قدرت گفتمانی یا مولد (Productive power) پیچیدهترین و مؤثرترین شیوه اعمال قدرت است. گزارهها و مفاهیم قدرت تولید میکنند و قدرت گفتمانی با مفهوم سازی، واقعیات اجتماعی و سیاسی را به رنگ مفاهیم خود صورتبندی میکند و از این طریق، افکار و ابدان را در جهت مطلوبیتهای خود به خدمت میگیرد. قدرت گفتمانی که بازتولید شود، سایر وجوه قدرت نیز در دست حاملان گفتمان مسلط خواهد بود. بر این اساس گفتمانهای مسلط در برابر پادگفتمانها (گفتمان رقیب) به شدت مقاومت میکنند. هر واقعیتی که رخ میدهد، گفتمانها و پادگفتمانها تلاش میکنند، واقعیت را به رنگ گفتمانی خود درآورند و از این طریق، گزارههای گفتمانی خود را بازتولید نمایند.
در موضوع فلسطین، دو جریان اصلی سیاسی و امنیتی یعنی جبهه مقاومت و جبهه غربی - عربی- عبری ساختاری دوقطبی ایجاد کردهاند. قدرت این دو جبهه بیش از مولفههای مادی در مولفههای هنجاری آنهاست. جبهه مقاومت، مستظهر به گفتمان مقاومت و جبهه غربی- عربی مستظهر به گفتمان سازش است. وقتی واقعیتی مانند طوفانالاقصی و جنگ غزه اتفاق میافتد، حاملان هر یک از گفتمانهای سازش و مقاومت تلاش میکنند، این جنگ را به رنگ گفتمانی خود عرضه کنند. جبهه مقاومت روایتی از شکسته شدن هیمنه رژیم صهیونیستی و خوی تجاوزکاری صهیونیستها، ناکارآمدی رژیم های بینالمللی و حمایتهای جانبدارانه امریکا و غرب از جنایات آشکار صهیونیستها را تاییدی بر درستی گفتمان مقاومت معرفی میکند. جبهه عربی نیز میزان کشتارها، شدت تخریبها، اجتناب ناپذیر بودن زیست با رژیم صهیونیستی، عدم حمایت بلوک غرب از فلسطین و ... را تاییدی بر درستی گفتمان سازش معرفی میکند.
«لزوم عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی» را باید گزارهای در صورتبندی گفتمان سازش بدانیم و «عدم سازش با رژیم صهیونیستی » را گزارهای در صورتبندی گفتمان مقاومت در نظر بگیریم.
از آنجا که گفتمان مقاومت و گفتمان سازش در یک وضعیت دوقطبی (پادگفتمان و گفتمان مسلط) نسبت به یکدیگر قرار دارند، شکست عادیسازی برای اعراب سازشکار به منزله فروپاشی گفتمان سازش خواهد بود. از این رو حاملان گفتمان سازش در برابر این فروپاشی مقاومت میکنند و اجازه نخواهند داد، پادگفتمان مقاومت در منطقه غرب آسیا به گفتمان مسلط تبدیل شود. مسئله فقط عادیسازی با رژیم صهیونیستی یا بر هم خوردن روابط با این رژیم نیست. بلکه مسئله اصلی برای اعراب بازتولید گفتمان عربی است که از 1979 یعنی کمپ دیوید آغاز شد، به اسلو اول و دوم در سال 1993 و 1995 رسید و از آنجا با وقفهای 18 ساله به عادیسازی امارات و رژیم صهیونیستی رسیده و در ادامه موضوع عادی سازی رابطه عربستان و رژیم صهیونیستی در دستور کار جدی بوده است.
اکنون عادیسازی در سطح افکار عمومی جهان عرب بسیار پرهزینه شده است اما انگیزههای سیاسی در منطقه مجددأ بدنبال احیای آن خواهد بود.چه اینکه کشورهای عربی پس از «ترکیدن بمب جنگ»، بنایی برای ورود به منازعه نداشتند (و ندارند) بلکه روندهای گذشته را موقتأ به حالت تعلیق درآوردهاند یکی از نشانههای آن صحبتهای خالد الفالح، وزیر سرمایهگذاری عربستان است که چند روز پیش گفت: «عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی همچنان روی میز است، اما همیشه مشروط به دستیابی به راه حل مسالمت آمیز برای مساله فلسطین است.»
بنابراین از منظر تحلیل گفتمانی، جنگ غزه روند عادی سازی را متوقف نخواهد کرد؛ بلکه حتی انگیزههای اعراب و به خصوص رژیم صهیونیستی را برای ادامه عادیسازی و مقابله با گفتمان مقاومت تقویت خواهد کرد. نه کشورهای عرب حاضر میشوند گفتمان مقاومت در منطقه مسلط شود و نه رژیم صهیونیستی حاضر به تقویت گفتمان مقاومت خواهد بود. هر چقدر آسیب این رژیم در این جنگ بیشتر شود، انگیزههای این رژیم برای دادن امتیازات بیشتر به کشورهای عربیِ طرفدار عادیسازی بیشتر خواهد بود. رژیم صهیونیستی حاضر است امتیازات بیشتری به اعراب دهد تا گفتمان سازش در منطقه مجددأ بازتولید شود.
سید محمد حسینی، کارشناس ارشد مرکز مطالعات سیاسی و بین المللی
(مسئولیت محتوای مطالب برعهده نویسندگان است و بیانگر دیدگاههای مرکز مطالعات سیاسی و بینالمللی نیست)