مسئله فلسطین و غزه را باید در بستر وسیع تر روندهای منطقه ای در غرب آسیا دید. بیش از دو سال نیست که از جنگ اوکراین میگذرد. این جنگ طی این مدت کوتاه پیامدهای وخیم اقتصادی، امنیتی و اجتماعی در سطح منطقه ای و جهانی به همراه داشته است. حالا تصور کنید وضعیت خاورمیانه و غرب آسیا که طی بیش از چهار دهه گذشته حتی یک سال بدون جنگ و بحران به خود ندیده است. ریشههای اصلی بی ثباتی در خاورمیانه را باید در این جنگ ها و بحرانهای مداوم جستجو کرد. جنگ اسراییل علیه فلسطینیان همچون گذشته تمامی عوامل بی ثبات ساز در منطقه را تشدید میکند.
اولین پیامد جنگ جاری تشدید امنیتی سازی فضا در غرب آسیا است. اشغال فلسطین از ابتدا فضای خاورمیانه و غرب آسیا را امنیتی ساخته است. امنیتی سازی فضا سبب تمرکز نظام های سیاسی منطقه بر مسائل امنیتی شده و آنها را از توجه کافی به معضلات و مشکلات اقتصادی و اجتماعی باز داشته است. جنگ جاری در فلسطین مجددا این فضا را تشدید میکند.
دومین عامل بی ثبات ساز در فضای امنیتی شده، تصویر سازیهای منفی است. نسل کشی در غزه ریشه در این گونه تصویر سازیها دارد که از تروریسم برای توجیه تجاوز و اشغال استفاده میکند تا توسل به جنگ و خشونت را مشروع جلوه دهد. در حالی که ریشه اصلی مسئله به اشغال باز میگردد و توسل به خشونت توسط طرف فلسطینی ریشه در اشغال گری و سرکوب درازمدت حقوق و آزادیهای آنها دارد. همانگونه که پاکسازی فلسطینیها در سال 1948 به دنبال تاسیس رژیم صهیونیستی پیامدهای منطقه ای گسترده ای داشت، پیامدهای نسل کشی جاری در غزه نیز میتواند به فراتر از مرزهای فلسطین توسعه یابد.
تحریم و رویکردهای تحریمی سومین عامل بی ثبات ساز در منطقه غرب آسیا است. لازمه ایجاد ثبات در منطقه غرب آسیا توسعه همکاریهای همه جانبه از جمله در حوزههای اقتصادی، زیست محیطی، علمی و اجتماعی است. طی چند دهه گذشته رویکرد آمریکا و اروپا در تحریم مخالفین اسراییل از جمله موانع مهم همکاری منطقه ای به شمار می رفته است. تشدید تحریم های آمریکا علیه بازیگران منطقه ای مخالف سیاست های اسراییل، به شکاف و بی ثباتی در غرب آسیا بیشتر دامن خواهد زد و موانع همکاری منطقه ای را تقویت خواهد کرد.
از دوجانبه گرایی در مسائل امنیتی میتوان به عنوان چهارمین عامل مهم بی ثبات ساز در منطقه یاد کرد. این رویکرد در دوره جنگ سرد منطقه را میان شرق و غرب تقسیم کرد و در دوره جدید این خطر وجود دارد که منطقه غرب آسیا میان شرق جدید و غرب قدیم تقسیم شود. این روند کنشگری بازیگران فرامنطقه ای رقیب در محیط امنیتی خاورمیانه را افزایش داده و اختلافات فرامنطقه ای قدرت های بزرگ را به مشکلات درون منطقه ای در غرب آسیا پیوند خواهد زد و حل و فصل مسائل را پیچیده تر خواهد نمود به گونه ای که منازعات منطقه ای در غرب آسیا به بحرانهای مشابه در اروپا و شرق آسیا گره می خورد. نتیجه این روند نیز بی ثباتی بیشتر منطقه ای خواهد بود.
عامل دیگری که در تداوم بی ثباتی نقش داشته فقدان نگاه منطقه ای به مسائل و معضلاتی است که صرفا راه حل منطقه ای دارند. رسیدگی و حل و فصل مسائلی از قبیل تروریسم، مشکلات زیست محیطی فرامرزی مثل ریزگردها، قاچاق مواد مخدر، امنیت خطوط دریایی و ... مستلزم همکاری منطقه ای ای هستند. تشدید فزاینده شکاف و اختلاف نظر در سطح منطقه مانع از توسعه فکر و راهکارهای مشترک منطقه ای میشود. لاینحل باقی ماندن این مسائل به بی ثباتیهای داخلی و منطقه ای کمک خواهد کرد.
پنجمین عامل بی ثبات ساز، گروه بندیهای منطقه ای سیاسی و اقتصادی غیر فراگیر و رقیب هست. هیچ یک از گروه بندیهای موجود در منطقه مثل اتحادیه عرب، شورای همکاری خلیج فارس، اکو، و کریدورهای اقتصادی مورد بحث به اندازه کافی فراگیر و همه شمول نیستند که بتوانند به اجماع سازی منطقه ای درمسائل سیاسی و امنیتی و یا ایجاد وابستگی متقابل میان اقتصادهای منطقه کمک نمایند. در فقدان رهبری منطقه ای، این گونه گروه بندیها بیشتر زمینه ساز بی ثباتی اند تا مشوق و مقوم ثبات و امنیت جمعی. این گروهبندیهای غیرشمول همچنان رو به افزایش هستند.
ناکارامدی و عدم شمول نظام های سیاسی و اقتصادی، به عنوان یکی دیگر از عوامل بی ثبات ساز در سطح ملی موجب میشود تا همیشه بخش هایی از یک جامعه که در فرایندهای ملی مشارکت داده نشده، در صدد جلب حمایت بیرونی برای حفظ و دفاع از خود بر آید. موزاییکی بودن جوامع منطقه نیز این زمینه را فراهم کرده تا هر بحران پای بازیگران مختلف را به درون کشورها باز کند. نتیجه این وضعیت ادامه فرایند بی ثباتی در منطقه خواهد بود. جنگ غزه میتواند مجددا به شکاف ها و ناکارآمدیهای داخلی در کشورهای منطقه دامن زند.
رویکرد نامتوازن اروپا و آمریکا به مسائل غرب آسیا یکی دیگر از عوامل بی ثبات ساز بوده است. این عدم توازن در جنگ غزه کاملا آشکار است و خود تداوم بخش جنگ و جنایت بوده است. متاسفانه در اروپا و آمریکا، اسراییل به عنوان قطب نمای سیاست گذاری خارجی نسبت به غرب آسیا پذیرفته شده و روایتی که از منطقه غرب آسیا در اروپا و آمریکا حاکم و رایج است، روایتی نیست که به توسعه و ثبات منطقه کمک نماید. تمامی اقداماتی که توسط اروپا و آمریکا در غرب آسیا صورت گرفته، اعم از جنگ و مداخله و تحریم گرفته تا کمک نظامی و مشارکت اقتصادی بر این اساس سنجیده میشود که آیا به نفع اسراییل بوده یا خیر. این قطب نما جهت توسعه و ثبات را نشان نمی دهد بلکه میل به بی ثباتی بیشتر دارد.
این روند منطقه را با سه سناریو مواجه کرده است: ادامه جنگ سرد، گسترش جنگ گرم و سوم نظم منطقه ای فراگیر. بر اساس روندهای فوق اولین و محتمل ترین سناریو ادامه جنگ سرد و شکاف های موجود به صورت کنترل شده است. در این صورت همچنان در کوتاه مدت نمیتوانیم منتظر محیطی صلح آمیز و با ثبات برای همکاری و توسعه در غرب آسیا باشیم. بر اساس سناریو دوم، احتمال گسترش جنگ به سطح منطقه و حتی ورود کنشگران فرا منطقه ای به آن وجود دارد. در این صورت، فضای همکاری و توسعه منطقه ای در غرب آسیا برای مدتهای مدید ممکن است تخریب شود. در حال حاضر بیشتر بازیگران منطقه ای تلاش دارند تا از وقوع این سناریو جلوگیری به عمل آورند و این تنها خبر خوبی است که شاید در کوتاه مدت بتوان به آن دلخوش بود اما در صورت بازگشت ترامپ به کاخ سفید معلوم نیست اولویت وی صلح و ثبات و توسعه در خاورمیانه باشد؛ برای سازندگان سلاح بازار فروش اسلحه هرچه گرم تر بهتر!! چشم انداز سناریو سوم یعنی شکل گیری نظم منطقه ای فراگیر که پس از توافق ایران و عربستان شاهد آن بودیم، تحت تاثیر جنگ اسراییل علیه فلسطینیان، تضعیف شده اما مخالفین گسترش جنگ در منطقه از جمله ایران، ترکیه، عربستان و مصر همچنان به آن علاقمند هستند. اولویت اصلی بیشتر کشورهای منطقه، ثبات و توسعه است و این اجماع نسبی منطقه ای است که همچنان ما را نسبت به آینده امیدوارم می سازد.
نبی سنبلی، کارشناس ارشد مرکز مطالعات سیاسی و بین المللی
(مسئولیت محتوای مطالب برعهده نویسندگان است و بیانگر دیدگاههای مرکز مطالعات سیاسی و بینالمللی نیست)