جلسه علمی هفتگی تاریخ روز چهارشنبه بیست و چهارم مرداد ماه 1403 با سخنرانی جناب آقای دکتر محمد حسن مهدیان برگزار شد. موضوع سخنرانی ایشان "جایگاه روسیه در شکل گیری تاریخ جهان" بود. اهم مطالب ارائه شده در سخنرانی به شرح زیر است:
دکتر مهدیان: مطالب مطرح شده در جلسات پیشین بر اساس طیف گسترده ای از منابع از روسیه، روسیه تزاری، کشورهای غربی، کشورهای سوسیالیستی و .. است. بسیاری از منابع در این سخنرانیها مورد استفاده قرار گرفته است که در صورت لزوم بنده لیست منابع را در اختیار شما قرار خواهم داد.
در ادامه بحث درباره دانشگاههای شوروی باید اشاره شود که در دانشگاه مسکو تعداد دانشجویان خارجی پر تعداد نبود. اکثر این دانشجویان از طرف دولت ها به شوروی آمده بودند. این دانشجویان در دورههای مقدماتی در دانشگاه مسکو بودند ولی بعد از آن به شهرستانها فرستاده میشدند. در دانشگاه مسکو، دانشجویانی از بلوک شرق و از کشورهای مانند اسپانیا، آلمان شرقی، ایتالیا و دیگر کشورهای اروپای شرقی حضور داشتند. تعداد این دانشجویان در مجموع زیاد نبود. گروه 15 نفره ما نیز به دلیل توافقاتی که قبل از سفر بین مسئولین ایجاد شده بود در این دانشگاه مستقر شد. این دانشجویان خارجی در سنین 10 به بالا مجبور به فرار به شوروی به همراه والدین خود شده بودند. استالین در زمان قدرت خود به طور کلی به هیچ کمونیستی که از خارج مرزهای شوروی وارد میشد، اعتماد نداشت و همه را مورد بازجویی قرار می داد.
در دهه 1930 بسیاری از کمونیست های دیگر کشورها توسط استالین کشته شدند. در واقع این کمونیست ها در کشورهای خود متواری بودند و در شوروی نیز تحت تعقیب و بازجویی قرار میگرفتند و در نهایت بسیاری از آنها یا کشته میشدند یا به اردوگاه کار اجباری تبعید شدند. در این میان این بچهها به حال خود رها میشدند. این بچههای اسپانیایی و آلمانی، در مدارسی به نام کمینترن درس می خواندند و محل اقامت آنها هتلی به نام هتل لوکس بود. این هتل پادگانی تمام عیار بود و در وسط شهر مسکو قرار داشت. هتل در خیابانی به نام گرکی قرار داشت که این خیابان مقر دفاتر حزبی، محل زندگی خانوادههای افراد حزبی، نمایندگی پادگانهای نظامی، نمایندگی ارگانهای امینتی و .... بود. افرادی که به این هتل وارد میشدند باید کارت های مخصوصی را با خود به همراه می داشتند، در غیر این صورت نه میتوانستند وارد این هتل شوند و نه میتوانستند از آن خارج شوند. برخی از اعضای حزب توده ایران نیز در این هتل مستقر بودند.
استالین با هیچ یک از اعضای حزب توده ایران ملاقات نکرد و تنها فردی را که به حضور پذیرفت، ابوالقاسم اقبال لاهوتی کرمانشاهی بود. لاهوتی با سرایش اشعاری از استالین تعریف و تمجید میکرد. معمولا مسئولین رده بالای شوروی با رهبران احزاب کمونیست از دیگر کشورها مانند آلمان شرقی، ایران و .... دیدار نمیکردند. تعداد کمی از بچههای این افراد در دانشگاه مسکو مشغول به تحصیل شدند. افراد بسته ای بودند که ارتباط با کسی نمیگرفتند و اطلاعات به کسی نمی دادند و هر سوالی از آنها میشد تنها به دادن یک کلمه در جواب اکتفا میکردند. بسیاری از کمونیست های متواری را به ماگادان و برخی از آنها را که جرائم سنگین مرتکب نشده بودند به شهر کاراگاندا در قزاقستان تبعید میکردند. این شهر از نظر امکانات اولیه زندگی بسیار ضعیف بود و خانوادهها مجبور بودند خودشان برای خودشان کلبههایی در بیایانها بسازند. این شهر کلان شهری پر از معادن و سرشار از معادن زغال سنگ بود. شرایط زندگی این عده بسیار رقت بار بود. در زمان جنگ جیره غذایی آنها 400 گرم نان و یک بشقاب سوپ بسیار رقیق بود.
توده ایهای ایرانی اهمیت کمتری نسبت به کمونیست های اسپانیایی، آلمانی و فرانسوی برای رهبران شوروی داشتند. استالین امید به برقراری نظام کمونیستی در آلمان، اسپانیا و ایتالیا داشت ولی از همان ابتدا می دانست که اندیشه کمونیستی در ایران برقرار نخواهد شد، چراکه بسیاری از مردم ایران مذهبی هستند و این دست از اندیشهها را نمیپذیرند. رهبران کمونیستی آلمانی، اسپانیایی و غیره می دانستند که مردم کمونیست در تبعید، در چه شرایط اسفناکی زندگی میکنند ولی کاری از دست آنها برای بهتر کردن شرایط معیشتی بر نمی آمد.
اکثر دانشجویان دانشگاه مسکو خود را با شرایط کمونیستی حاکم مطابقت داده بودند ولی گروه ما اینگونه نبود. در میان مواد درسی عنوانی بود که در آن از بین بردن تفاوت بین شهر و روستا مورد بررسی قرار میگرفت. ما در اعتراض به این مواد درسی توضیح می دادیم که از بین بردن تفاوت بین شهر و روستا به طور کلی امکان پذیر نیست. ما درخواست داشتیم که اجازه بازدید از روستاهای شوروی به ما داده شود و این موضوع را میدانی مورد بررسی قرار دهیم. آنان در توضیح میگفتند که تفاوت بین شهر و روستا در کشورهای سوسیالیستی نشانه احیای اقتصاد ملی است و این تفاوت در نظام های سرمایه داری نشانه استثمار کشاورزان است. به طور کلی از طرح سوالات جدید استقبال نمیکردند و طرح سوال را برابر با مخالفت با کمونیست می دانستند.
در اواسط جنگ، استالین به ظاهر مدرسه کمینترن را منحل کرد. با حمله آلمان مدرسه کمینترن به شهر اوفای باشقیرستان منتقل شد ولی مشخصه ای مانند تابلو بر سردرآن وجود نداشت. در این مدرسه عده ای درس می خواندند تا بعدها به کشور خودشان منتقل شوند و برای نظام کمونیستی مبارزه کنند. این مراکز علمی مخفی را انیستیتو کشاورزی نامگذاری کرده بودند تا شناسایی نشوند. در این مدارس عناوینی از لنین تدریس میشد که در آنها از آثار تروتسکی و پلخانف انتقاد میشد.
روابط انسانی بین اساتید در دانشگاه مسکو و دیگر دانشگاههای شوروی وجود نداشت. همه اساتید اسم مستعار داشتند و هیچ کدام درباره آینده شغلی و معیشتی خود هیچ سوالی نمیکردند. اگر اسم اصلی خود را مطرح میکردند مورد توبیخ قرار میگرفتند. تمامی هدف این عده این بود که در کشورهای خود برای برقراری نظام کمونیستی مبارزه کنند. در افریقا و در آمریکای لاتین موفقیت هایی برای این فعالان کمونیست رقم خورد. ولی اکثر این کمونیست ها تسلیم تفکر و نظام سرمایه داری غربی شدند. بیشترین وجه غیر قابل قبول برای این عده، تظاهر و دورویی بود که سبب میشد اندیشه کمونیست را عقب بزنند و فقط در ظاهر از نظام شوروی تعریف کنند.
برژنف بر خلاف استالین آرام تر بود. استالین به هیچ کسی اعتماد نداشت و حتی زنان برخی از نزدیکان خود را به زندان انداخته بود. تاکید داشت که نباید نزدیکان من با یهودیان ازدواج کنند. خروشچف مردمی تر بود. با وجود نبود نظام انسانی در میان رهبران کمونیست، باید تاکید کرد که جلوههای انسانی فراوانی در بین مردم شوروی وجود داشت. مردم روس به مردم دیگر کشورها کمک های شایانی میکردند و با دیده تحقیر به آنها نگاه نمیکردند. برای ما دانشجویان کارهای مثال زدنی انجام می دادند و واقعا گاهی اوقات فداکاریهای زیبایی داشتند. به طور کلی روس ها نسبت به مردم کشورهای غربی، فوق العاده مردم احساسی تری بودند و هستند. برای روس ها در آن زمان روابط ایدئولوژیک برتر از هرگونه روابط اقتصادی و بازرگانی بود. با کشورهایی که روابط خوبی با شوروی داشتند کمک های بلاعوض مانند ارسال سوخت انجام می دادند. ولی با برخی از کشورهای مانند یوگسلاوی و لهستان از همان ابتدای اعتراض و درگیری روابط خوبی نداشتند.
نظریه پردازان شوروی در همه دروس مانند تاریخ، فلسفه، جغرافیا، ادبیات، زبان شناسی و سایر علوم، از ابتدا ادبیات مارکس، انگلس و لنین را مورد استفاده قرار می دادند. بعد از سرکار آمدن لنین، او ادبیات و سازماندهی را حزبی کرد. سازماندهی به معنی تشکیل گروههای مقاومت با قسمت های عمده مخفی بود. ساختارها و کمیتههای نظامی عمدتا در این سازمانها مخفی بودند. در این ایده باید هر فرد دو رو داشته باشد. ظاهری که به همگان نشان می داد و باطنی از اندیشههای فردی که قابل دیدن نبود. به همین دلیل در تاریخ آمده است که مارکس از روسیه متنفر بود و اصلا فکر نمیکرد که اولین ساختار عملی اندیشههایش در روسیه برقرار شود. البته مجسمه مارکس و انگلس و بسیاری دیگر بعد از برقراری نظام کمونیستی، در همه جای شوروی ساخته شد.
در روسیه کمونیستی بر خلاف آنچه بر علیه ناسیونالیست ملی مطرح میشد، هدف اصلی، تصرف کشورهای دیگر به بهانه انقلاب های سوسیالیستی و مبارزه با رژیم های غیرکمونیستی بود. با کمک های مالی و نظامی، چهرههای ملی کشورهای امریکای لاتین، ایران و برخی کشورهای اروپایی را بدنام میکردند و از چهرههایی مانند گاندی که کار بزرگی برای کشورش در برابر غرب کرده بود، به نیکی نام نمیبردند.
ادعاهای مطرح شده توسط اساتید ما درباره از بین بردن تفاوت های شهر و روستا در واقعیت مصداق عینی نداشت. لنین روستاییان را قبول نداشت و کارگران را مورد تایید قرار می داد. شعار لنین این بود که کارگران جهان متحد شوید. به همین دلیل پس از سال ها کشتار و مبارزه با کشاورزان تا اواخر دوره برژنف کشاورزان شناسنامه نداشتند. این ادعای از بین بردن تفاوت ها بین شهر و روستا درست نبود. جوانان روستا تنها در زمانی که کدخدای روستا اجازه صادر میکرد میتوانستند به شهر بیایند. چون مدارک هویتی و شناسنامه نداشتند و جایی آنها را نمیپذیرفت.
در زمان تحصیل گروه ما چندین سفر به فنلاند، سوئد، دانمارک، نروژ داشتند. در میان جمهوریهای داخل شوروی به لتونی، ارمنستان، آذربایجان و برخی مکانهای مسکو سفر داشتیم. این سفرها با مجوز دانشگاه مسکو و به همراه دو سرباز صورت میپذیرفت. وضعیت جمهوریهای داخل شوروی متفاوت بود. مثلا در لتونی کسی با ما به زبان روسی صحبت نمیکرد و همه انگلیسی صحبت میکردند. در ارمنستان وضعیت فلاکت باری حاکم بود. مغازهها خالی از مواد غذایی بود و بهداشت عمومیبسیار پایین بود. در مغازههای تنها ماست برای خرید وجود داشت. در آذربایجان وضع کمیبهتر بود و برخورد بهتری با ما داشتند. در ارمنستان مردم فقط دور ما را گرفته بودند که بتوانند چیزی از ما خریداری کنند. در اوکراین وضعیت از آذربایجان و ارمنستان بهتر بود. لنینگراد شهر زیبایی بود ولی در هتل های این شهر، عده ای روسپی به طور مخفی مشغول کار بودند. در کل شوروی فحشاء ممنوع بود ولی در این هتل به طور مخفی این خدمات ارائه میشد. در سطح شهر نیز روسپیها با تاکسیهای کرایه ای با هماهنگی پلیس شهر، این دست از فعالیت ها را انجام می دادند. این موضوع برای ما بسیار تعجب آور بود. زمانی این فعالیت ها و عشق آزاد و پرداختن به غرایز جنسی ممنوع بود و در زمانی دیگر آزاد میشد و این نشان از تغییر مدام هنجارها در اندیشه کمونیستی شوروی بود.
درس خواندن در فضایی که از 300 نفر دانشجو 250 نفر خانم بودند، کار بسیار دشواری بود. یعنی اگر ما به سوی آنها نمی رفتیم آنها به بهانه ای به سمت ما می آمدند. هدف اکثر آنها ازدواج بود؛ چون ایرانیان در دانشگاه مسکو گزینههای مناسبی برای ازدواج بودند. کارمند دولت بودند، سن بالاتری نسبت به دیگر دانشجویان داشتند و ظاهر مقبول تری نیز داشتند و در خیلی موقعیت ها مجلس آراء بودند. مثلا دانشجویان افریقایی واقعا چیزی برای عرضه نداشتند در حالی که ایرانیان از فرهنگ، تاریخ، حافظ و سعدی سخن میگفتند و این موضوع ها مورد استقبال روس ها بود.
تفاوت عمده ای که باید در اینجا به آن اشاره شود، تفاوت کارمندان سفارت ایران در شوروی و بالعکس بود. کارمندان سفارت شوروی در ایران تحت عناوینی مانند وابستگیهای بازرگانی و فرهنگی، بیش از 100 نفر بودند ولی کارمندان سفارت ایران در شوروی تنها 7 نفر بودند. روس ها تحت هیچ شرایطی حاضر به کم کردن پرسنل خود در ایران نبودند. تجارت آن زمان در شوروی کاملا دولتی بود و لذا تمامی سازماندهیها توسط سفارت شوروی در ایران صورت میگرفت. بخش خصوصی در اقتصاد آن زمان شوروی وجود نداشت که ایرانیان بتوانند با آنها ارتباط برقرار کنند.
در زمان تحصیل ما در شوروی صمیمیتی در جو دانشگاه برقرار نبود که سبب شود ما به اندیشههای کمونیستی متمایل شویم. یکی از همراهان ما فرد ساده دلی بود که گاهی شعارهای کمونیستی را تکرار میکرد ولی وقتی با برخورد بد ما مواجه میشد، دست از این شعارها برمی داشت. مسئولین دانشگاه مسکو اصرار داشتند که همه دانشجویان در جشنها و مناسبت های برگزار شده در میدان سرخ باید شرکت کنند. ایرانیان در این جشنها معمولا شرکت نمیکردند. یکی دیگر از زمینههای آشنایی نسل های جوان با هم در مسکو مراسم های مختلف رقص و آواز بود. از برگزاری مراسم مذهبی در شوروی جلوگیری میشد و برخی مراسم مذهبی بسیار محدود در جمهوری تاتارستان و مسجد جامع مسکو برگزار میشد.
در همه فضاهای آموزشی از جمله مدرسههای کمینترن، حتما اصول عقاید مارکس و لنین تدریس میشد؛ و دانش آموزان حتی اگر علاقه ای به این دروس نداشتند که بتوانند به سوالات مطرح شده پاسخ مناسب را بدهند. در دانشگاه برخی از دانشجویان که متوجه عقاید ما بودند، از ما پول قرض میگرفتند و دیگر پس نمی دادند و این عمل را بخشی از مبارزه خود تعریف میکردند. اما همانطور که قبلا اشاره کردم وجوه مثبت بسیاری نیز در این دوره وجود داشت. مثلا اینکه روس ها از طریق خوابگاه، ما را به مراسم عروسی خود دعوت میکردند و هرآنچه در توان خود داشتند برای پذیرایی ما انجام می دادند و این نشان از مهمان نوازی آنها داشت.
زینب چلداوی (کارشناس دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی)