سخنرانی آقای دکتر اسماعیل شمس، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی با موضوع «غیبت مناطق غربی ایران در تاریخ نگاری و تاریخ دیپلماسی ایران» در قالب سلسله جلسات هفتگی سخنرانیهای علمی در موضوعات تاریخی، در روز چهارشنبه دوازدهم اردیبهشت برگزار شد. اهم مطالب مطروحه در این سخنرانی به شرح ذیل است:
در دوران باستان که حکومتهای خاندانی روی کار بودند (از عصر ماد تا ساسانی)، به استثنای دوره کوتاه حمله اسکندر مقدونی، با یک ثبات جغرافیایی و قومشناختی مواجه بودیم. از حکومت ماد در سال 708ق.م تا سال 651م. چیزی در حدود 1360 سال تنها با یک هجوم خارجی روبرو بودیم که آن هم هجوم اسکندر مقدونی و یونانیان بود. این هجوم هرچند از سمت غرب بود و خارجی بود (یعنی فراتر از محدوده رود تا رود) ماهیت ایلی و قبیلهای نداشت. یونانیان خودشان صاحب نظام سیاسی دولت-شهر بودند و این نظام را تا حد زیادی در قلمرو ایران گسترش دادند.
بنابراین حکومت خاندانی که در چارچوب جغرافیا و فرهنگ این سرزمین شکل گرفته و خاستگاه آن غرب ایران بوده است، یک هزاره ثبات سیاسی و عدم ورود مردمانی با تبارها و نژادهای مختلف به جغرافیای ایران را موجب شده بود. این ثبات مسأله بسیار مهمیبوده است.
اولین دگرگونی و بحران در ساختار طولانی حکومت خاندانی، هجوم طوایف و عشایر عرب به ایران بود. باید توجه داشته باشیم که فرآیند اسلامیشدن ایران، پدیدهای جدا از حمله اعراب است و حتی آمار هم نشان میدهد که تا دوره اموی؛ نهایتاً هفت تا هشت درصد مردم ایران مسلمان شده بودند. بنابراین مسلمان شدن مردم با نفوذ معنوی و تمایل افراد به پیامهای دین اسلام صورت گرفت است نه با حمله و هجوم نظامی. به این تفکیک همواره باید توجه داشت.
ساختار اجتماعی اعراب مسلمان که به ایران حمله کردند، ساختار عشیرهای و قبیلهای بود و ما با این هجوم، برای نخستین بار با یک ساختار غریبه و خارج از حدود مرزهای سنتی مواجه شدیم؛ ساختاری که زبان، فرهنگ، دین، زیربنای سیاسی و سبک معیشتی کاملاً متفاوتی داشت. این ساختار جدید در مدت کوتاهی، جغرافیای ساسانی (رود تا رود) را به تصرف خود درآورد. این وضعیت نظام عشیرهای و ایلی را در ایران حاکم کرد.
دو تا سه قرن بعد از این هجوم، اتفاق مهمی در ایران افتاد، این اتفاق در مصر و سوریه و شمال آفریقا و ... رخ نداد. ایرانیان در پیوند با اسلام، عرب را از ایران بیرون راندند. این نکته بسیار مهمی است. از آن همه قبیله عرب که وارد ایران شده بودند، دیگر در منابع قرن پنجم خبری نیست و همه آنها در فرهنگ و جامعه ایرانی حل شدهاند. نظامهای خاندانی که در ایران بر سر کار آمدند، همه خود را مسلمان میدانستند ولی زبان رسمیشان را زبان فارسی قرار دادند (به جز استثناهایی مثل آل بویه) و یک دوره شکوه فرهنگی و پیشرفت تمدنی حاصل شد.
این دورهای است که در آن، نظام و فرهنگ خاندانی توانست در پیوند با اسلام، نظام عشیرهای عربی را تضعیف کرده و هنوز نظام عشیرهای سلجوقی وارد ایران نشده بود و آدام متز آن را رنسانس اسلامی نامیده است. ابوعلی سینا، فردوسی و زکریای رازی متعلق به این دورهاند. در واقع، بعد از دو قرن سکوت شاهد دو قرن شکوفایی و گسترش تمدن ایرانی با رویکرد اسلامی هستیم. آنچه با سقوط ساسانیان از بین رفت، دوباره برگشت و ایران خودش را بازیابی کرد.
در قرن پنجم با پدیده جدیدی روبرو شدیم و این پدیده جدید هجوم سلاجقه از شرق ایران است. هجوم سلاجقه مثل اعراب برون مرزی و فراتر از محدوده رود تا رود بود و آنها هم مثل اعراب، انیرانی بودند و به جهان تورانی تعلق داشتند. بنابراین، به فاصله چهار قرن با دومین هجوم خارجی مواجه شدیم، در حالی که در عصر باستان در طول 1400 سال، فقط یک هجوم خارجی اتفاق افتاده بود.
سلاجقه نظام ایلی را برگرداندند و همه خاندانهای حاکم را برانداختند. اگرچه پیش از آنان، غزنویان هم ترک بودند ولی ایل به معنای مشخص کلمه نبودند و در ساختار فرهنگی و دیوانی سامانی استحاله شده بودند و آن ساختار را به هم نزدند و حتی جشنهای نوروز و مهرگان را باشکوهتر از سامانیان برگزار میکردند.
سلاجقه فقط نظام ایلی را جایگزین نظام خاندانی نکردند بلکه تغییرات وسیعتری ایجاد کردند. از جمله این تغییرات میتوان به این موارد اشاره کرد: غلامان سلجوقی به عنوان حاکم اغلب مناطق مستقر شدند. نظامیگری ایلی جای نظامیان شهری را گرفت. حکومت مبتنی بر شیخوخیت و ایلی شکل گرفت.
اگر سال 447ق. را که در آن، سلاجقه بغداد را گرفتند، مبنای تشکیل دولت سلجوقی در نظر بگیریم –هرچند طغرل در سال 431ق. در نیشابور تاجگذاری کرد- تا سال 590ق. یعنی در حدود 140 سال، با جنگ مداوم بین سلجوقیان مواجه هستیم. سلاجقه بیشتر از اینکه از ایرانیان کشته باشند، از خودشان کشتهاند. دیوانسالاران و اهل قلم ایرانی مثل نظامالملک و عمیدالملک نه تنها نتوانستند ایل را تحت تأثیر خود قرار دهند بلکه این ایل بود که نظام دهقانی را تحت تأثیر خود قرار داد.
بعد از دوران حکومت ملکشاه، تمرکز و انسجام سیاسی دولت سلجوقی از بین رفت. بر خلاف عصر سه پادشاه اول، دولت سلجوقی به چند دولت متفاوت و متمایز از هم (خراسان، عراق عرب، عراق عجم، قفقاز، روم، شام) تقسیم شد و اتابکان قدرت را در دست گرفتند. اتابکان فرماندهان نظامیبودند که مسئولیت تربیت شاهزادگان را بر عهده داشتند و از نیمه اول قرن ششم خودشان به قدرت اصلی تبدیل شدند و شاهزاده فقط یک سمبل صوری و تشریفاتی بود.
با سپری شدن دوره سلاجقه، شاهد دوره تنفس دیگری در پایان قرن ششم هستیم. در این زمان، خاندانها دوباره احیا شدند؛ ایوبیان در غرب فلات ایران، احمدیلیان در مراغه، اتابکان لر در ایذه، شبانکاره در فارس، شروانشاهان در قفقاز همگی خاندانهای ایرانی غیرسلجوقی بودند که در این دوره سر برآوردند.
این دوره تنفس دوم کاملا از غرب ایران بود چون مهاجمان سلجوقی از شرق آمده بودند بر خلاف اعراب که از غرب آمده بودند. مهمترین نماد فلسفی این دوره سهروردی است که حکمت خسروانی را مطرح کرد. نظامی، خاقانی، سعدی و مولوی هم مربوط به این دورهاند و در این دوره، رشد ادب فارسی حتی از دوره تنفس اول بیشتر است.
البته باز هم یک نظام ایلی یعنی مغولان، این نظام را از بین برد. ما در نهایت هم با دولت ایلی به دنیای مدرن پیوستیم. اگر با دولت خاندانی وارد دوره مدرن شده بودیم، شاید این تضاد سنت و مدرنیته این قدر شدید نمیشد. ایل مناسبات مدرن را درک نمیکرد و در دوره قاجار هم شاهد همان وزیرکشیها هستیم.
تهیه کننده: محیا شعیبی، کارشناس مرکز مطالعات سیاسی و بین المللی