در ادامه سلسله جلسات جایگاه روسیه در شکل گیری تاریخ جهان، جلسه علمی هفتگی تاریخ روز چهارشنبه هجدهم مهر ماه 1403 با سخنرانی جناب آقای دکتر محمد حسن مهدیان برگزار شد. اهم مطالب ارائه شده در سخنرانی به شرح زیر است:
در ادامه اقداماتی که پس از فروپاشی شوروی انجام شد، تغییرات اساسی در اقتصاد کشور صورت گرفت و به جای اقتصاد متمرکز و تحت کنترل دولت، ساختارهای بازار آزاد حاکم شد. به عبارت دیگر، سیستم بانکی، سیستم مالیاتی، شرکتهای سهامی و دیگر مشخصههای بازار عملاً از نو ساخته شد. برای مردم امکان انتخاب اقتصادی به وجود آمد و خصوصیسازی مؤسسات دولتی آغاز شد.
در این دگرگونیها برخی از اقشار جامعه و در وهله اول، دانشمندان، نخبگان علمی، کارمندان دولت و افراد تحصیلکرده، شرایط رقتباری پیدا کرده بودند، ولی عدهای هم از این فرصت استفاده کردند و با زدوبند و استفاده از اهرمهای مدیریتی خود در زمان شوروی، ثروتهای کلان به دست آوردند. حیرتآور آن بود که در مدت کوتاهی سیستم نوین اقتصادی آثار مخرب خود را به وضوح نشان داد. این وضعیت به گونهای بود که انگار در این کشور و در طول بیش از هفتاد سال اصلاً حکومتی به نام حکومت سوسیالیستی و اقتصاد متمرکز وجود نداشته است.
اغلب این افراد فرصتطلب، یهودیانی بودند که از رانتهای دولتی زمان شوروی بهرهمند بودند و در جمع مشاورین رئیسجمهور روسیه – بوریس یلتسین قرار داشتند؛ مانند: آناتولی چوبایس، بوریس نمتسوف، بوریس بریزوفسکی، میخائیل خادارکوفسکی، ولادیمیر گوسینسکی، فریدمان، رامان آبراموویچ و دیگران. این افراد تعداد زیادی از شرکتهای نفتی، شرکتهای تجاری، صنعتی و شبکههای تلویزیون خصوصی را در اختیار داشتند و با خرید سهام کارخانجات خصوصیشده از مردم محتاج که مجبور شده بودند سهام خود را به قیمت ارزان بفروشند، این ثروت بادآورده و ناگهانی را به دست آورده بودند.
با افت سرمایهگذاری دولتی در زمینه علوم و فرهنگ، کادرهای ورزیده پراکنده شدند. در عین حال، برخی سرمایهگذاریها در زمینههای دفاعی، فضایی، سلاحهای جدید و علوم نوین ادامه یافت و نقش فرهنگ اجتماعی، وسایل الکترونیکی، انتقال اطلاعات و فعالیت فردی در این زمینه افزایش یافت.
مشکلات اقتصادی باعث پیدایش مشکلات اجتماعی شد و سطح زندگی اکثریت مردم افت کرد. تفاوت اجتماعی طبقات مردم از لحاظ ثروت شدت گرفت و طبقه متوسط که در گذشته نقش اساسی در جامعه داشت از صحنه خارج شد. دستاوردهای اجتماعی رژیم گذشته مثلِ ثبات اجتماعی، شغل تضمینشده، سطح نسبتاً متعادل زندگی، خدمات رایگان پزشکی، مسکن رایگان، تحصیلات رایگان و اجباری یازدهکلاسه و امکانات بازنشستگی از بین رفت. یعنی در پنج سال اول روی کار آمدن یلتسین، مردم روسیه از نظر اقتصادی زندگی فلاکتباری داشتند و محبوبیتی که او در ابتدای فروپاشی به دست آورده بود به شدت ریزش کرد.
در کنار مشکلات اجتماعی، مسائل دموگرافی (جمعیتی) به وجود آمد از جمله: کاهش زاد و ولد، کاهش طول عمر. این مشکلات موجب کاهش نرخ رشد جمعیت روسیه شد. اصلاحات با خود فعالیتهای فزاینده سیاسی را به دنبال داشت. در کشور تعداد زیادی حزب و نهضتهای متفاوت به وجود آمد. فعالیتهای سیاسی باعث رقابت شدید داخلی شد و دلیل آن مخالفت برخی از اصلاحطلبان با شیوه اصلاحات بود، لذا در جامعه تشنج به وجود آمد.
در اکتبر 1993 تقابل مدنی به اوج خود رسید و در زمانی که تقسیم قدرت و امکانات حکومتی مطرح بود، یلتسین که در آستانه فروپاشی شوروی، از آزادی بیان صحبت میکرد، در سال 1993 پارلمان روسیه را به توپ بست و علتش هم این بود که پارلمان با طرحهای او موافق نبود. یلتسین دستور داد که نمایندگان از پارلمان بیرون بیایند و چون بیرون نیامدند، دستور داد که از روی پل خیابان کوتوزوفسکی که در مقابل مجلس قرار دارد آن را به توپ ببندند. قبل از این واقعه، 24 ساعت آب و برق ساختمان را قطع کرد تا اینکه نمایندگان مجبور شدند از مجلس بیرون بیایند و همه دستگیر شدند.
لفظ دموکراسی که یلتسین در ابتدا از آن صحبت میکرد به دیکتاتوری تبدیل شد. معاون یلتسین الکساندر روستکوی و روسلان خاسبولاتف رئیس شورای عالی در بین مخالفین یلتسین بودند و زندانی شدند. البته الکساندر روستکوی بعد از آن از سیاست کناره گرفت و استاندار استان کورسک شد. من اتفاقاً با دکتر صفری و هیأت سفارت به استان کورسک رفتیم و ایشان دیگر از سیاست حرفی نمیزد.
یلتسین شورای عالی (پارلمان) را منحل کرد. قانون اساسی جدیدی تدوین کرد و کشور روسیه تبدیل شد به کشور ریاستی که مجلس مقننه دوما و مجلس سنا تحت عنوان شورای فدراسیون عملاً در تبعیت از رئیسجمهور قرار گرفتند و او میتوانست این مجالس را منحل کند. موافقت اکثریت جامعه با اصلاحات یلتسین در آن سالها، انتخابات دور دوم ریاست جمهوری یلتسین را در سال 1996 به دنبال داشت. دور دوم انتخابات ریاست جمهوری یلتسین مهندسی شد و مبتکر آن باریس بریزوفسکی و دیگر الیگارشیهای یهودی بودند. گفته میشود که در آن انتخابات رهبر حزب کمونیست روسیه – گنادی زیوگانف آراء بیشتری کسب کرده بود. حرکات و رفتار یلتسین در جریان انتخابات از جمله رقصیدن او با چند دختر و پسر جوان در جریان مبارزات انتخاباتی، مخصوصاً با توجه به رقص بلد نبودن یلتسین و ناراحتی شدید قلبی او که بعد از این حوادث، او را عملاً از اجرای وظایفش بازداشت و همچنین اعتیاد شدید او به الکل، مردم روسیه را با این سؤال مواجه ساخته بود که این همه اصرار او به ماندن در قدرت چه دلیلی دارد، زیرا او در همه ابعاد زندگی داخلی و روابط روسیه با جهان خارج بدون موفقیت بود و وعدههای او نتیجه مثبتی در بر نداشت.
ضعف قدرت مرکزی باعث افزایش تمایلات جداییطلبانه شد. این پدیده مخصوصاً در جمهوری چچن بیشتر نمایان گشت و تبدیل به مشکل عمده سالهای دهه 90 و شکست ارتش روسیه در این جنگ شد. در جمهوریهای دیگر هم این قبیل تمایلات نمایان میشد زیرا آنها هم به دنبال کسب قدرت و امکانات بیشتر بودند و در این روند، نقش قدرتهای خارجی هم مشهود بود.
در هر صورت، به عقیده من جداییطلبی چچن در آن سالها که موجب شد شهر گروزنی با خاک یکسان شود، یک اشتباه تمام عیار بود که توسط رهبران چچن مثل: جوهر دودایف و سپس سلیمخان یانداربایف و اصلان ماسخادف صورت گرفت. چرا اشتباه بود؟ برای اینکه جمهوری چچن توسط جمهوریهای دیگر محاصره شده بود و به دریاهای آزاد راه نداشت، ولی این رهبران، مغرور به جنگهای چچن با روسیه تزاری در قرن نوزدهم بودند که در زمان نیکولای اول و الکساندر دوم شکستهای زیادی بر ارتش روسیه وارد کرده بودند. در دوره اول جنگها بعد از فروپاشی شوروی، روسیه شکست خورد ولی پوتین در دوره دوم باعث شکست نیروهای چچنی شد و در نهایت، احمد قدیروف که در دوره اول جنگ، مخالف با روسیه بود در دوره دوم با روسیه همپیمان شد و در حال حاضر پسرش رمضان قدیروف همهکاره چچن است.
عواقب فروپاشی شوروی و اصلاحات به عمل آمده آثار خود را در قرن 21 نشان داد، ضمن اینکه روسیه میخواست نشان دهد که از لحاظ دموکراسی و پارلمانتاریسم و تغییرات اقتصادی و بانکی به سبک غرب عمل میکند ولی از دیدگاه غربیها در رده کشورهای متمدن قرار نگرفت. برعکس، اواخر دهه نود باعث افت تولید و سطح زندگی مردم شد که با زمان جنگهای داخلی روسیه و جنگ جهانی دوم قابل مقایسه بود. در هر صورت، تغییرات اعمالشده به این سوال اصلی پاسخ ندادند که آیا آنها قادر هستند یک زندگی شایسته و ثابت را در جامعه روسیه به وجود بیاورند یا خیر؟ آینده به این سوالات پاسخ خواهد داد. مسلم آنکه باید در نظر داشته باشیم که فدراسیون روسیه با سابقه تمدنی بیش از هزار ساله خود نمیتواند همه چیز خود را در یک لحظه از دست بدهد. این کشور توانمندیهای زیادی دارد.
سرانجام کار اینکه در ده، دوازده سال اول بعد از فروپاشی و در تمام مدت حکومت یلتسین، مردم شوروی برخلاف وعدههای اطرافیان رئیسجمهور وضعیت فلاکتباری داشتند و عصبانیت آنها موجب به وجود آمدن گروههای افراطی شد. این گروهها مخالف خارجیها بودند و آنها را عامل بدبختی خود میدانستند و لذا خارجیان در معرض حمله این گروههای افراطی قرار میگرفتند و پلیس روسیه هم در آن سالها خودش را کنار کشیده بود و عملاً در این منازعات هیچ واکنشی از خود نشان نمیداد.
در دوران ریاست جمهوری دمیتری مدودِف، فشار بر طرف ایرانی افزایش یافته بود. طرف روسی، سازمانهای ایرانی را متهم میکرد که آنها بهجای کار فرهنگی به کار تجارت میپردازند که مغایر اساسنامه تشکیل آنهاست، در حالی که این موضوع واقعیت نداشت. علت این بود که از چندی قبل از این وقایع، موضوع تعیین تکلیف اموال غیر منقول دو کشور در قلمرو یکدیگر مطرح بود و طرف روسی از طرف ایرانی میخواست که برای اموال غیرمنقول روسیه که از زمان روسیه تزاری و اتحاد شوروی بجا مانده بود سند مالکیت صادر کند. اموال اسمی و بدون سند رسمی روسیه در ایران به مراتب بیش از اموال مشابه ایران در روسیه است، لذا طرف ایرانی نسبت به این موضوع برخورد احتیاطآمیزی داشت، زیرا با توجه به عملکرد طرف روسی و اقداماتی که آن کشور نسبت به برخی از اماکن ایران در آن کشور در سالهای گذشته انجام داده بود باعث نارضایتی طرف ایرانی بود. من بعید میدانم که این موضوع تا به امروز هم در روابط بین دو کشور فیصله یافته باشد.
مورد دیگر مربوط میشد به ساختمان نهاد ریاستجمهوری ایران و در مورد آن نیز در طول سالیان طولانی مشکلات زیادی به وجود آمده بود. مردم محلی با اشاره مقامات ذیربط اتومبیلهای خود را در مدخل در ورودی این ساختمان پارک میکردند، بهطوری که ورود و خروج ماشینهای طرف ایرانی با مشکل مواجه بود و علاوه بر آن، مردم محلی با افراد شاغل در آن دفتر برخورد خوبی نداشتند و مقامات شهر هم به آن اهمیتی نمیدادند. در نهایت، در طول سالیان طولانی، موضوع تعیین تکلیف مالکیت آن مشخص نشد و از همه مهمتر، دولت فدراسیون روسیه به آن مرکز، استاتوس (موقعیت) دیپلماتیک نداد و تلویحاً ادعا میکرد که این مرکز شعبهای از وزارت اطلاعات ایران است، در حالی که به طور سنتی همه مراکز دیپلماتیک و غیردیپلماتیک روسیه در ایران از گذشتههای دور پیوند ناگسستنی با ارگانهای امنیتی روسیه داشته، برای آنها کار میکردند و در حال حاضر نیز چنین است.
بعد از فروپاشی شوروی، تجار خارجی از هند، پاکستان، کشورهای عربی و آسیای جنوب شرقی و به میزان کمتری از ایران به روسیه آمده بودند تا تجارت کنند ولی مافیای این کشور که با پلیس و اداره گمرک مرتبط بودند، آنها را وارد جریان رشوهدهی میکردند و از این طریق بازار را از خارجیها میگرفتند. گاهی کل اموال تجار ضبط میشد و از بین میرفت.
شرایط نابسامان اقتصادی روسیه در آن سالها موجب شد که دانشمندان شوروی متواری شوند و طرحهای خود را بفروشند. جرم و جنایت نیز افزایش یافت. به قول آرتیستهای روسیه: «جرم و جنایت در روسیه با وزارت کشور پیوند دارد؛ یعنی هر جا وزارت کشور است، در کنارش جرم و جنایت نیز وجود دارد و بالعکس». این گفتهها واقعیت داشت.
در آن سالها گروههای افراطی نازیست که علامت صلیب شکسته را پشت سر خود حک کرده بودند، در جاهای خلوت به خارجیها حمله میکردند و آنها را به قصد کشت میزدند، حتی زنان و کودکان خردسال را. در بین خارجیها، تاجیکها بیشتر در معرض حمله قرار میگرفتند. برخی از تاجیکها با خانواده به روسیه میآمدند و زنانشان در منازل کار نظافت میکردند. اما وقتی شب میخواستند به خانه برگردند، پلیس جلوی آنها را میگرفت و جیبهایشان را خالی میکرد.
نسرین حکیمی، کارشناس اداره تاریخ شفاهی و مطالعات تاریخی