آموزه‌ها و آزموده‌های مواجهه با رویکرد صلح از طریق قدرت آمریکایی

رویکرد صلح از طریق قدرت، peace through strength، در دوره دوم ریاست جمهوری ترامپ تبدیل به کلیدواژه‌ای راهبردی در چرتکه محاسباتی دولت‌ها و نهادهایی قرار دارد که به ‌صورت مستقیم یا غیرمستقیم منافع و اهداف‌شان متأثر از سیاست‌های آمریکاست. ادراک آنچه ترامپ از این رویکرد در نظر دارد و آنچه به ‌عنوان خروجی اقدام مدنظر ترامپ، دولت ایالات متحده اجرا می‌کند و نحوه مواجهه با آن ضرورتی به میزان ضرورت اهمیت اقدامات ایالات متحده نسبت به دولت یا نهاد مخاطب دارد. جهت ارزیابی این رویکرد در ابتدا باید نوع و شکل قدرتی که از طریق آن پکس آمریکانای ترامپ به دنبال ساخت آن در سطح جهان است را شناخت؛ ویژگی‌های آن را تفکیک کرد سپس تجربیات مواجهه با آن و خروجی‌های به‌دست آمده را مورد ارزیابی قرار داد.
۳۱ شهریور ۱۴۰۴
مشاهده ۳۵۷
محید مختاری

رویکرد صلح از طریق قدرت، peace through strength، در دوره دوم ریاست جمهوری ترامپ تبدیل به کلیدواژه‌ای راهبردی در چرتکه محاسباتی دولت‌ها و نهادهایی قرار دارد که به ‌صورت مستقیم یا غیرمستقیم منافع و اهداف‌شان متأثر از سیاست‌های آمریکاست. ادراک آنچه ترامپ از این رویکرد در نظر دارد و آنچه به ‌عنوان خروجی اقدام مدنظر ترامپ، دولت ایالات متحده اجرا می‌کند و نحوه مواجهه با آن ضرورتی به میزان ضرورت اهمیت اقدامات ایالات متحده نسبت به دولت یا نهاد مخاطب دارد. جهت ارزیابی این رویکرد در ابتدا باید نوع و شکل قدرتی که از طریق آن پکس آمریکانای ترامپ به دنبال ساخت آن در سطح جهان است را شناخت؛ ویژگی‌های آن را تفکیک کرد سپس تجربیات مواجهه با آن و خروجی‌های به‌دست آمده را مورد ارزیابی قرار داد.

ویژگی‌های قدرت در آمریکای ترامپ؛ عنان گسیخته، نظارت‌ناپذیر، غیرپاسخگو

دومین دوره ریاست جمهوری ترامپ با ساخت قدرت همراه با سه ویژگی خاص در حوزه داخلی و بین‌المللی در جریان است. ترامپ و همکارانش تلاش کرده‌اند تا قدرت اجرایی دولت آمریکا را در داخل و خارج عنان‌گسیخته ، نظارت ناپذیر، و غیرپاسخگو ساماندهی و سازمان‌دهی کنند. ادراک ترامپ و همفکران‌ش این است که اتخاذ چنین سیاستی می‌تواند دولت ایالات متحده را برای بازستانی به‌اصطلاح هژمونی مورد تعدی قرار گرفته خود در صحنه بین‌الملل بازآرایی کند و سنت‌های حکمرانی آمریکایی را تجدید حیات بخشد.

در سطح داخلی از لحظه آغازین حضور ترامپ در اتاق بیضی کاخ سفید مجموعه‌ای از فرمان‌های اجرایی جهت تقویت جایگاه ریاست جمهوری در سیاست آمریکا آغاز شد. ترامپ با استفاده از فرمان‌های اضطراری دولت را در وضعیت تصمیم‌گیری بدون نیاز به اجازه از کنگره قرار داده است. از سویی با اخراج گسترده نیروها در بدنه دولتی و حاکمیتی تلاش می‌کند تا وزن تصمیم‌گیری و کنش‌گری سازمان‌ها و نهادهای دولتی را کاهش و قدرت را در اتاق‌های کاخ سفید حبس کند. اگر روزگاری نهادهای اقتصادی مانند فدرال رزرو و نهادهای امنیتی مانند سازمان سیا و یا نهادهایی مانند اف.بی.آی  و ان.اس.ای در مسائل امنیت خارجی یا داخلی برای رئیس‌جمهور تصمیم‌سازی می‌کردند، امروز در صورت فراتر رفتن از موقعیت اجرای فرمان ریاست جمهوری، آشکارا مورد نقد قرار می‌گیرند و هزینه‌های سیاسی و بوروکراتیک گزافی برای اقدامات خود می‌پردازند. از این‌ رو کاهش استقلال و توان تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی در سیاست آمریکا در بدنه اجرایی وسیع دولت آمریکا، نمودی از قدرت عنان‌گسیخته و از بند رها شده دولت آمریکا در سطح داخلی بوده است.

ترامپ با استفاده مکرر از ترفند فرمان‌ اضطراری توانسته است نوعی چارچوب‌سازی غیرپاسخگو و نظارت‌ناپذیر را در دل سیاست آمریکا نهادینه کند. ابهام حقوقی این نوع فرمان و نبود سازوکاری برای محدودسازی آن در قوانین آمریکا دست ترامپ را برای کنشگری آزادانه و مرکزگرا فراهم کرده است. دولت ترامپ حتی مواجهه با مخالفان و معترضان داخلی را نیز از طریق نیروهای امنیتی فدرال پیگیری می‌کند تا از رهاورد آن کنترلی همه‌جانبه بر آنچه در کشور می‌گذرد داشته باشد.

در سطح بین‌الملی نیز عملکرد ترامپ و دولت‌اش از همان ابتدا مؤید ویژگی‌های مطروحه بوده است. خروج از توافقنامه‌های بین‌المللی، شانه خالی کردن از تعهدات بین‌المللی بر دوش دولت آمریکا به‌خصوص آنچه توسط دموکرات‌ها و دولت بایدن بر آنها متعهد شده‌اند، تلاش برای تغییر در قالب‌های تفاهمات و تعهدات و اتخاذ رویکرد یکجانبه‌گرایانه و سلطه‌گر را می‌توان در صورت‌بندی قدرت دولت دوم ترامپ مشاهده کرد.

اگر این مفروض در صورت‌بندی سه‌گانه از قدرت عنان‌گسیخته، نظارت‌ناپذیر و غیرپاسخگو را برای دولت دوم ترامپ مورد پذیرش باشد، در بخش دوم با تجربه‌نگاری خروجی بین‌المللی این سیاست می‌توان به آموزه‌ها و آزموده‌های مواجهه با دولت دوم ترامپ از طریق مخاطبان آن برخورد داشت.

آزموده‌های مواجهه با صلح از طریق قدرت ترامپ؛ یکجانبه‌گرایانه، ابتکار محور، دستاوردساز

ایالات متحده در دوره دوم ترامپ برای بازیابی هژمونی مورد تهدید خود با استفاده از این شکل از قدرت تلاش کرده است تا با رویکردی یکجانبه‌گرایانه، قهری، ابتکار محور و دستاوردساز سیاست خود را بازآرایی کند. جنگ غزه، بحران اوکراین، پرونده هسته‌ای ایران، جنگ تعرفه‌ها، خاورمیانه و مسائل آن و نحوه کنشگری با متحدان آزمون‌های اعمال سیاست صلح از طریق قدرت مدنظر ترامپ در این مدت‌زمان بوده‌اند. ترامپ تلاش کرده است تا از دل این پرونده‌ها برای سیاست خود وجاهت داخلی و بین‌المللی ساخته و در قامت یک کنشگر صلح‌ساز، تصمیم‌گیرنده نهایی‌، غیر قابل اجتناب و مصمم، آمریکای ترامپ را مطرح کند. آمریکایی که دولت ترامپ روایت می‌کند -فارغ از برونداد و نتایج حاصله- آمریکایی است که حاضر به پرداخت باج به قدرت‌های در حال ظهور نیست و همکاری را تنها در شرایطی می‌پذیرد که مبتنی بر منافع بلندمدت ایالات متحده باشد؛ دوران سواری مجانی در آن به پایان رسیده است و هرکسی برای حفظ صلح و امنیت جهانی باید هزینه خود را پرداخت کند.

در نتیجه اما، بحران اوکراین که به‌عنوان نمادی از شکست سیاست‌های دولت بایدن توسط ترامپ مطرح می‌شد و قرار بود با ابتکار ترامپ ظرف 24 ساعت به پایان برسد با برگزاری نمایش تحقیر متحد آمریکایی‌ها در کاخ سفید، فرش قرمز زیر سایه جنگنده‌های آمریکایی برای پوتین در آلاسکا و برگزاری کلاس درس برای اروپایی‌ها در کاخ سفید بدون حصول هیچ نتیجه یا حتی نشانی از نتیجه در حال ادامه یافتن است. جنگ غزه کمتر از یک ماه دیگر وارد سومین سال خود می‌شود و دامنه تجاوزات و نسل‌کشی رژیم صهیونیستی در غزه همچنان در حال گسترش است و به سراسر منطقه نیز سرایت کرده است. پرونده هسته‌ای ایران سرانجام به جنگی 12 روزه منجر شد که نه توانست قدرت نظامی ایران را از بین ببرد و نه توانست صنعت هسته‌ای ایران را نابود کند و نه سیاست‌های مذاکراتی ایران را دستخوش تغییر جدی کرده است. جنگ تعرفه‌ها تبدیل به روندی فرسایشی شده که با پاسخ متقابل از سوی کشورهای مختلف نیز روبرو شده است و یکجانبه‌گرایی آمریکایی‌ها در این حوزه را تبدیل به نوعی انزوا طلبی اقتصادی کرده است و فضا برای همکاری‌های اقتصادی را میان کشورهای دیگر فراهم ساخته است. در حقیقت شاهکار ابتکارات تعرفه‌ای ترامپ در حوزه اقتصادی باعث شده است تا حتی هند و چین نیز علی‌رغم همه مشکلات فیمابین با یکدیگر در مسیر تعامل قرار گرفته‌اند! در حوزه همکاری با متحدان نیز شرکای اروپایی ایالات متحده در تلاش برای بازگشت به سیاست‌های هماهنگ اروپایی برای حل مسائل خود و کاهش اثر سیاست‌های یکجانبه‌گرایانه آمریکایی‌ هستند.

آموزه‌های مواجهه با سیاست صلح از طریق قدرت ترامپ؛ ترکیبی از راهبردهای جهت‌دهی، محدودسازی، تحریک

فارغ از نتیجه حاصله از سیاست‌های ترامپ در این دوره - که تعجیل در حصول نتیجه این دولت تقریباً جز شکست در حل موضوعات حاصلی را در پی نداشته است- اما بُعد دستاورد محور آن باعث شده است تا دولت ترامپ حتی اگر قابل مهار نباشد، قابل محدودسازی و مسیرسازی باشد. در حقیقت مواجهه بین‌المللی با آمریکای ترامپ مبتنی بر سه خط اصلی جهت‌دهی، محدودسازی و تحریک بوده است. هر سه این راهبردها نیز براساس روانشناسی فردی ترامپ استوار هستند و از حربه‌های روانی و عاطفی برای کنترل نتایج بهره می‌برند. رژیم صهیونیستی نمونه‌ای از جهت‌دهی سیاست خارجی دولت ترامپ با استفاده از الگوی دستاوردسازی جعلی است که توانسته است اهداف خود را زیر چتر حمایتی ایالات متحده در دولت ترامپ پیگیری کند.

چین و هند در جنگ تعرفه‌ها و اروپا به خصوص در بحران اوکراین به دنبال محدودسازی و زیر یوغ آوردن اقدامات ترامپ ذیل چارچوب‌ها و هنجارهای بین‌المللی و نهادی هستند و از سویی با پیگیری خط روانشناسی سیاسی شخصی ترامپ سعی می‌کنند کنشگری مواجهه‌جویانه وی را با گفتاردرمانی و دادن امتیازهای شخصی کم‌هزینه کرده و به نوعی با به تأخیر انداختن اجرایی سیاست‌های وی یا تخفیف در آنها زمان بخرند. حتی روسیه نیز در جنگ اوکراین کمابیش از این موضوع بهره برده است. پوتین با تکیه بر موضوعات مورد علاقه شخصی ترامپ در تلاش برای مهار و گرفتن زهر اقدامات آمریکا علیه خود بوده است.

رویکرد سوم که رویکردی مواجهه جویانه بوده است را می‌توان رویکرد تحریک نامید. ایران، ونزوئلا، برزیل و کره شمالی با سیاست‌های مقابله‌جویانه در مواجهه با ترامپ هزینه‌های خود در این شرایط را افزایش داده‌اند و البته در مقابل توانسته‌اند نوعی از آرایش تهاجمی را در قبال این سیاست‌ها شکل دهند. این رویکرد با پذیرش هزینه‌های مواجهه در سطوح مختلف در تلاش برای نشان دادن توخالی بودن ماهیت سیاست‌ها و اقدامات دولت ترامپ است تا نشان دهد این رویکرد پرهزینه توانایی بازگرداندن هژمونی آمریکایی را نداشته و لحظه تک‌قطبی، لحظه‌ای در تاریخ روابط بین‌الملل بیش نبوده است.

هر سه این رویکردها مبتنی بر فهم فرصت و تهدید کوتاه‌مدت دولت ترامپ شکل گرفته است. ترامپ کنشگران بین‌المللی را وادار ساخته است تا برای مواجهه با خود ترکیبی از رویکردهای واقع‌گرایانه، اتحادهای موضوعی کوتاه مدت، روانشناسی سیاسی و احساس گرایی در روابط بین‌الملل را به اجرا درآورند. رویکرد جهت‌دهی مبتنی بر افتخارسازی عمل می‌کند. در این رویکرد کنشگر جهت‌ده تلاش می‌کند تا مبتنی بر روانشناسی سیاسی و احساسات و عواطف شخصی برای ترامپ مسیری را به تصویر بکشد که خروجی آن افتخاراتی مانند قهرمان صلح، پیروز جنگ و برنده جایزه نوبل است. در حقیقت قابی برای ترامپ ساخته می‌شود، در آن قاب پیروزی و شکست ترامپ تعریف می‌شود، ترامپ به کنشگری در آن قاب حضور پیدا می‌کند و در نهایت کاپ موفقیت -فارغ از واقعی یا جعلی بودن آن-در دستان وی قرار می‌گیرد. رژیم صهیونیستی با بهره‌گیری از این روش توانسته است در دوران ریاست جمهوری ترامپ با زیرپاگذاشتن همه قواعد و مقررات بین‌المللی به 6 کشور در سطوح مختلف حمله مستقیم نظامی‌کند و هزینه‌های خود را همراه با حمایت آمریکا به حداقل برساند.

اروپا و کشورهایی مانند هند و چین نیز با توجه به تهدیدات ترامپ رویکردی واقع‌گرایانه را پیگیری کرده‌اند. همانطور که کنت والتز، نظریه‌پرداز واقع‌گرا، ساختار نظام بین‌الملل را به مثابه زمین بیلیارد و کنشگران را توپ‌هایی با ابعاد و اوزان مختلف می‌دید؛ با این نگاه می‌توان متوجه شد که در برابر آمریکای ترامپ به‌ مثابه توپی سنگین و بزرگ و با سرعتی دیوانه‌وار و حرکاتی به‌سختی قابل پیش‌بینی، دیگر توپ‌های این میز در تلاش هستند تا با رویکردی چندجانبه‌گرایانه با چسبیدن به یکدیگر- اگرچه کوتاه مدت و موضوعی- ضرب این توپ را گرفته و صدمات خود در برابر آن را حداقل‌سازی کنند. حضور دسته‌جمعی اروپایی‌ها در برنامه کاخ سفید پس از دیدار ترامپ و پوتین در آلاسکا و تقویت نهادهای بین‌المللی قدرت‌های نوظهور مانند بریکس و شانگهای در این چارچوب قابل فهم است.

رویکرد سوم که هدف آن مواجهه مقابله‌جویانه با سیاست ترامپ است، در تلاش برای شکست روایی سیاست‌های دولت وی و بی‌اعتبارسازی بین‌المللی و داخلی آمریکای ترامپ است. این رویکرد نیز با درنظرگرفتن دوره کوتاه مدت حضور ترامپ در کاخ سفید ترامپ را-آگاهانه یا ناآگاهانه- در جهت اقدامات هرج‌ومرج طلبانه در صحنه بین‌المللی سوق می‌دهند تا آمریکای ترامپ را که در راستای بازگشت هژمونی آمریکایی حرکت می‌کند در نقطه عکس آن یعنی بی اعتباری بین‌المللی قرار دهند. بااین‌حال این سیاست چون با مقابله ایالات متحده روبرو می‌شود و قدرت‌های دیگر نیز خود را درگیر چنین فضایی نمی‌کنند یا مانند رژیم صهیونیستی برای منافع خود از آن بهره‌مند می‌شود نوعی از هزینه‌زایی را شکل می‌دهد.

نتیجه‌گیری؛ مهار هوشمندانه به‌ مثابه راهبردی بهینه

دوره ریاست جمهوری ترامپ تا قریب به سه‌سال آینده همراه با جهان است. ایالات متحده اگرچه یک هژمون جهانی نیست؛ اما قواره و ابعاد و ادعای یک ابرقدرت را به دوش می‌کشد. هر سیاست و راهبردی در مواجهه با این دولت باید همراه با شناخت ضرب پاسخ آمریکا و توان مواجهه با آن را در ارزیابی خود داشته باشد. هزینه کردن  در برابر یک آمریکای افسارگسیخته در جهانی که هر روز بر میزان دوری از قوانین و مقررات محدودکننده کنشگری دولت‌ها در آن افزوده می‌شود، برای مقابله با چنین آمریکایی خطرناک خواهد بود. از آزموده‌های رویکردهای مواجهه با آمریکای پر از تعجیل ترامپ می‌توان نتیجه گرفت که پیگیری نوعی راهبرد مهار هوشمندانه که در آن ترکیبی از جهت‌دهی مبتنی بر چارچوب‌سازی‌سازی موضوعی، مهار چندجانبه‌گرایانه و دستاوردسازی شخصی برای ترامپ می‌تواند راهبردی اثرگذار برای کاهش ضرب سرعت افسارگسیخته سیاست‌های ترامپ و کنترل آن تا پایان دوره دوم ریاست جمهوری آن باشد.

 مجید مختاری، کارشناس مرکز مطالعات سیاسی و بین‌المللی

(مسئولیت محتوای مطالب برعهده نویسندگان است و بیانگر دیدگاه‌های مرکز مطالعات سیاسی و بین‌المللی نیست)  

متن دیدگاه
نظرات کاربران
تاکنون نظری ثبت نشده است
گزارش پیش‌رو به بررسی پیامدهای کوتاه‌ و بلندمدت استقرار اخیر ناوهای جنگی، کشتی‌های تهاجمی آبی-خاکی و زیردریایی هسته‌ای ایالات متحده در مجاورت سواحل ونزوئلا می‌پ...
فرانسه از دیرباز نیروی محرک در بحث امنیت اروپا بوده است. در اواخر دهه ۲۰۱۰ و اوایل دهه ۲۰۲۰، تقریباً همزمان با دور اول ریاست جمهوری ترامپ، پاریس ایده‌های خود در...