیه ایران تعریف کند. اما عدم همراهی آمریکا و کشورهای اروپایی، این رژیم را در شرایطی قرار داد که به صورت تکروانه و البته به گونه ای دست به تلافی بزند که منجر به تداوم و تشدید تنشها نشود؛ در نتیجه حمله ای صورت گرفت که حتی از دید مقامات امنیت داخلی خود این رژیم نیز ضعیف و ناچیز بود و اگر تمام عملیات تلافی جویانه اسرائیل در همین حمله خلاصه شود، چیزی جز پیام ضعف، وابستگی و درماندگی را مخابره نکرد. کما اینکه رژیم اسرائیل در مقابله با حمله جمهوری اسلامی ایران نیز نشان داد که به صورت فردی قادر به دفاع از سرزمینهای اشغالی نیست و بدون کمک آمریکا، کشورهای اروپایی و کشورهای همسو در منطقه، نمیتواند حملات علیه خود را دفع کند.
نکته سوم اما به جمهوری اسلامی ایران باز میگردد؛ در شرایط کنونی به نظر می رسد برنده منازعات منطقه ای چند هفته اخیر ایران بوده که نمایشی قدرتمند از دفاع از خاک خود و مکانهای دیپلماتیکش به جای گذاشت و توانست سطح مناسبی از بازدارندگی را در برابر رژیم اسرائیل ایجاد کند. با این وجود، حفظ این موقعیت نیازمند تدابیری در عرصه داخلی و منطقه ای است. در عرصه منطقه ای لازم است جمهوری اسلامی ایران شرایط را به گونه ای ساماندهی کند که تمرکز جامعه جهانی به سمت آتش بس در غزه و پایان دادن به رنج و محنت بی شمار مردم فلسطین بازگردد و هر چه سریع تر به این جنگ نابرابر و ضد بشری اسرائیل علیه مردم غزه پایان داده شود. همچنین لازم است رایزنیهای گستردهای در قالب دوجانبه و چند جانبه بین ایران، روسیه، چین، عراق، ترکیه و پاکستان در مورد همکاریهای اطلاعاتی- امنیتی و دفاعی- نظامی صورت بگیرد و ایران با تقویت همکاریهای راهبردی بلند مدت با این کشورها، تعداد متحدان خود را برای مواجهه با شرایط بحرانی مشابه در آینده افزایش دهد.
در عرصه داخلی نیز لازم است اتحاد و انسجام ملی که پیرامون مواجهه با اسرائیل شکل گرفته، حفظ و تقویت شود و از انجام اقدامات سلبی و اجرای برخی طرح های اجتماعی که قبلا ناکارمدی آنها به اثبات رسیده و تنها سبب دوگانه ، اختلاف و خشم در بین آحاد جامعه میگردد، پرهیز شده و با تمرکز بر مدیریت اقتصاد کشور، به گسترش رفاه، آسایش و همدلی و اتحاد در جامعه کمک شود.
محمد مهدی مظاهری، استاد دانشگاه
(مسئولیت محتوای مطالب برعهده نویسندگان است و بیانگر دیدگاههای مرکز مطالعات سیاسی و بینالمللی نیست)