به نام خدا
سخنرانی آقای دکتر محمدحسن مهدیان، با موضوع «جایگاه روسیه در شکل گیری تاریخ جهان» در قالب سلسله جلسات هفتگی سخنرانیهای علمی در موضوعات تاریخی، در روز چهارشنبه نوزدهم اردیبهشت برگزار شد. اهم مطالب مطروحه در این سخنرانی به شرح ذیل است:
روسیه در تاریخ خود همواره با هجوم و جنگ و جدال مواجه بوده است. این هجومها عمدتاً به طرف دریای بالتیک یا به طرف دریای سیاه و شبه جزیره کریمه به منظور یافتن معبر بوده است.
اوج گرایش به غرب در روسیه از زمان حکومت پطر اول بوده است. او شیفته فرهنگ و صنایع و نظام اجتماعی کشورهای اروپایی بود و حتی خودش به صورت ناشناس به آلمان و سوئد و هلند میرفت تا اطلاعات نظامی و صنعتی جمعآوری کند.
شعار انقلاب فرانسه (آزادی، برادری، برابری) در ابتدا برای جامعه و روشنفکران روسیه بسیار وسوسهانگیز بود ولی مسیر این انقلاب منحرف شد و به سرکوب مخالفان انجامید و حتی خود رهبران انقلاب هم اعدام شدند. ثمره انقلاب فرانسه در نهایت سیستم پادشاهی را به جمهوری بدل کرد و ناپلئون روی کار آمد. او برابری و برادری و آزادی را قبول نداشت و موافق اطاعت بی چون و چرای مردم از حاکمان بود. او به کشورگشایی روی آورد و در سال 1812 به روسیه حمله کرد.
در این زمان، روسیه تحت حاکمیت الکساندر اول قرار داشت و در حال جنگ با ایران بود. در نهایت، سپاه ناپلئون در روسیه منهدم شد و در نتیجه، ارتش روسیه وارد پاریس شد و ارتشیان با تفکرات جدید اجتماعی در اروپا آشنا شدند بنابراین شکل جدیدی از روشنفکری در روسیه ایجاد شد.
مکاتب مارکسیسم و سوسیالیسم بیش از همه در روسیه نفوذ پیدا کرد. اینها همه مکاتب غربی بودند ولی مطالبشان برای جامعه روسیه مورد توجه بود و بیش از اروپا، در روسیه مخاطب پیدا کرد. البته مشابه این تفکرات در روسیه هم وجود داشت و افرادی مثل پلخانف و چرنیشفسکی تفکرات سوسیالیستی و ایده جامعه برابر را تبلیغ میکردند ولی آنچه بعداً در روسیه اشاعه پیدا کرد و بیشتر مطابق میل لنین بود، مارکسیسم بود چون مارکسیسم بر پرولترها (کارگران صنعتی) تأکید دارد ولی ایدههای پلخانف روی کشاورزان متمرکز است. لنین از ابتدا با کشاورزان با میانه خوبی نداشت و تأکیدش روی کارگران بود و میگفت آنها چون در شهرها هستند، میتوانند روی دولتها تأثیر بگذارند.
جانشین الکساندر اول برادرش کنستانتین بود که از سلطنت انصراف داد. بنابراین نیکلای اول بر سر کار آمد. او بر خلاف کنستانتین در میان نظامیان محبوبیتی نداشت و عدهای از افسران با حکومت او مخالف بودند و سر به شورش برداشتند و در صدد حمله به کاخ زمستانی بودند. این شورش به قیام دکابریستها معروف شد و رهبران آن در دسامبر 1825 اعدام شدند و بقیه شرکتکنندگان را خلع درجه کردند و به سیبری و به جبهه جنگ با ایران تبعید کردند. و این مقدمهای شد برای نگارش آثار کلاسیکهای روسی مثل ستاره خوشبختی در اسارت تألیف پوشکین و غم دانایی تألیف گریبایدف.
نیکلای اول بعد از سلطه بر جامعه روسیه، دست به سرکوب دکابریستها، روشنفکران و نویسندگان زد. او در بسیاری از جنگها هم پیروز بود و حتی در جنگهای اروپا دخالت میکرد تا اینکه با جنگ کریمه (1853-1856) مواجه شد. در یک طرف این جنگ، روسیه قرار داشت و طرف دیگر انگلیس و فرانسه و عثمانی بود. انگلیس و فرانسه نمیخواستند روسیه کریمه را بگیرد و در دریای سیاه ناوگان نظامی داشته باشد ولی این مسأله برای روسیه حیاتی بود چون دریای سیاه معبر ارتباط روسیه با اقیانوس بود. روسیه در جنگ کریمه شکست خورد و این یکی از اتفاقات تلخ برای نیکلای اول بود. این شکست عوارض زیادی برای روسیه داشت و موجب سکته و مرگ نیکلای اول هم شد.
بعد از او پسرش الکساندر دوم در سال 1855 جانشین او شد. او روحیه متفاوتی نسبت به پدرش داشت و میگفت اگر من جای پدرم بودم، همه دکابریستها را میبخشیدم. در زمان حکومت او، ادبیات و هنر و تئاتر در روسیه بسیار پیشرفت کرد و نویسندگانی مثل تولستوی، پوشکین و تورگنیف ظاهر شدند و با خلق آثاری مثل جنگ و صلح، ادبیات روسیه از حیث آثار منثور در جهان سرآمد شد.
الکساندر دوم در سال 1861 رژیم ارباب-رعیتی و رژیم مطلقه را در روسیه برانداخت و از دوره حکومت او به عنوان دوره اصلاحات یاد میکنند. البته در طول دوران حکومت او فعالیت گروههای تروریستی هم بیشتر شد. او بدون محافظ تردد میکرد و علیرغم آزادیهایی که داده بود، شش بار مورد ترور نافرجام قرار گرفت و در نهایت در هفتمین ترور در سال 1881 کشته شد.
بعد از او الکساندر سوم روی کار آمد. او که دیده بود پدرش علیرغم اصلاحاتی که انجام داده ترور شده است، سیستم مطلقه را دوباره برگرداند و نظام قضایی و آموزشی را که الکساندر دوم از کلیسا خارج کرده بود، دوباره تحت حاکمیت کلیسا درآورد. او میگفت طبقه اشرافی باید طبقه حاکم باشد و شعار او مسیحیت ارتودکس+ حکومت مطلقه + اتحاد مردم و تزار بود.
الکساندر سوم 13 سال حکومت کرد و در سال 1894 در سن پنجاه سالگی از دنیا رفت. دوران او را عصر ضد اصلاحات نامیدهاند. در زمان حکومت او هیچ جنگی اتفاق نیفتاد فقط افغانها به تحریک انگلیسیها به مرو حمله کردند ولی روسها مرو را پس گرفتند. دوران او دوره آرامش بود. او از فرانسه وام گرفت و اوضاع اقتصادی روسیه بهبود پیدا کرد.
آخرین تزار بعد از الکساندر سوم، نیکلای دوم بود. نیکلای دوم ضعیفالنفس بود و وزرای کارآمدی نداشت. در زمان او وضع مالی روسیه خراب شد چون در سال 1904، جنگ روسیه با ژاپن آغاز شده بود. این جنگ خواست روسیه نبود بلکه نتیجه قدرت گرفتن ژاپن در جنوب شرقی آسیا بود که به دلیل محدودیت قلمروی خود، به ولادی وستوک و سرزمینهای شرقی روسیه چشم داشت. روسیه در این جنگ آسیبهای زیادی دید و ناچار شد مجدداً از فرانسه وام بگیرد.
روسیه در زمان نیکلای دوم از شخصیتهای قوی محروم بود و الکساندر ایزولسکی وزیر خارجه مجبور به تبعیت از انگلستان بود و معاهده 1907 روسیه و انگلیس به صورت یکطرفه به نفع انگلستان منعقد شد. در این دوران گروههای چپ مجددا شروع به ترور شخصیتهای کشوری کرده بودند. در این زمان، جنگ جهانی اول هم اتفاق افتاد که منجر به سقوط رومانفها شد.
جنگ جهانی اول به حکومت سیصد و اندی ساله رومانفها خاتمه داد. این جنگ تقریباً همه امپراتوریها را از بین برد: آلمان، روسیه، اتریش-مجارستان، عثمانی؛ و مقدمه افول امپراتوری انگلیس هم بود.
انقلاب فوریه 1917 در سنپترزبورگ (پتروگراد) اتفاق افتاد و به روی کار آمدن یک دولت موقت به ریاست الکساندر کرنسکی منجر شد. به دلیل همین آشفتگیها، نیکلای دوم در 15 مارس 1917 از سلطنت کنارهگیری کرد و برادرش میخائیل را به جای خودش تعیین کرد ولی میخائیل قبول نکرد. یک هفته بعد دولت موقت نیکلای دوم و همه اعضای خانوادهاش را دستگیر کرد و یک روز بعد از آن، دولت ایالات متحده آمریکا حکومت جدید روسیه را به رسمیت شناخت.
دولت موقت به فرانسه و انگلیس اطمینان داده بود که روسیه جنگ خود را با آلمان ادامه میدهد. در 16 آوریل، لنین با کمک آلمانیها از مهاجرت اروپا به سنپترزبورگ برگشت. لذا شرایط داخلی روسیه به طوری ملتهب شد که وزیر خارجه دولت موقت استعفا داد و از اینجا بحران دولت موقت آغاز شد. کرسنکی در 14 سپتامبر 1917 اعلام جمهوری کرد.
تهیه کننده: محیا شعیبی، کارشناس مرکز مطالعات سیاسی و بین المللی