خاورمیانه که زمانی به عنوان مهد تمدن و فرهنگ شناخته میشد، این روزها به مهد تحولات عجیب و عبرت آموز سیاسی و اجتماعی تبدیل شده است. در حالیکه تصور میشد مقاومت مردم لبنان، رایزنیهای گسترده سیاسی و فشار نهادهای بین المللی رژیم اسرائیل را تحت فشار قرار داده تا به تجاوزات ضد حقوق بشری خود در منطقه پایان دهد و این ختم جنگ میتوانست مایه تضعیف و بی آبرویی طولانی مدت برای اسرائیل باشد، پروژه بعدی این رژیم برای تداوم بحران در منطقه و تضعیف حلقههای بعدی دشمنان خود با سرعتی باور نکردنی کلید خورد.
با محکومیت نتانیاهو و وزیر دفاع سابقش در دادگاه کیفری بین المللی و پس از آن در سازمان عفو بین الملل، شرایط بسیار خوبی برای جبران بخشی از جنایات دردناک اسرائیل در نوار غزه و لبنان مهیا شده بود و امید می رفت بتوان از طریق دیپلماسی عمومی و با کمک رسانهها نخست وزیر و مقامات رژیم اسرائیل را محکوم و منزوی کرد و آنها را به دست دادگاهی عادل سپرد. با این حال با برنامه ریزی دقیق مقامات این رژیم و البته همکاری برخی کشورهای اثرگذار منطقه و جهان با آن، سیر حوادث به گونه دیگری پیش رفت؛ تنها ساعاتی بعد از آتش بس در لبنان، بحران به حلقه بعدی محور مقاومت انتقال یافت تا نه تنها توان و فرصتی برای بازیابی و ابتکارعمل نیروهای مقاومت ایجاد نشود، بلکه بحث محکومیت نتانیاهو نیز به حاشیه برود.
تحولات سریع و پرسرعت و البته طبق برنامه پیش رفت؛ در کمتر از دو هفته شهرهای مختلف سوریه به اشغال گروههای مخالف بشار اسد درآمد و سپس با اشغال دمشق، حکومت 50 ساله وی نیز خاتمه یافت. برای ناظران و تحلیلگران مسائل خاورمیانه که در یکسال گذشته حوادث و تحولات شگفت انگیز و غیر قابل تصور بسیاری را دیده اند، ناکامی عجیب اسد در حفظ حاکمیت خود بر شهرهای مختلف سوریه و در نهایت فرار او به روسیه و جشن پیروزی مخالفان در پایتخت یک شوک جدید بود. این تحول جدید دو سؤال کلیدی را پیش روی تحلیلگران قرار داد؛ دلایل شکست این چنینی اسد چه بود؟ و پس از این تحول، منطقه به چه سمت و سویی حرکت خواهد کرد؟
در رابطه با سؤال نخست هر چند میتوان پاسخ هایی متعدد از زوایای گوناگون داد؛ اما در یک نگرش کلی به نظر می رسد تجمیع دو دسته عوامل داخلی و خارجی سبب سقوط بشار اسد گردید. به این ترتیب که بعد از عملیات هفت اکتبر و ضربه کاری که رژیم اسرائیل(دانسته یا نادانسته) از نیروهای مقاومت خورد،این رژیم توانست مشروعیت و جواز اجرایی کردن استراتژیهای «اختاپوس» و «مرگ با هزاران چاقو» خود را از قدرت های جهانی بگیرد و در نتیجه با شدت و حدت تمام و بدون هیچ ملاحظه و رعایت خطوط قرمز، برنامه خود برای تضعیف و نابودی جبهه مقاومت و سران، تصمیم گیران و حامیان آن را به اجرا گذارد. در چنین فضایی سوریه که یک پل رابط بین نیروهای مقاومت بود، به هدف بعدی این رژیم بعد از غزه و لبنان تبدیل شد و البته با حمایت های مالی و لجستیکی ترکیه، پروژه ساقط کردن اسد کلید خورد و اجرایی شد.
البته تهدید و توطئه خارجی در مقاطع مختلف و برای کشورهای گوناگونی وجود داشته، اما همیشه منجر به سقوط و فروپاشی حکومت های آنها نشده است. در مورد سوریه هم میتوانست این اتفاق رخ بدهد؛ اما نداد و دلیل آن هم فقدان محبوبیت و سرمایه اجتماعی حکومت اسد بود. بشار اسد قبل و بعد از انقلاب مردمی سال 2011 فرصت داشت تا به خواستههای جامعه خود توجه کند و با افزایش رضایت مردم از حکومت خود، پایههای نظام سیاسی اش را تقویت کند، اما چنین نکرد. مردم سوریه هر چند طی این سالها از ترس جنگ داخلی و آشوبی دوباره، دیگر دست به اعتراضات مدنی و تجمع و انقلابی دیگر نزدند، اما در بزنگاه تاریخی روزهای اخیر نقش خود را نشان دادند و با قطع کامل حمایت خود از حکومتشان به اسد نشان دادند اگر آنها نباشند، پایههای حکومت تا چه لرزان است.
پایگاه مردمی اسد در سالهای اخیر آنقدر تضعیف شده بود که کوچکترین تجمعی حتی از سوی حامیان وی در اطراف کاخ ریاست جمهوری شکل نگرفت و با ضعف یا تمرد ارتش از مقاومت در برابر نیروهای متجاوز، پایتخت سوریه به راحتی در اختیار آنها قرار گرفت. بنابراین توطئه و برنامه ریزی خارجی و نارضایتی داخلی در سوریه دو عامل کلیدی بودند که سبب سقوط حکومت اسد شدند.
اما سؤال دوم این است که در این شرایط آینده منطقه به چه سمتی خواهد رفت؟ و جمهوری اسلامی ایران چه میتواند بکند؟ در پاسخ به این سؤال باید گفت به نظر می رسد بر اساس استراتژیهای توسعه طلبانه و تهاجمی رژیم اسرائیل و البته موضع گیریهای گستاخانه و شفاف مقامات آن، برنامه سوریه در مورد دیگر شاخههای جبهه مقاومت از جمله در عراق و یمن نیز ادامه خواهد یافت و تهدیدات و حملات خرابکارانه علیه جمهوری اسلامی ایران نیز شدت خواهد گرفت. در چنین شرایطی به نظر میرسد جمهوری اسلامی ایران و جبهه مقاومت باید خود را در یک موقعیت تجدید قوا و نیرو قرار دهند. جبهه مقاومت از همان اوان شکل گیری بر پایه اعتقاد و حمایت مردم ایجاد شد و حال نیز باید تمام هم و غم خود را بر تداوم بخشی به حمایت همین پایه اصلی قرار دهد. نیروهای مقاومت در عراق و یمن باید ضمن تقویت جایگاه خود در جامعه، به ائتلاف سازی با احزاب و گروههای مختلف بپردازند و شبکه خود را در بین مردم کشورهایشان گسترش دهند.
اما جمهوری اسلامی ایران که پشتیبان گروههای مقاومت است و در نتیجه بیش از همه در معرض تهدید و توطئه قرار دارد نیز باید تدابیر جدی برای تقویت قدرت داخلی خود انجام دهد. هر چند بعد از حملههای وعده صادق 1 و 2 ایران به اسرائیل و نحوه پاسخگویی این رژیم به کشورمان، به نمی رسد اسرائیل قصد حمله مستقیم به ایران و آغاز جنگی گسترده را داشته باشد، اما تحریک و تجهیز نیروهای مخالف نظام، جنگ رسانه ای، ایجاد نارضایتی عمومی در بین مردم، حملات سایبری و هوشمند به مراکز کلیدی و ناکارآمد جلوه دادن نظام حکمرانی در ایران احتمالا در رأس برنامههای این رژیم علیه ایران قرار دارند.
در چنین شرایطی گام اول مواجهه شفاف و واقع گرایانه با تهدیدات موجود است؛ تکذیب و انکار و شعارهای بی پشتوانه نه تنها دردی از کشور دوا نمیکند، بلکه ممکن است سبب رخوت و سستی در برنامه ریزی برای مواجهه دقیق و جدی با تهدیدات موجود شود.
گام دوم بازگرداندن صاحبان و ولی نعمتان حکومت به جایگاه اصلی خودشان است؛ قاطبه مردم ایران باید احساس کنند حکومت متعلق به خود آنها است و هدفش چیزی جز خدمت و فراهم کردن آسایش و رفاه برای آنها نیست. در نتیجه، در شرایط کنونی لازم است بیشترین سرمایه گذاری روی تقویت رضایت و خشنودی مردم و تقویت سرمایه اجتماعی صورت بگیرد و از ارائه و اجرای هر برنامه ای که بین اقشار مختلف مردم فاصله می اندازد یا آنها را از بهبود شرایط کشور ناامید میکند، پرهیز شود.
خاورمیانه امروز در حال تغییر چهره است؛ رژیم اسرائیل با همکاری دولت آمریکا در تلاش است تا رهبر این تغییرات باشد و سیر تحولات را به نفع خود سوق بدهد؛ ترکیه و کشورهای عرب خلیج فارس نیز به دنبال جایابی جدید برای خود در این شرایط نوین هستند؛ روسیه تنها به فکر خروج آبرومندانه و کم ضرر خود از باتلاق اوکراین است و چین جز به حفظ و ارتقای قدرت اقتصادی و تقویت هژمون جهانی خود در این آشفته بازار به چیز دیگری اهمیت نمی دهد. تصمیم گیران و دیپلماتهای ایرانی باید این واقعیتها را ببینند و با صحبت شفاف در مورد آنها نشان دهند که برای این شرایط برنامه ریزی و آمادگی دارند.
محمد مهدی، مظاهری استاد دانشگاه
(مسئولیت محتوای مطالب برعهده نویسندگان است و بیانگر دیدگاههای مرکز مطالعات سیاسی و بینالمللی نیست)