جلسه علمی هفتگی تاریخ روز چهارشنبه هفتم شهریور ماه با سخنرانی جناب آقای دکتر محمد حسن مهدیان برگزار شد. موضوع سخنرانی ایشان "جایگاه روسیه در شکل گیری تاریخ جهان" بود. اهم مطالب ارائه شده در سخنرانی به شرح زیر است:
دکتر مهدیان: همانطور که پیش از این ذکر شد، شاه ایران سه سفر به شوروی داشت. اولین سفر سال 1956 در زمان خروشچف بود. در این سفر استقبال مناسب بود و دلیل اصلی آن خود شخص خروشچف بود. ولی بعد از این به دلیل حوادث عراق و پیوستن ایران به پیمان بغداد، روابط ایران و شوروی تیره شد. بعد از این تاریخ شاه در سال 1965 نیز سفری به شوروی داشت. در این زمان برژنف رهبر شوروی بود و این سفر بنیان احداث کارخانه ذوب آهن و معادن و تاسیسات صنعتی دیگر بود. در سال 1972 نیز شاه سفری به شوروی داشت که در این سال گروه ما در مسکو دانشجو بود و همگی ما را برای استقبال به فرودگاه ونوکوا بردند. این سفر نیز در زمان برژنف بود و روابط ایران و شوروی سال های اوج خود را میگذراند. استقبال این سفر در سطوح بالا صورت پذیرفت و به غیر از برژنف تمامی مقامات شوروی به استقبال شاه ایران رفته بودند. شوروی در روابط با ایران هم انگیزههای سیاسی داشت و هم انگیزههای اقتصادی. به همین دلیل برای احیاء و ادامه این روابط در این زمان تلاش های زیادی صورت میگرفت. وضعیت کارکنان شوروی نیز در ایران بسیار مناسب بود. ایرانیان بسیار علاقمند یادگیری بودند و انصافا متخصصین شوروی معلومات بسیاری را در اختیار آنها میگذاشتند. برخی از متخصصین شوروی دارای مهارت ها و تخصص بسیار بالایی بودند و در این دورهها مطالبی را به ایرانیان آموختند که برای تمامی این سال ها مورد استفاده آنها بود. زمانی که در طبس بودیم، تعدادی از مهندسین ایرانی برای خود ضروری نمی دانستند که با کارشناسان شوروی سرکار عملی باشند ولی برخی از تکنسینهای ایرانی به همراه متخصصین شوروی وارد کار عملی میشدند و در کارهای ژئوالکتریک و یافتن سفرههای آب دار در طبس مهارت یافتند. آموختن این مهارت سبب شده بود که این تکنسینها تبدیل به سرمایه دارانی در آن منطقه شوند. چون بعد از رفتن نیروهای روسی این عده بودند که برای مردم منطقه سفرههای آب را می یافتند و در اختیار آنها میگذاشتند
مسئله خرید سلاح توسط ایران همواره یکی از موضوع هایی بود که ایجاد نگرانی برای شوروی میکرد. تا جایی که در دیدار برژنف و شاه این موضوع به طور مستقیم توسط برژنف از شاه مورد سئوال قرار میگیرد. روز ذوب آهن که در تاریخ 29 اسفندماه بود و ما به رستوران پراگ دعوت میشدیم؛ وزیر صنایع شوروی هر سال علنا بیان میکرد که ایران می خواست ذوب آهن وارد کشورش کند ولی نه آلمان و نه آمریکا در این موضوع به ایران کمک نکرده اند. بهانههایی برای عدم همکاری بیان میکردند که واقعیت نداشت. مثلا میگفتند که ذوب آهن نیاز به معادن معدنی و سنگ آهن دارد و این ماده در ایران به اندازه کافی نیست لذا ایجاد کارخانجات ذوب آهن در ایران مقرون به صرفه نخواهد بود. ولی شوروی در این راه به ایران کمک کرد و منابع مورد نیاز این صنعت را نیز خودش مورد اکتشاف قرار داد.
بعد از سال های حکومت برژنف وارد دوره پیرسالان در رهبران شوروی میشویم. دوره دوم برژنف شرایط کلی شوروی یعنی شرایط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی افول کرد. علت اصلی این اتفاق روی کار آمدن ریگان در آمریکا، مسابقات تسلیحاتی، جنگ ستارگان و .... بود. هدف اصلی تمامی این اقدامات خروج شوروی از دایره رویارویی و تقابل با آمریکا بود که در نهایت هم موفق شدند. آمریکا انواع نام های شر و شیطانی را به امپراطوری شوروی اطلاق میکرد. برژنف با وجود اینکه شرایط جسمی و روحی مناسبی نداشت روابط خود را با آمریکا نگه داشته بود.
در اواخر دوره برژنف برخی از هئیت ها از شرکت های ملی فولاد به ایران می آمدند و ما با آنها ملاقات هایی داشتیم. این عده با وجود فضای بسته فکری حاکم بر کشورشان برخی از حرف ها را میگفتند. از جمله اینکه به من میگفتند که اگر الان به مسکو سفر کنی دیگر مانند سابق این کشور را دوست نخواهی داشت چراکه دیگر مانند سابق زیبا نیست. در هر صورت برژنف در نوامبر سال 1982 در اثر افراط در مصرف داروهای خواب آور فوت کرد. خانواده برژنف بر خلاف خانواده خروشچف دارای وجه اجتماعی خوبی نبودند. همسر برژنف بر خلاف همسر خروشچف، خیلی اهل معاشرت نبود، و مانند وی توانمندی علمی نداشت و در سفرهای خارجی همراه همسرش نبود. تنها سفر خارجی وی زمانی بود که برژنف در زمان خروشچف به ایران آمد. این سفر برای وی بسیار تاثیرگذار بود و برای وی در این سفر دیدارها و بازدیدهای جداگانه ای همراه با بانوان دیگر تنظیم شده بود. همسر برژنف 50 سال با برژنف زندگی مشترک داشته و دارای دو فرزند بودند. امکاناتی که در اختیار خانواده برژنف بود بعد از فوت برژنف و مخصوصا در دوران گورباچف از آنها گرفته شد. حقوق مستمری 300 روبل را برای همسر برژنف در نظر گرفتند. وی مبتلا به دیابت شدید بود و در نهایت در تنهایی فوت کرد. وی را در قبرستان مشاهیر مسکو دفن کردند. در این قبرستان افراد بسیاری مانند همسر استالین، خروشچف و همسرش و ... دفن هستند.
دختر بزرگ برژنف به نام گالینا قابل کنترل نبود. اهل تحصیل نبود و خیلی زود مبتلا به الکل شد. به طور مکرر مجالس مشروب خواری را با بهانههای مختلف تشکیل می داد و چندین بار ازدواج کرد. همسر آخر وی افسر نیروی انتظامیبود ولی کولی محسوب میشد. با وجود اینکه کولی بود بسیار خوشتیپ بود و ازدواج با گالینا سبب شد تا به مقام معاون وزیر کشور ارتقاء یابد چون وزیر کشور(شولوکف) از دوستان برژنف بود. گالینا در مجموع زندگی بسیار بدی داشت. وی با مافیاهای مختلف از جمله مافیای الماس در ارتباط بود. زمانی که در مسکو بودم سیمای شوروی فیلمی را از گالینا پخش میکرد که در آن به شدت گریه و از زندگی خود اظهار پشیمانی میکرد. وی از ازدواج اول خود صاحب دختری شد. ولی این دختر را رها کرد و همسر برژنف این دختر را بزرگ کرده بود. دختر گالینا در جایی بیان کرده بود که اصلا خاطرات خوبی از مادرش ندارد. گالینا در نهایت در تنهایی فوت کرد. برژنف همچنین پسری به نام یوری داشت. یوری پسر آرامیبود و در قالب وزارت تجارت خارجی در خارج از شوروی خدمت میکرد. در مطالعه زندگی افراد مشهور و رهبران کشورها ما شاهد هستیم که وقتی یکی از این افراد به بیراهه می روند سرنوشت مابقی افراد خانواده را به تباهی میکشانند. درباره خانواده برژنف این موضوع کاملا مشهود بود. برخلاف خانواده برژنف، خانواده خروشچف بسیار بی حاشیه بودند. زمانی که خروشچف از قدرت بازنشسته شد با خشم به خانه رفته و این مطلب را بیان میکند. همسر خروشچف با وجود اینکه بسیار ناراحت شده بود ولی این ناراحتی را بروز نمی دهد و شرایط را مدیریت میکند. همین مدیریت سبب میشود تا افراد غیر حزبی بعد از مدتی دوباره در اطراف خروشچف جمع شوند. این موضوع سبب شده که مردم شوروی از خانواده خروشچف برخلاف خانواده برژنف (مخصوصا دخترش) خاطرات خوبی داشته باشند.
بعد از مرگ برژنف در 76 سالگی، آندروپوف بر سر کار آمد. یوری آندروپوف نزدیک به دو سال از سال 1982 تا 1984 بر شوروی حکومت کرد و به شدت مریض احوال بود. تمرکز وی بر روی اصلاحات داخلی، مبارزه با فساد، ایجاد نیروهای ویژه علیه تروریست و گروگانگیری و اصلاحات اقتصادی بود. به دلیل به هم ریختگی زیاد در شوروی آندروپوف قادر به تسلط بر نیروهای مختلف نبود. خانواده وی اصلا در ملاء عام پدیدار نشده بودند. همسرش به خاطر شوروش های مجارستان در سال 1956 که آندروپوف در آنجا سفیر بود و مردم می خواستند به زور وارد سفارت خانه شوند، دچار حملههای شدید عصبی و استرس های فراوان شده بود. شورش مجارستان در میان شورش دیگر کشورهای سوسیالیستی بی همتا بود. در این شورش کلیه مجسمههای استالین و دیگر شخصیت های کمونیستی را از خیابانها کنده و نابود کردند. کشتار بالایی هم از سوی نیروهای شوروی و هم از سوی مردم اعتصاب کننده صورت گرفت. حدود 3 هزار نفر کشته شدند. آندروپوف نتوانست تغییرات عمده ای را در سیاست خارجی شوروی ایجاد کند و روابط با چین همچنان متشنج بود. دستگیری برخی از روشنفکران آن زمان شوروی تنها کاری بود که وی انجام داد. ساخاروف و همسرش از جمله افرادی بودند که در سال 1982 دستگیر شدند و به شهر گورکی تبعید شدند. در زمان وی، با استفاده از سیستم های مدرن امنیتی و اطلاعاتی سفارتخانهها و مردم شوروی مورد شنود قرار میگرفتند. آندروپوف بود که لئونید شبارشین را به ایران فرستاد و درباره ویژگی مردم ایران به وی تذکر داد.
یکی از حوادث مهم زمان آندروپوف شلیک به هواپیمای مسافربری کره جنوبی در سال 1983 بود. این هواپیما در حدود 500 کلیومتر به خاک شوروی انحراف پیدا کرده بود. این انحراف در مناطق بسیار حساس شوروی که در بردارنده پایگاههای زیردریاییهای اتمیشوروی بود، صورت گرفت و آمریکاییها همواره به دنبال عکسبرداری از این مناطق بوده اند. البته گفته میشود که خلبان هواپیما به اخطارهای پایگاههای نظامیشوروی توجهی نکرده است و در نهایت با موشک های هوا به هوا نابود شد. در مجلههای مختلف شوروی انواع تحلیل ها برای این اتفاق صورت گرفت. یکی از تحلیل ها این بود که اگرچه عده ای مسافر در این پرواز بوده است ولی دستگاههای عکسبرداری و شنود در آن جا سازی شده بود. آمریکاییها در ابتدا سکوت اختیار کرده بودند ولی بعد از مدتی شروع به تبلیغات منفی از این حادثه کردند. آندروپوف زمانی که در کا گ ب بود، روابط بسیار متشنجی با وزیر کشور داشت. وزیر کشور در آن زمان شولوکوف بود. وی ارتشی ورزیده و جنگ دیده ای بود که روابط خوبی با اندروپوف نداشت. به همین دلیل به ماموران پلیس شهری دستور داده بوده که ماموران کا گ ب که در حین ماموریت مرتکب خلاف میشوند را نیز جریمه کنند. برژنف این فرد را با هدف ایجاد تعادل بین رییس پلیس و رئیس کا گ ب در این سمت قرار داده بود. شولوکف در این سمت اقدامات زیادی را برای پلیس و نیروهای آن انجام داده بود. حقوق کارمندان افزایش یافته بود و 10 درصد خانههای احداث شده در شوروی به نیروهای انتظامی و راهنمایی و رانندگی اختصاص داده شده بود. افراد این وزارتخانه خیلی از وزیر خود راضی بودند و این در حالی بود که کا گ ب اینگونه نبود و دریافتی آنها تفاوت چندانی نداشت و کارمندان این ارگان امنیتی بیشتر چشم امید به ماموریت های خارجی بسته بودند. وقتی آندروپوف به قدرت رسید، بعد از گذشت مدت کوتاهی، در 17 دسامبر 1982 شولوکف را برکنار کرد. علت این برکناری آن بود که در زمان برژنف یکی از مامورین کا گ ب توسط یکی از مامورین پلیس کشته شده بود ولی این موضوع مورد پیگیری و بررسی قرار نگرفت. این برکناری سبب شد که در فوریه 1983 همسر شولوکف خودکشی کند و این خودکشی ضربه دوم برای شولوکف بود. بعد از این آندروپوف دستور داد تا تمامی نشانها و تقدیرنامههای وی را بگیرند و در نهایت در دسامبر 1984 وی نیز خود کشی کرد. شولوکوف در در نامه ای قبل از خودکشی توضیح داده بود که همواره در راستای منافع حزب عمل کرده و ثروتی برای خود جمع نکرده و به قانون پایبند بوده است. در ادامه نامه درخواست میکند که به بچههایش اتهام های واهی زده نشود و آنها را آرام بگذارند. سیستم اتهام و توطئه در میان رهبران شوروی از آن زمان وجود داشت و استالین و دیگر رهبران تحت تاثیر آن قرار میگرفتند. این سیستم تنها در زمان خروشچف از بین رفته بود و دلیل آن این بود که خروشچف خودش وارد عمل میشد و خیلی به افراد در زمینه اتهام زدن اعتماد نمیکرد.
آندروپوف به دلیل دیالیز مکرر خود و درگیری کلیه دو سال بعد فوت شد. بعد از وی شخص پیر و فرتوت دیگری به نام کنستانتین چرنینکو به قدرت رسید. در آن زمان ما در طبس مشغول کار بودیم و از هیئت هایی که به ایران می آمدند، درباره وی سوال میکردیم. در جواب میگفتند که وی از دوستان برژنف بوده و قرار بوده بعد از وی قدرت را به دست بگیرد ولی اینگونه نشده بود. چرنینکو برخلاف دیگر رهبران شوروی شخصیت کاریزمایی نداشت و چندان شناخته شده هم نبود. در دوران جوانی در مرزبانی فعالیت میکرد و بعد از آن در جریان فعالیت های حزبی با برژنف آشنا میشود. دوران رهبری وی 11 ماه بود و وی ادامه دهنده ابتکارات یوری آندروپوف بود. وی تلاش کرد تا از استالین به طور کامل اعاده حیثیت کند ولی به دلیل عدم پذیرش جامعه، موفق نشد. وی نیز مانند آندروپوف با روشنفکران، نویسندگان ناراضی و معترضان مبارزه میکرد. در مجموع چرنینکو در هیچ یک از طرح هایی که آندروپوف آغاز کرده بود، موفق نبود. تنها کاری که چرنینکو انجام داد بازگرداندن کارت عضویت حزبی مولوتوف بود. مولوتوف از زمان خروشچف از حزب اخراج شده بود و دو سال قبل از مرگش در سن 94 سالگی باز هم به عضویت حزب درآمد. این موضوع سبب شد که در قبرستان مشاهیر و در کنار همسر استالین دفن شود.
در سال 1985 میخاییل گورباچف به رهبری شوروی رسید. یکی از اولین اقدامات وی مبارزه با الکل بود. وی اذعان داشت که الکل نقش بسیار مخربی را در جامعه نه تنها در بین کارگران که در بین افراد حزبی و مسئولین دارد. وی اهل کراسنا دار در شمال دریای سیاه بود و در این منطقه تاکستانهای زیادی وجود داشت. وی دستور می دهد تا تمامی تاکستانها را معدوم کنند. این اقدام کاملا اشتباه بود چراکه مردمیکه مبتلا به الکل بودند، الکل را از مواد دیگر مانند گندم، سیب و دیگر میوهها تولید میکردند. بسیاری از افرادی که دسترسی به این اقلام نداشتند از الکل های صنعتی استفاده میکردند و جان میباختند. عوارض مرگ در اثر الکل بعد از ممنوعیت ایجاد شده توسط گورباچف افزایش یافت. بسیاری از مردم الکل مورد نیاز خود را در خانههایشان تولید میکردند. این ممنوعیت نارضایتی شدید مردم را با خود به همراه داشت. همزمان به دلیل آزادی بیانی که توسط گورباچف داده شده بود، مردم آثار ممنوعه نویسندگان داخلی و خارجی را مورد مطالعه قرار دادند. احزاب سیاسی آزاد شدند و آزادی عمل یافتند. این احزاب اجازه تظاهرات و گردهمایی را در این دوره یافتند. برای ورود و خروج از شوروی آزادیهای بیشتری داده شد. برای انتخاب دین نیز به افراد جامعه آزادی داده بودند.
یکی از اتفاقات بسیار ناگوار در دوره گورباچف، انفجار نیروگاه هسته ای چرنوبیل در سال 1986 بود. این نیروگاه در 80 کلیومتری شهر کی اف، اوکراین است. قسمت های وسیعی از اکراین و بلاروس در معرض تشعشعات این انفجار قرار گرفت. در مجلههای روسی از جمله اسپوتنیک، درباره این انفجار نوشته میشد که آمریکا در حال بزرگنمایی این حادثه است و این در حالی است که زمانی که نیروگاه تری مایل آیلند ایالات متحده منفجر شد؛ انعکاسی از آن در اخبار جهانی شاهد نبودیم. اما واقعیت این بود که حادثه چرنویل صدمات و عواقب بسیار بالایی داشت و سال های سال آثار آن در اوکراین و بلاروس باقی بود.
یکی دیگر از حوادث عمده دوره گورباچف خروج نیروهای شوروی از افغانستان در سال 1989 بود. برخی از مجروحین و معلولین جنگ افغانستان در داخل شوروی وارد گروههای مافیایی شده بودند و با چرخ هایی وارد سطح شهر میشدند و گدایی میکردند.
حادثه بعدی اتحاد دو آلمان و تخریب دیوار برلین در سال 1989 بود. در پی این اتحاد و دیدار رهبران دو آلمان، برخی از رهبران آلمان شرقی به شوروی متواری شدند. در این دوره با جمهوریهای مختلف قراردادهای جدیدی منعقد شد و به دلیل اینکه این جمهوریها به دنبال استقلال بیشتر بودند اکثرا از این قراردادها استقبال میشد. به دلیل این اقدامات عده ای از نظامیان شوروی با رهبری رییس گا ک ب تلاش کردند تا علیه گورباچف کودتا کنند ولی این کودتا خنثی شد و به جایی نرسید. به مرور زمان گورباچف محبوبیت خود را از دست داد.
یکی دیگر از حوادث دوره گورباچف، پیام حضرت امام درباره تفکر کمونیست بود. این پیام در ایران بسیار انعکاس داشت ولی متاسفانه در شوروی انعکاس لازم را نیافت. جناب آقای ایزدی (سفیر سابق مان در شوروی) میتوانند در این زمینه به طور مفصل توضیح دهند. وقتی ما در شوروی با سیاستمداران و دانشمندان صحبت میکردیم، زیاد از وجود این پیام مطلع نبودند. برخی از علمای دینی و مفتیها در شوروی از این پیام آگاهی داشتند. در اولین کتاب بنده با عنوان "برگ های خاطرات"، اشاره کرده ام که در سال های اول انقلاب ایران، روابط ما با شوروی طیف اقتصادی گسترده ای نداشت و ایران تنها به دیالوگ های سیاسی اکتفا میکرد. اما در این میان سفراء درگیر شرایط نابسامان دو کشور بودند. از سویی شرایط در شوروی از زمان آندروپوف به بعد آشفته شده بود و از سوی دیگر در ایران انقلاب شده بود و جنگ ایران و عراق نیز آغاز شده بود. در ایران برخی روابط متشنج با شوروی را تجویز و ترویج میکردند. تفکر و ایده نه شرقی، نه غربی و صدور انقلاب در سال های بعد از جنگ در میان رهبران تعدیل یافت چراکه کشورهای دیگر جلوی این ایده ایستادگی میکردند و قصد نابودی کشور را میکردند. به نظر می آمد بعد از جنگ گرایش ایران به سمت شرق بیشتر شد. چرایی این گرایش را باید سیاستمداران توضیح دهند. ولی به نظر مرحوم هاشمی رفسنجانی در این موضوع تاثیرگذار بوده اند. مرحوم رفسنجانی در آن سال ها با هیاتی عالی رتبه به شوروی سفر کردند و قراردادهای زیادی در زمینه تسلیحات، زیر دریاییها و ... امضاء کردند. ایران بعد از انقلاب و مخصوصا بعد از جنگ انتظار همکاریهای صرفا اقتصادی با شوروی زمان گورباچف را داشت. ما در سال 1989 دیدارهایی با هیات هایی از شرکت ملی فولاد، ذوب آهن اصفهان و معادن فرعی آن از شوروی داشتیم. در این دیدارها خواستار تمدید قراردادها در این زمینه بودیم و شوروی نیز تعهد می داد که شرکت ملی فولاد را مدرنیزه خواهد کرد ولی دیگر با قراردادهای بازتر موافق نبودند و خواستار ارز آزاد و دلار نقد بودند. ایران آمادگی تامین مالی این قراردادها را نداشت و به همین دلیل به سوی غرب متمایل شد. در نهایت به سوی ایتالیاییها رفتند و با اتالین پیان تی قرارداد بستند که در جلسات گذشته شرح مختصر از این قراردادها داده شد.
یکی از خاطراتی که از مذاکرات بی نتیجه با مسئولین شوروی در ذهن من هست این بود که ما در آن دیدارها روزی برای صرف شام به رستورانی رفته بودیم و در رستوران مشاهده کردیم که پیرزنی با پسرش وارد رستوران شدند و یک سری کوپنها در اختیار آنها بود. این کوپنها کمک هزینه دولت شوروی برای دریافت غذا بود که توسط مسئول رستوران پذیرفته نشد و در نهایت بنده پول غذای آنها را حساب کردم. این صحنهها تاثیرات بسیار ناگواری را در روح و جسم و جان ما میگذاشت و ما بسیار خوشحال بودیم که در دوران تحصیل اسیر این تفکرات نافرجام کمونیسم نشدیم و در طول زندگی همان مسیر متداول را پیش رفتیم و البته خدا نیز در این راه به ما بسیار کمک کرد.
یکی دیگر از اتفاقات مهم دوره گورباچف موافقتنامه بلاوژ بود. مبتکر این موافقتنامه بوریس یلتسین بود که می خواست از شر شوروی خلاص شود. بوریس یلتسین، رئیس جمهور اوکراین، لئونید کراوچوک، رئیس شورای عالی بلاروس، شوشکویچ، در منطقه بلاوژ بلاروس که احاطه شده در جنگل های انبوه بود، فروپاشی شوروی را امضاء کردند. در همین جا بود که مشکلات بعدی به وجود آمد. در مجلس کراوچوک از یلتسین سوال کرد که چه سرنوشتی در انتظار شبه جزیره کریمه است. یلتسین در جواب میگوید که این شبه جزیره را برای خودت بردار!! این باور در اکراین برای تصاحب شبه جزیره از این اتفاق نشات میگیرد و این در حالی بود که در همان زمان در بین مسئولین رده بالای روسیه مخالفت های بسیاری درباره این واگذاری وجود داشت.
یلتسین بعد از توافق بسیاری از جزایر در مسیر رودخانه آمور و اوسوری را به چین واگذار کرد. گفته میشود تعداد این جزایر 600 عدد بوده است. یلتسین بعد از این واگذاری یکبار دیگر در سال 1997 در زمان ریاست لئونید کوچما بر اوکراین این موضوع در معاهده دوستی شوروی و اوکراین مورد تصدیق قرار گرفت. حال آنکه یلتسین دوراندیش نبود و مشکلات ایجاد شده توسط ناتو و کشورهای غربی و اوکراین را پیش بینی نمیکرد. ناتو و کشورهای غربی بعد از این تایید نهایی از شوروی می خواستند تا ناوگان نظامی خود را از دریای سیاه منتقل کند. نهایتا در زمان کوچما توافق شد که اجاره ای توسط شوروی برای استقرار ناوگان در دریای سیاه پرداخت شود. ولی بعد از کوچما روسای جمهور اوکراین بسیار ضد روسی بودند و مشکلات زیادی برای این توافق ایجاد میکردند. از سویی در سازمان ملل شکایت میکردند و از سوی دیگر هزینههای اجاره را بسیار بالا برده بودند. شکایت اوکراین در سازمان ملل در زمینه عدم قبول وارث حقوقی بودن کنفدراسیون روسیه بود. اوکراین ادعا میکرد که در اموال دیپلماتیک کنفدراسیون روسیه در تمامیکشورها سهم دارد. نامه ای تحت این عنوان را خودم در آن سال ها مورد بررسی قرار دادم. این شکایت ها و پیگیریها در حالی صورت میگرفت که آنها در معاهده بلاوژ از این اموال صرف نظر کرده بودند. در اقصی نقاط اوکراین مجسمههای ضد روسی میگذاشتند و مرتب اندیشهها ضد روسی را ترویج می دادند. در نهایت باید بگویم که من از نزدیک شاهد روند شکل گیری روابط خصمانه روسیه با اوکراین بودم و مقصر این روند بیشتر اوکراینیها و روسای این کشور بودند.
زینب چلداوی، کارشناس دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی