بازخوانی نظم مترنیخی در چارچوب نظریه گفتمان و روان‌کاوی لکان: امکان‌پذیری صلح در جهان امروز

۱ دی ۱۴۰۳
مشاهده ۸۲

مقدمه: دیپلماسی و گفتمان صلح

نظم مترنیخی (1848-1815) یکی از موفق‌ترین تلاش‌های تاریخی برای ایجاد صلح پایدار پس از آشفتگی‌های جنگ‌های ناپلئونی بود. این نظم به‌واسطه مذاکرات پیچیده قدرت‌های بزرگ اروپا، از جمله کلمنس مترنیخ، شارل تالیران و رابرت کاسلری شکل گرفت. با این حال، این موفقیت تنها به سازوکارهای قدرت محدود نمی‌شود؛ بلکه به تولید نوعی «هژمونی گفتمانی» بستگی داشت که در آن دشمنان سابق به شرکای صلح تبدیل شدند.

با بهره‌گیری از نظریه گفتمان لاکلائو و موفه و نظریه روان‌کاوی لکان، می‌توان نظم مترنیخی را به‌عنوان نمونه‌ای از تثبیت گفتمانی با بهره‌گیری از «دال‌های تهی»، «امر نمادین» و «بازتعریف دیگری» تحلیل کرد. این نوشتار به بررسی سازوکارهای گفتمانی مترنیخی می‌پردازد و امکان بازآفرینی آن در جهان امروز را بررسی می‌کند.

نظریه لکان: ساخت هویت و گفتمان

ژاک لکان، روانکاو فرانسوی، سوژه انسانی را شکاف‌خورده می‌داند که میان سه ساحت خیالی، نمادین و واقعی گرفتار است. این نظریه در تبیین فرایندهای گفتمانی که به بازتعریف هویت‌های سیاسی می‌انجامند، کاربرد دارد:

امر خیالی: تصورات و روایت‌هایی که هویت‌های جمعی بر اساس آن ساخته می‌شوند.

امر نمادین: ساختار زبانی و نهادهای سیاسی که هویت را در چارچوب معانی تثبیت می‌کنند.

امر واقعی: واقعیت مقاومت‌ناپذیر که نمی‌توان آن را به طور کامل در نظم زبانی و سیاسی جذب کرد و همواره به‌عنوان منبع بحران و تغییر عمل می‌کند (Lacan, 1977).

نظریه گفتمان لاکلائو و موفه: نظم به‌مثابه هژمونی گفتمانی

در نوشته‌های لاکلائو و موفه، هر نظم سیاسی بر اساس تثبیت یک «دال تهی» شکل می‌گیرد؛ عنصری که معانی گوناگون به آن پیوند خورده و مرکز هویت جمعی می‌شود. در نظم مترنیخی، مفاهیمی چون «تعادل قدرت» و «ثبات اروپا» به‌عنوان دال‌های تهی عمل کردند که معانی مختلفی برای کشورهای گوناگون داشتند (Laclau & Mouffe, 1985).

تحلیل گفتمانی نظم مترنیخی

  • خلق زنجیره‌های هم‌ارزی: «تعادل قدرت» به‌عنوان دال تهی

در کنگره وین، «تعادل قدرت» به دالی مرکزی تبدیل شد که قدرت‌های بزرگ اروپا حول آن به توافق رسیدند. برای بریتانیا، این مفهوم به معنای جلوگیری از سلطه فرانسه بود؛ برای اتریش، ابزاری برای مهار ناسیونالیسم؛ و برای روسیه، حفظ امنیت مرزهای غربی. در چارچوب نظریه لاکلائو، این فرآیند معادل ایجاد یک «زنجیره هم‌ارزی» است که هویت‌های متضاد را در یک گفتمان مشترک ادغام می‌کند.

  • مدیریت دیگری: بازتعریف فرانسه

فرانسه پس از شکست ناپلئون، می‌توانست به‌عنوان «دیگری خطرناک» کنار گذاشته شود، اما دیپلمات‌هایی چون شارل تالیران موفق شدند این کشور را در نظم جدید ادغام کنند. بر اساس نظریه لکان، این فرآیند معادل «بازتعریف دیگری» در نظم نمادین است. فرانسه از «دشمن واقعی» به «شریک قابل کنترل» تبدیل شد.

  • امر واقعی: مقاومت‌های گفتمانی

امر واقعی در نظم مترنیخی همان تنش‌ها و تعارضاتی بود که هیچ‌گاه کاملاً حل نشدند؛ مانند مسائل مربوط به ناسیونالیسم و انقلاب‌های 1848. این وقایع نشان می‌دهند که هیچ گفتمانی نمی‌تواند به طور کامل معانی اجتماعی را تثبیت کند و همواره با بحران‌های گریزناپذیر روبه‌رو است.

  • دیپلماسی به‌مثابه تکرار سیزیفی

نظم مترنیخی بر صلح منفی استوار بود؛ صلحی که به معنای جلوگیری از جنگ، بدون حل ریشه‌ای تعارضات شکل گرفت. در این زمینه، استعاره سیزیف معنایی بنیادین می‌یابد. دیپلماسی مترنیخی مانند تلاش بی‌پایان سیزیف برای رساندن سنگ به قله بود؛ تلاشی که هیچ‌گاه به آرامش قطعی نمی‌رسید، اما همین بازتعریف مداوم نظم، ضامن بقای آن بود. مذاکره به هنری بی‌پایان تبدیل شد، جایی که هیچ نظمی قطعی نبود و موفقیت در پذیرش این تداوم بی‌وقفه نهفته بود. دیپلمات‌ها، همچون سیزیف، می‌دانستند که نظم سیاسی هرگز به کمال نمی‌رسد، اما تنها با تلاش مستمر بود که ثباتی نسبی حاصل می‌شد.

دیپلمات‌ها به‌مثابه نخبگان گفتمانی و سوژه‌های گفتمانی

در کنگره وین (1815)، سه دیپلمات برجسته - کلمنس مترنیخ (اتریش)، شارل تالیران (فرانسه) و رابرت کاسلری (بریتانیا) - نقش‌های کلیدی در شکل‌گیری نظم مترنیخی ایفا کردند. از دیدگاه نظریه گفتمان لاکلائو و موفه، این دیپلمات‌ها به‌مثابه «نخبگان گفتمانی» عمل کردند و با خلق دال‌های تهی، مدیریت دیگری و تثبیت زنجیره‌های هم‌ارزی، نظم سیاسی جدیدی را بنا نهادند. همچنین، از منظر لکان، این دیپلمات‌ها در یک میدان روانی-گفتمانی عمل کردند که در آن «دیگری بزرگ» (یعنی نظم بین‌المللی) همواره در معرض «عدم‌تمامیت» و بحران معنا قرار داشت.

۱. کلمنس مترنیخ: معمار تعادل قدرت به‌مثابه دال تهی

کلمنس مترنیخ، وزیر امور خارجه و صدراعظم امپراتوری اتریش، مهم‌ترین شخصیت کنگره وین بود. او به معنای لاکلائویی، یک «عمل‌گرای گفتمانی» بود که مفهوم «تعادل قدرت» را به‌عنوان دالی تهی در مرکز نظم جدید قرار داد (Laclau & Mouffe, 1985).

تعادل قدرت: برای مترنیخ، تعادل قدرت معنای ثابتی نداشت، بلکه ابزاری برای مدیریت منافع متضاد میان قدرت‌های بزرگ بود. این مفهوم، با معانی متفاوت برای بریتانیا، روسیه و پروس، به مرکز گفتمان صلح تبدیل شد.

امر نمادین: مترنیخ به‌عنوان نماینده نظم نمادین عمل کرد که هدفش حفظ امپراتوری‌های سنتی و جلوگیری از انقلاب‌های لیبرال بود. او با ایجاد شبکه‌ای از معاهدات و توافقات، سعی کرد نظم موجود را تثبیت کند.

تحلیل لکان: مترنیخ در نقش یک «سوژه گفتمانی» عمل کرد که از «امر واقعی» - یعنی تهدید انقلاب‌ها- آگاه بود و تلاش کرد این امر را با ایجاد نظامی‌پایدار مهار کند.

۲. شارل تالیران: بازتعریف فرانسه به‌مثابه دیگری مشروع

شارل تالیران، وزیر امور خارجه فرانسه، با مهارت دیپلماتیک خود توانست فرانسه شکست‌خورده را از یک «دیگری طردشده» به «بازیگری مشروع» در نظم جدید تبدیل کند.

بازتعریف دیگری: تالیران فرانسه را از دشمنی که می‌توانست به حاشیه رانده شود، به شریک مهمی در معادلات دیپلماتیک تبدیل کرد. این فرآیند مطابق با مفهوم «بازتعریف دیگری» در نظریه لکان است، جایی که دیگری (فرانسه) به‌جای حذف، در یک ساختار جدید بازتعریف شد (Lacan, 1977).

دال تهی؛ مشروعیت و حاکمیت: او با تأکید بر اصول مشروعیت و نظم قانونی، این مفاهیم را به‌عنوان دال‌های تهی در نظم مترنیخی جای داد، به‌گونه‌ای که حتی قدرت‌های پیروز نیز نمی‌توانستند آن را نادیده بگیرند.

تحلیل لکان: تالیران با شناخت شکاف‌های موجود در نظم گفتمانی و ترس قدرت‌های دیگر از بی‌ثباتی، از این بحران معنایی بهره گرفت و فرانسه را در قلب نظم جدید جای داد.

۳. رابرت کاسلری: تثبیت صلح از طریق گفتمان اقتصادی-سیاسی

رابرت کاسلری، وزیر امور خارجه بریتانیا، یکی از معماران اصلی صلح مترنیخی بود که در فرآیند مذاکرات، به‌عنوان «میانجی گفتمانی» عمل کرد.

امر خیالی: برای بریتانیا، ایده «توازن قدرت» در چارچوب یک صلح پایدار معنایی ایده‌آل بود. کاسلری با استفاده از این تصویر خیالی، توانست از منافع اقتصادی بریتانیا دفاع کند.

امر نمادین: او با تبدیل تعادل قدرت به یک اصل پذیرفته‌شده جهانی، آن را در نظم نمادین گفتمان دیپلماتیک تثبیت کرد (Kissinger, 1957).

تحلیل لکان: کاسلری، در تلاش برای ایجاد نظمی‌پایدار، همواره با «امر واقعی» - یعنی تهدیدهای ژئوپلیتیکی مانند جاه‌طلبی‌های روسیه و ناپلئون - روبه‌رو بود. او با گفتمان‌سازی مستمر، سعی کرد این تهدیدها را مدیریت کند.

از منظر نظریه گفتمان لاکلائو و موفه، این سه دیپلمات را می‌توان «نخبگان گفتمانی» نامید که با خلق، تثبیت و بازتعریف مفاهیم محوری مانند «تعادل قدرت»، «مشروعیت» و «صلح» نظم جدیدی ایجاد کردند. از منظر لکان، آن‌ها در مواجهه با «دیگری بزرگ» و «امر واقعی» که هیچ‌گاه قابل‌کنترل کامل نبود، به بازسازی مستمر گفتمان‌های خود پرداختند. این سه دیپلمات، با بهره‌گیری از مهارت‌های گفتمانی، توانستند نظم مترنیخی را به‌عنوان یکی از پایدارترین نظام‌های صلح در تاریخ اروپا تثبیت کنند. بازخوانی اقدامات آن‌ها در چارچوب نظریه‌های لاکلائو و لکان نشان می‌دهد که صلح پایدار تنها با قدرت نظامی یا اقتصادی ممکن نیست، بلکه نیازمند «معماری گفتمانی» و مدیریت شکاف‌های معنایی در نظم جهانی است.

بازخوانی نظم مترنیخی در چارچوب نظریه گفتمان لاکلائو و نظریه لکان نشان می‌دهد که نظم سیاسی موفق چیزی بیش از توازن قواست. این نظم‌ها با خلق دال‌های تهی، بازتعریف دیگری و مدیریت امر واقعی شکل می‌گیرند. جهان امروز نیز می‌تواند از این اصول برای دستیابی به صلحی پایدار بهره گیرد، به‌ویژه با توجه به بحران‌های جهانی که نیازمند دیپلماسی گفتمانی انعطاف‌پذیر هستند.

نتیجه‌گیری: سیاست به‌مثابه مدیریت بی‌پایان معانی

نظم مترنیخی به ما می‌آموزد که سیاست، همچون تلاش سیزیف، نه به‌سوی یک نقطه پایان قطعی، بلکه به‌سوی بازتعریف‌های مداوم حرکت می‌کند. تعادل قدرت، به‌عنوان دالی شناور، تنها در بازتعریف‌های مستمر است که می‌تواند ثباتی نسبی ایجاد کند. سیاست، در نهایت، مدیریت دائمی تعارض است؛ نظمی‌که هرگز کامل نمی‌شود، اما همین فرایند بی‌پایان است که به آن معنا و تداوم می‌بخشد.

شکست پایان ماجرا نیست، بلکه لحظه‌ای است که معنا در تعلیق قرار می‌گیرد و فرصت بازآفرینی فراهم می‌شود. در مذاکرات مترنیخی، فرانسه با وجود شکست در میدان جنگ، با هوشمندی تالیران و هنر دیپلماسی، خود را دوباره به مرکز بازی قدرت بازگرداند. این همان منطق لاکلائو و موفه است: سیاست، میدان بی‌پایان تلاش برای تثبیت معنا در جهانی ناپایدار و متغیر است. درست مثل سیزیف که هر بار سنگش فرو می‌غلتد اما دوباره آن را به قله می‌برد، دیپلماسی هم یعنی تسلیم نشدن، ساختن دوباره و یافتن امید حتی در اوج بحران.

امید بابِلیان، کارشناس مرکز مطالعات سیاسی و بین المللی

  (مسئولیت محتوای مطالب برعهده نویسندگان است و بیانگر دیدگاه‌های مرکز مطالعات سیاسی و بین‌المللی نیست) 


منابع:

Kissinger, H. (1957). A World Restored: Metternich, Castlereagh and the Problems of Peace 1812-1822. Houghton Mifflin.

Lacan, J. (1977). Écrits: A Selection (A. Sheridan, Trans.). Routledge.

Laclau, E., & Mouffe, C. (1985). Hegemony and Socialist Strategy: Towards a Radical Democratic Politics. Verso.

متن دیدگاه
نظرات کاربران
تاکنون نظری ثبت نشده است