جایگاه روسیه در شکل گیری تاریخ جهان (قسمت چهارم)

جلسه علمی هفتگی تاریخ روز چهارشنبه سوم مرداد ماه ۱۴۰۳ با سخنرانی جناب آقای دکتر محمد حسین مهدیان برگزار شد. موضوع سخنرانی ایشان جایگاه روسیه در شکل گیری تاریخ جهان بود. اهم مطالب ارائه شده در سخنرانی به شرح زیر است:
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
مشاهده ۱۱۹۷

جلسه علمی هفتگی تاریخ روز چهارشنبه سوم مرداد ماه 1403 با سخنرانی جناب آقای دکتر محمد حسین مهدیان برگزار شد. موضوع سخنرانی ایشان "جایگاه روسیه در شکل گیری تاریخ جهان" بود. اهم مطالب ارائه شده در سخنرانی به شرح زیر است:

دکتر مهدیان: دوره بازنشستگی برای خروشچف بسیار دردناک بود. بنا به درخواست خودش به یکی از روستاهای اطراف روسیه تبعید شده بود و اجازه ملاقات با کسی را نداشت. البته خویشاوندان و برخی از هنرمندان و نویسندگان به ملاقات وی می رفتند ولی کسی از همفکران و همکاران قدیم به دیدارش نمی رفت. لئونید برژنف یکی از افرادی بود که به واسطه خروشچف پیشرفت کرده بود. وی قبل از کودتا علیه خروشچف، در تابستان سال 1963 به همراه همسرش و در صدر شورای عالی اتحاد جماهیر شوروی به ایران سفر کرد.

در فرودگاه مهرآباد توسط شاه، فرح، اسدالله علم و شهردار تهران مورد استقبال قرار گرفت و کلید طلایی شهر تهران به وی اهداء شد. مذاکرات برژنف ادامه مذاکرات خروشچف بود و همکاری‌های بازرگانی، اقتصادی، ذوب آهن، احداث تاسیسات صنعتی، معادن، سد سازی، سیلو سازی و بقیه موارد را دربرمی‌گرفت. برژنف در سنا سخنرانی کرد و بر مقبره رضا خان حاضر شد. از موسسه رازی و شهر تهران بازدید کرد. در موسسه ایران و شوروی که رئیس هئیت مدیره آن امان الله جهانبانی بود، سخنرانی کرد. از سد کرج و سفید رود بازدید کرد و به شهرهای اصفهان و شیراز سفر نمود و از آرامگاه شعرای نامدار بازدید کرد. وی در سفر به گیلان، از روند تخلیه بارها از شوروی به مقصد بندر پهلوی (انزلی) مطلع گردید.

سفیر ایران در شوروی در این زمان، طهمورث آدمیت بود. وی در کتاب گشتی بر گذشته، جریان این سفر را توضیح داده و در این کتاب از برخی از همکاران وزارت خارجه و غیر وزارت خارجه ابراز ناراحتی می‌کند. وی در این کتاب بیان می‌کند که قرار بود در روز آخر سفر برژنف، وی مهمان خانه آدمیت به صرف عصرانه باشد، ولی همکاران این اجازه را ندادند. باید این نکته مد نظر قرار گیرد که در روابط ایران و شوروی حتی در بعد اقتصادی و بازرگانی اصل روابط ایدئولوژیک ارجحیت داشت. از سویی شوروی قصد برقراری روابط بازرگانی و اقتصادی با ایران را در برنامه خود داشت به این دلیل که اقتصاد ایران در آن سال ها در حال رشد بود و ایران داشت وجهه مناسبی در منطقه می یافت؛ از سوی دیگر می دانستند که در صورت برقراری روابط اقتصادی با ایران می‌توانند اندیشه‌های سیاسی و ایدئولوژیکی خود را نیز در کشور توسعه دهند. کارشناسان شوروی در آن زمان در ایران 3 هزار نفر بودند که در مناطقی مانند معادن ذوب آهن اصفهان، منطقه چادر ملو کرمان، زیرآب مازندران، سنگ رود و البرز غربی مستقر بودند.

در قالب این کارشناسان عده دیگری نیز به ایران سفر می‌کردند که تخصصی در امور زمین شناسی نداشتند و ما که دوره‌هایی در کرمان و مازندران مشغول به کار با این افراد بودیم، متوجه می‌شدیم که این عده در موضوع زمین شناسی تخصص کافی نداشتند. این افراد به بررسی موارد دیگر که در دستور کارشان بود، می‌پرداختند. با وجود اینکه در اقداماتشان بسیار محتاط بودند ولی باز هم قابل رصد و تشخیص بودند. بازماندگان حزب توده و کمونیست ها در شرکت ملی ذوب آهن و معادن شمال ایران مشغول کار بودند. شرکت ذوب آهن به دلیل حجم بالای کار، نیاز به مترجمان مسلط زبان روسی داشت و کسانی که از شوروی می آمدند، بیشتر تاجیک و ازبک بودند و تسلط کافی بر زبان فارسی نداشتند. این عده بیشتر به کارهای کتبی علاقه مند بودند تا ترجمه جلسات شفاهی که دارای لغات تخصصی و فنی بود.

در زمان روی کارآمدن لئونید برژنف تفکر نئواستالینیزم بر جامعه شوروی حاکم بود. برژنف 18 سال حکومت کرد و در این مدت سانسور شدید بر آثار نویسندگان مختلف حاکم گردید. برخی از نویسندگان در این سال ها به شهرهای دورافتاده تبعید می‌شدند. در این سال ها به دلیل فعالیت های ذوب آهن روابط اقتصادی ایران و شوروی بسیار خوب بود تا اینکه در سال 1968 در پراگ اصلاحاتی صورت گرفت و متعاقب این اصلاحات نیروهای نظامی ورشو وارد پراگ شدند و الکساندر دوبچک را برکنار کردند و سیستم قدیمی را دوباره در چکسلواکی حاکم کردند. بعد از این اتفاق روابط بسیاری از کشورهای جهان و غرب با شوروی تیره شد. این تیرگی روابط حدود 5 سال طول کشید تا اینکه در سال 1972 ریچارد نیکسون به مسکو سفر رسمی‌کرد. برژنف نیز در سال 1973 به آمریکا سفر کرد و در این سال ها موافقت نامه‌هایی بین دو کشور برای جلوگیری از جنگ اتمی امضاء شد. تا سال ها این دیدارها برقرار بود تا اینکه برای نیکسون مشکلاتی روی داد.

در سال 1974 ملاقاتی بین برژنف و جرالد فورد در روسیه صورت گرفت که در آن موافقت نامه ای برای محدود کردن سلاح های هسته ای تا سال 1985 امضاء شد. این دیدار در شهر ولادی وست شوروی صورت گرفت که پایگاه اصلی اتمی و هسته ای شوروی محسوب می‌شد. این شهر به مدت 30 سال به دلیل فعالیت های هسته ای، شهر ممنوعه محسوب می‌شد.

تحصیلات ما در شوروی از سال 1971 در مسکو آغاز شد. تا آن زمان هیچ گروهی از سوی دولت ایران برای تحصیل به شوروی فرستاده نشده بودند. افرادی از کمونیست های ایرانی در مدارس و دانشگاه‌های دولتی تحصیل می‌کردند ولی ما اولین گروهی بودیم که برای تحصیل به شوروی رفتیم و خط و مشی سیاسی ما با کمونیست همخوانی نداشت. تحصیل در شوروی برای ما مفید بود ولی در آن زمان روحیه تظاهر و دو رویی بین افراد عادی جامعه بسیار بالا بود و این روحیه به دانشجویان نیز تسری پیدا کرده بود. دانشجویان در آن زمان دریافته بودند که برای ادامه تحصیل باید تظاهر به تفکرات کمونیستی کنند.

در زمان برژنف اوضاع اقتصادی از دوران خروشچف بسیار بهتر شده بود و این موضوع کاملا مشهود بود ولی از نظر روشنفکری و فضای اندیشه ورزی، جامعه به سکون و رکود فرو رفته بود. ما دانشجویان ایرانی نیز در این فضا تنها به فکر اتمام تحصیل خود بودیم. ما به شکل گروهی به شوروی رفته بودیم. 15 نفر آقا و دو خانم در این گروه بودند و این موضوع به ما کمک می‌کرد چراکه در صورت اعزام انفرادی به دام افرادی متعصب می افتادیم و زندگی کردن برای ما دشوار می‌شد. یکی از سوال هایی که در طول سال های زندگی در شوروی کمونیستی برای ما ایجاد می‌شد این بود که توده ای‌های ایران در مبارزه با نظام شاه می خواستند چه مدلی از حکومت را بر ایران برقرار کنند. ایران ساختاری مذهبی داشت و نمی‌توانستند تفکر کمونیستی را در حکومت اعمال کنند و به همین دلیل هم نام خود را به حزب توده تغییر داده بودند.

حکومت برژنف تا سال 1976 به خوبی به کار خود ادامه داد. قراردادهای هلسینکی، پذیرش عدم تغییر پذیری مرزهای اروپا، موافقت با مهاجرت یهودیان به اسرائیل در این سال ها صورت پذیرفت. این روند ادامه داشت تا سال 1979 که ارتش شوروی وارد افغانستان شد. در سال های تحصیل در شوروی به دلیل فعالیت های دانشجویان افغانی و تمایل به تفکر کمونیسم از نوع لنینیزم و مائویی در میان آنها، کودتا در افغانستان محتمل بود. در آن زمان قدرت در دست محمد ظاهر شاه بود و افسران نظامی افغانستان در مدارس و موسسات نظامی‌شوروی تحصیل می‌کردند. این عده هم زمینه رشد تفکرات کمونیستی را در میان خود داشتند و هم اینکه شوروی بر روی تفکرات و عقاید آنها کار می‌کرد. این عده در دانشگاه‌های شوروی بودند و وقتی ما نیز به این دانشگاه‌های رفتیم در ابتدا بسیار از ما استقبال کردند ولی وقتی متوجه شدند که از سوی دولت هستیم نه حزب کمونیست، دیگر خبری از روابط گرم و دوستانه نبود. بسیاری از این افراد سال های قبل و بعد از فروپاشی شوروی به کشورهای غربی مهاجرت کردند و دیگر خبری از تفکرات افراطی چپ در رفتار و گفتار آنها نبود.

اردوگاه‌های کار اجباری در زمان برژنف بسیار کم شده بودند ولی در این دوران افراد معترض به بیمارستان‌های روانی فرستاده می‌شدند. فلسفه آنها اینگونه بود که کسانی که با دولت کمونیستی شوروی مخالفت دارند، انسان‌های سالمی از لحاظ روانی نیستند و باید در بیمارستان روانی بستری شوند. انسان‌های سالم را در این بیمارستان‌ها بستری می‌کردند و آنها را در معرض داروهای اعصاب قرار می دادند و بعد از چند سال افرادی بودند که دیگر سلامت ذهنی نداشتند.

از نظر سطح آموزشی دانشگاه‌های شوروی باید متذکر شوم که سطح علمی آنها بسیار بالا بود. سیستم آموزشی واحدی در تمامی دانشگاه‌ها برقرار نبود و دروس دانشگاهی آنها مانند دروس دبیرستانی ما (پرحجم و پرتعداد) بود. استاد وقتی مطالبی را در جلسه ای تدریس می‌کرد در جلسات بعد همان مطالب را از دانشجویان می‌پرسید و نمره می داد. بر اساس مجموع این نمرات به دانشجو اجازه حضور یا عدم حضور در جلسات امتحان داده می‌شد.

روابط سیاسی شوروی با جهان در زمان برژنف بهتر شده بود. اما در این سال ها شوروی از اهرم دیگری برای اشاعه تفکرات خود استفاده می‌کرد. این اهرم رژیم سوسیالیستی آلمان شرقی بود. به این شکل که در کشورهایی که شوروی نمی‌توانست یا نمی خواست وارد شود، سرویس های اطلاعاتی و امنیتی آلمان شرقی با نام اشتازی وارد عمل می‌شدند. در سال 1949 رژیم آلمان شرقی برقرار شد. از آن سال به مدت 30 سال مارکوس ولف رییس سرویس اطلاعاتی آلمان شرقی شد. این رژیم به دلیل مخالفت هایی که با دولت جعلی اسرائیل داشت، توسط کشورهای عربی به رسمیت شناخته شد. در آلمان غربی بر اساس پیشنهاد وزیر امورخارجه وقت دکترینی برای سالهای 1955 تا 1970 تعریف شد. بر اساس این دکترین، هر کشوری که رژیم آلمان شرقی را به رسمیت بشناسد، به طور اتومات آلمان غربی با آن کشور قطع رابطه خواهد کرد. این دکترین تا سال 1970 و تا به قدرت رسیدن ویلی برانت صدراعظم آلمان فدرال برقرار بود. سرویس های امنیتی آلمان شرقی را دو موضوع متمایز می‌کرد، اول اینکه دارای نظم آلمانی بودند و دوم اینکه سرمایه‌های کلانی را برای نفوذ در کشورهای هدف مورد استفاده قرار می دادند. سرویس اشتازی، صدها نفر را در سیستم آلمان فدرال در رده‌های بالای حکومتی برای خود تربیت کرده بود. روزنامه نگاری با نام کولر که سال ها در آلمان شرقی و غربی با پوشش روزنامه نگار به فعالیت می‌پرداخت و در اصل مامور سیا بود در کتابی با عنوان اسرار اشتازی که حدود 700 صفحه است، به بیان فعالیت های این سازمان می‌پردازد. در این کتاب چگونگی جذب کشورها، برقراری روابط با کشورهای عربی و ... به تصویر کشیده شده است. بر اساس داده‌های این کتاب، دیپلمات های عراقی، یمن جنوبی، سوریه، لیبی و مصر با پوشش مامورین دیپلماتیک و  پاسپورت دیپلماتیک وارد آلمان شرقی می‌شدند و بعد از آن با استفاده از این پاسپورت ها وارد آلمان غربی می‌شدند و در آنجا به انجام فعالیت های تروریستی می‌پرداختند. معمر قذافی هزینه‌های بسیار بالایی را برای پوشش این فعالیت های تروریستی پرداخت می‌کرد. کشوری با ارتش ضعیف که حتی عراق نیز توانمندی آن را قبول نداشت، ادعاهای بزرگی داشت و هزینه‌های گزافی در این زمینه‌ها صرف می‌کرد.

مارکوس ولف، رییس سازمان اشتازی بود. وی در خانواده ای یهودی در سال 1922 در آلمان به دنیا آمد. در زمان کودکیش هیتلر در آلمان بر سر کار آمد. خانواده وی به دلیل تفکرات کمونیستی همواره تحت تعقیب بودند و مجبور به مهاجرت به شوروی شدند. بعد از جنگ جهانی دوم ولف ماندن در شوروی را ترجیح می دهد ولی آلمان شرقی وی را احضار می‌کند و از وی می خواهد تا تابعیت شوروی خود را ملغی کند و به عنوان دیپلمات به سفارت آلمان در شوروی بازگردد. بعد از مدتی باز آلمان شرقی وی را احضار می‌کند و از وی می خواهد تا در سازمان اشتازی مشغول به کار شود. بعد از یکسال وی رییس اداره کل "آ" می‌گردد. این اداره همان اداره ای است که جاسوسان بسیاری را در آلمان فدرال در سمت های بالای مدیریتی و مسئولیتی گمارده بود.

زمانی که ویلی برانت صدراعظم آلمان غربی شد، دکترین مذکور را کنار گذاشت و به منظور بهبود روابط با کشورهای اروپای شرقی به ورشو سفر کرد. با وجود تغییر جهت در برنامه‌های آلمان غربی، در زمان برانت ما شاهد هستیم که منشی شخصی و یکی از دوستان صمیمی وی برای سرویس مخفی آلمان شرقی کار می‌کرده اند. برانت با وجود محبوبیت بالایی که داشت، بعد از رسوایی جاسوسی منشی شخصی اش مجبور به استعفا شد. در زمینه فعالیت های سازمان اشتازی کتاب های محدودی نوشته شده است. یکی از این کتاب ها مربوط به خود مارکوس ولف است با نام "بازی در زمین بیگانه". ولف در این کتاب آورده است که در سال های دهه 80 نگران فروپاشی دیوار برلین و تفکر کمونیست در آلمان شرقی بوده است. وی 9 سال قبل از این اتفاق به دلیل نحوه برخورد نامناسب با مردم، این اتفاق را پیش بینی کرده بود. در زمان دانشجویی ما در شوروی، دانشجویان آلمان شرقی دارای تفکرات افراطی تر از دیگر دانشجویان لهستانی و رومانیایی و ... بودند و با آنها بخاطر تفکرات سست برخورد می‌کردند ولی ما شاهد بودیم که اولین ترکش های فروپاشی و تغییر تفکر از همین آلمان شرقی آغاز شد و وارد کشورهای دیگر شد.

یک کتاب دیگر در زمینه فعالیت های اشتازی وجود دارد که توسط ورنر اشتیلر با عنوان "مامور خدمت در سه سرویس اطلاعات خارجی" نوشته شده است. در این کتاب آمده است که یهودیان در هر کشور و سمتی که باشند در ابتدا به مذهب خود اهمیت می دهند. در سال های فعالیت در سمت ریاست اشتازی، ولف هم با مامورین موساد در ارتباط بود و هم با یاسر عرفات. وی آغاز جنگ 1967 اعراب و اسرائیل را به اسرائیل خبر داد. این خبر سبب شد تا اسرائیل به عملیات پیشدستانه متوسل شود و نیروی هوایی مصر را در فرودگاه‌های این کشور بمباران کند و ارتش کشورهای عربی شکست بخورند.

زینب چلداوی، کارشناس دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی

 

 

متن دیدگاه
نظرات کاربران
تاکنون نظری ثبت نشده است
در ادامه سلسله جلسات بررسی جایگاه روسیه در شکل گیری تاریخ جهان، جلسه علمی هفتگی تاریخ، در روز چهارشنبه ۲۳ آبان ماه ۱۴۰۳ با سخنرانی جناب آقای دکتر محمد حسن مهدیا...
در ادامه سلسله جلسات بررسی جایگاه روسیه در شکل گیری تاریخ جهان، جلسه علمی هفتگی تاریخ، در روز چهارشنبه نهم آبان ماه ۱۴۰۳ با سخنرانی جناب آقای دکتر محمد حسن مهدی...