دانمارک؛ از بازنشستگی فیل‌ها تا غفلت استراتژیک از گرینلند

در بهار ۲۰۱۹، نخست‌وزیر دانمارک، خانم متی فردریکسن، در پارلمان این کشور (فولکتینگ) هنگام بحث درباره بازنشستگی یک فیل پیر سیرک، نتوانست خنده خود را کنترل کند و با لحنی شوخ‌طبعانه گفت: باورم نمی‌شود داریم در اینجا درباره چنین چیزی صحبت می‌کنیم.
۳۱ فروردین ۱۴۰۴
مشاهده ۱۳۲
الهه سادات موسوی نژاد

 در بهار ۲۰۱۹، نخست‌وزیر دانمارک، خانم متی فردریکسن، در پارلمان این کشور (فولکتینگ) هنگام بحث درباره بازنشستگی یک فیل پیر سیرک، نتوانست خنده خود را کنترل کند و با لحنی شوخ‌طبعانه گفت: باورم نمی‌شود داریم در اینجا درباره چنین چیزی صحبت می‌کنیم. این لحظه، که به‌سرعت در رسانه‌های داخلی و بین‌المللی بازتاب یافت، برای بسیاری، نمادی از سطح بالای رفاه و ثبات در دانمارک بود؛ کشوری که آن‌قدر به آرامش و سامان‌مندی رسیده که دغدغه‌اش در پارلمان، آینده یک فیل سالخورده است. در نگاه اول، ماجرای فیل شاید شیرین و تحسین‌برانگیز باشد، اما در دل خود پیامی تلخ دارد: هیچ چیز در سیاست جهانی به همین سادگی نیست. در جهانی که صف‌آرایی‌های ژئوپلیتیک هر روز پیچیده‌تر می‌شود، هر غفلتی می‌تواند به شکاف‌هایی خطرناک در سیاست خارجی و منافع ملی بیانجامد.

در چارچوب واقع‌گرایی، به عنوان نظریه‌ای مسلط در روابط بین‌الملل، کشورها برای بقا و ارتقاء جایگاه خود باید به مؤلفه‌های قدرت و امنیت توجهی بنیادین داشته باشند. دانمارک، کشوری کوچک ولی دارای نفوذ فراتر از وزن ژئوپلیتیکی‌ خود به واسطه مالکیت بر گرینلند، اکنون با چالش حفظ این دارایی راهبردی مواجه است. گرینلند، با منابع طبیعی غنی، موقعیتی ممتاز در شمالگان و مجاورت با آمریکای شمالی، به یکی از موضوعات رقابت ابرقدرت‌ها بدل شده است. اما به‌نظر می‌رسد کپنهاگ، تاکنون غرق در موضوعات داخلی چون رفاه اجتماعی و حقوق گروه‌ها، از درک تمام‌عیار الزامات نظم قدرت جهانی بازمانده است.

گرینلند، دارای منابع معدنی کمیابی است که در صنایع پیشرفته و انرژی‌های نو حیاتی ‌هستند و موقعیت جغرافیایی آن(پلی طبیعی میان آمریکای شمالی و اروپا) به این منطقه نقش تعیین‌کننده‌ای در معادلات امنیتی می‌بخشد؛ به‌ویژه با توجه به باز شدن مسیرهای دریایی جدید در پی ذوب یخ‌های قطبی.

توجه واشنگتن به این منطقه، قدمتی دیرینه دارد: از پیشنهاد هری ترومن در ۱۹۴۶ برای خرید گرینلند به قیمت ۱۰۰ میلیون دلار، تا اظهارات دونالد ترامپ در ۲۰۱۹ که خرید این جزیره را اولویتی در راستای «امنیت ملی» آمریکا خواند. گرچه واکنش دانمارک (از جمله تعبیر فردریکسن مبنی بر «پوچ بودن» این پیشنهاد) مبتنی بر انکار بود؛ اما حقیقتی بنیادین را نادیده گرفت: قدرت‌های بزرگ و حتی متحدان دیرینه از دریچه منافع عمل می‌کنند، نه حسن نیت !

ایالات متحده با بهره‌گیری از ابزارهای نرم و سخت، نفوذ خود را در گرینلند افزایش داده است. پایگاه هوایی «توله»، میراث جنگ سرد، هنوز رکن کلیدی سامانه دفاع موشکی آمریکا در شمالگان است. سرمایه‌گذاری‌های آمریکا در پروژه‌های زیربنایی و معدنی گرینلند، از جمله تأمین مالی فرودگاه‌ها، گویای نوعی نفوذ تدریجی است که دانمارک تاکنون واکنش مؤثری نسبت به آن نشان نداده است.

در این میان، افزون بر تهدیدات بیرونی، دانمارک در جبهه داخلی نیز کاستی‌هایی را از خود نشان داده که انسجام بلندمدت آن با گرینلند را تهدید می‌کند. سیاست‌های توسعه ناکافی، فقدان برنامه‌ریزی برای مهاجرت درون‌سرزمینی از دانمارک به گرینلند، و ناتوانی در خلق حس هویتی مشترک میان مردم دانمارک و ساکنان گرینلند، به خلأهایی ساختاری دامن زده‌اند. در این شرایط شکننده، تحلیلگران احتمال می‌دهند که روسیه و ایالات متحده (در سایه‌ تنش‌های جهانی) به سمت توافقی غیرعلنی درباره وضعیت گرینلند حرکت کنند. ولادیمیر پوتین اخیراً اظهار داشته که ادعای ایالات متحده بر گرینلند ریشه‌ای تاریخی دارد و به روسیه ربطی ندارد و این احتمال یک توافق پشت پرده را تقویت می‌کند.

از سوی دیگر ترامپ فشار را بر اروپا و ناتو افزایش داده است. اروپایی‌ها نگران انسجام اتحاد فراآتلانتیکی خود با آمریکا هستند و جنگ اکراین نیز این نگرانی را تقویت می‌کند. این وضعیت می‌تواند یک فضای پویای معاملاتی یا باج خواهی برای آمریکا ایجاد کند. حداقل این‌که اروپا مخالفت کمتری با تصاحب گرینلند توسط آمریکا نشان دهد.

 فقدان اولویت‌بندی در مسایل استراتژیک از سوی کپنهاگ، ریشه در احساس رضایتی دارد که از نظم پساجنگ سرد نشأت گرفته است. به‌عنوان عضوی از ناتو و برخوردار از یک دولت رفاه گسترده، دانمارک عموماً تحت چتر امنیتی آمریکا به حیات خود ادامه داده و در عین حال تصویری از خود به ‌عنوان ملتی مترقی و اجماع‌محور ترسیم کرده است. این رویکرد، گرچه در عرصه قدرت نرم موفق بوده، اما حساسیت و چابکی سیاست خارجی این کشور را در مواجهه با رقابت ژئوپلیتیکی تضعیف کرده است.

ماجرای فیل، نمادی از فرهنگ سیاسی‌ است که تمایل دارد دغدغه‌های داخلی مانند رفاه حیوانات یا سیاست‌های زیست‌محیطی را بر ملاحظات ژئوپلیتیکی ارجح بداند. اما این وضعیت در قبال گرینلند بیش از پیش چالش‌آفرین است. رابطه کپنهاگ با دولت خودمختار گرینلند، با میراثی از پدرسالاری استعماری و تنش‌های فزاینده بر سر استقلال، شکننده است. در حالی که یارانه‌های دولتی سهم مهمی در اقتصاد گرینلند دارند، دولت دانمارک در پاسخ به مطالبات محلی یا سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌های راهبردی کند عمل کرده است.

ساختار فدرال ایالات متحده که به راحتی اجازه الحاق سرزمین را بدان می‌دهد و جمعیت اندک گرینلند خودمختار، موضوع را برای آمریکا راحت‌تر کرده است. از طرفی نظام سیاسی دانمارک با ارزش‌های لیبرال، در مقابل چنین مشکل بزرگی، بیش از حد نرم به نظر می‌رسند.

  شاید برای دانمارک دیر شده باشد، اما برای پیشگیری از این سرنوشت، کپنهاگ باید بر مبنای منطق واقع‌گرایی دست به بازآرایی سیاست‌های خود زند. نخست، باید با رویکردی مشارکتی به خواسته‌های سیاسی و اقتصادی گرینلند پاسخ دهد و پیوندهای دوگانه خود را از منظر فرهنگی و امنیتی تحکیم بخشد. دوم، توسعه یک استراتژی جامع قطب شمال، با تمرکز بر زیرساخت‌های نظامی و غیرنظامی، ضرورت دارد. و نهایتاً، دانمارک باید از عضویت خود در ناتو برای اخذ تضمین‌های روشن از ایالات متحده در راستای حفظ تمامیت ارضی خود استفاده کند.

چالش کنونی دانمارک در رابطه با گرینلند در کنه خود حاکی از این آموزه است که بقای دولت‌ها در ایجاد توازن بین امور داخلی و خارجی است. به خصوص غفلت از واقعیت قدرت در نظام بین‌الملل، حتی می‌تواند منجر به طمع‌ورزی متحدان دیرینه شود.

 الهه سادات موسوی نژاد،کارشناس مرکز مطالعات سیاسی و بین‌المللی

 (مسئولیت محتوای مطالب برعهده نویسندگان است و بیانگر دیدگاه‌های مرکز مطالعات سیاسی و بین‌المللی نیست) 

متن دیدگاه
نظرات کاربران
تاکنون نظری ثبت نشده است
با گذشت سه ماه از حضور ترامپ در کاخ سفید، پیگیری تمام عیار خود و نزدیکانش برای موفقیت در یکی از چهار هدف مهم اعلامی یعنی توقف منازعه اوکراین، آتش‌بس در غزه، وضع...
عرصه بین‌الملل شرایط خاص و منحصر به‌فردی را تجربه می‌نماید و رویکرد عجیب ترامپ، فضای بین‌الملل را به مانند عصر دیجیتال دچار تناقض و اضداد نموده است و شاید شرایط...