بنابر تعریف سازمان همکاری اقتصادی و توسعه (OECD)، شکاف دیجیتالی (Digital Divide)، به شکاف میان افراد، خانوارها، کسب و کارها و نواحی جغرافیایی در سطوح مختلف اقتصادی–اجتماعی در دو محور «فرصت دسترسی به فناوریهای ارتباطات و اطلاعات» و «استفاده از اینترنت برای کاربردهای مختلف و متنوع» اشاره میکند.
در دهه ۱۹۹۰ و قبل از ورود رسانههای دیجیتالی، متفکران به وجود "شکاف آنالوگی" اشاره میکردند و این اصطلاح به دسترسی به فناوریهای رسانههایی سنتی نظیر رادیو، تلویزیون و تلفن اشاره داشت. افزون بر نابرابری در دسترسی و مصرف، نابرابریهای ساختاری در تولید هم وجود داشت که هنوز هم به قوت خود باقی است. همین امر موجب شد که برای سالیان متمادی، رسانههای غربی با تسلط بر برنامههای خبری، تلویزیونی و سینما در سطح جهان به تاخت و تاز در زمینه حفظ انحصارطلبانه فناوری ادامه دهند. بروز شکاف دیجیتالی به مرور زمینهساز عقبافتادگی در علوم و فناوری کشورهای در حال توسعه خواهد بود و پیامد عمیقتر شدن این شکاف در نهایت میتواند به آسیبپذیری اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی کشورها در برابر صاحبان فناوری منتج شود.
کمتر یعنی بیشتر
امروزه دو عنصر مهم "زمان" و "هزینه" به عناصری سرنوشتساز در رقابت بین بازیگران روابط بینالملل تبدیل شده و بر سرعتِ پیشرفت و یا عقبماندگی آنان به طرز محسوسی تاثیر گزارده است. این شعار که «در زمان کمتر، کار بیشتری انجام دهید (Less is more) »، به خصوص با ظهور هوشهای مصنوعی، به خط مشی غولهای فناوری و دولتهای مدرن مبدل شده است. بنابراین، ابرقدرتها برای دستیابی و بهره بردن از این بخش از جادوی عصر دیجیتال در رقابت هستند. در نتیجۀ این تکاپو، بازیگرانی که ظرفیت و فناوری بیشتر و بهروزتری داشته باشند، سهم بیشتری از کیک اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی نظم آینده و به طور کلی وزن بیشتری خواهند داشت.
قطبهای دیجیتالی
به نظر میرسد نظم موجود روابط بینالملل دچار تحول است و فناوری، حوزه مرکزی این رقابت و درگیری است. یکی از ویژگیهای قدرت در نظام بینالملل، توانایی رهبری جریان اطلاعات و تاثیرگذاری بر "شناخت" است. یک بازیگر، قادر است بدون حضور فیزیکی و با تغییر ذائقه شناختیِ جوامع، نهادها، سازمانها و حتی دولتها، جهت نیل به اهداف مد نظر برنامهریزی کرده و این مهم با اتکا به جادوی دنیای دیجیتال تحقق یافتنی است. در میان متخصصان حوزه فناوری و اطلاعات مسجل است که لاجرم، جهانِ آینده روی کلاندادهها استوار بوده و شناخت و ارزیابیِ هویتِ انسانها، جوامع و نهادها {برای تصمیمگیران} چیزی جز اطلاعات دیجیتالی نخواهد بود. پس سرمایهگذاری در این زمینه جهت دقیقتر نمودن تصمیمگیریهای کلان و آیندهنگرانه برای بازیگران دولتی و غیر دولتی توجیه میشود.
با توجه به نفوذ و امکانات مالی و فناورانه دو کشور آمریکا و چین، به نظر میرسد علاوه بر قطبیتهای سیاسی و اقتصادی، به سوی جهانِ دوقطبی دیجیتالی در حرکت هستیم. هرکدام از این بازیگران دارای امکانات پیشرفته ارتباطی و زیرساخت در کشورهای مختلف بوده و بدین ترتیب به طیف عظیمی از کلاندادهها دسترسی دارند. به نظر میرسد از مهمترین علل عدم رضایت امریکا برای ورود غولهای فناوری ارتباطی چینی مثل ZTE و Huawei به خاک اروپا، عدم دسترسی احتمالی چین به کلاندادههای غرب باشد. همچنین نبرد تعرفه تجاری و محدودیتهای گسترده در دسترسی چین به آخرین نسل از سمیکنداکتورها در این قالب منطقی به نظر میرسد. به علاوه، جاده ابریشم دیجیتال چین و طرحهای نهفته در آن را میتوان به نوعی نمایانگر هدف این کشور در رشد و حرکت در این مسیر دانست.
از طرفی، به سبب آنکه دسترسی به فناوری پیشرفته و زیرساختی ارتباطی (نرمافزار و سختافزارهای فوق پیشرفته، چیپهای مدرن و امکانات ارتباطی نسل جدیدی مثل 5جی و بعداً 6جی) برای بسیاری از کشورهای دنیا مقدور نیست، دولتها به ناچار ملزم به ورود به یکی از بلوکهای اینترنتی ساخت چین یا آمریکا شوند. این بلوکها میتواند شامل دسترسی به انواع اطلاعات، مدلهای هوشمصنوعی، فضای متاورس، نظامهای مالی و بانکی و موارد متعدد مرتبط با فضای دیجیتال باشد.
این نقل قول از اریک اشمیت، مدیر عامل سابق گوگل که: درآینده یک "انشعاب اینترنت تحت رهبری چین و نیز اینترنت غیر چینی به رهبری آمریکا" وجود خواهد داشت، میتواند تاییدکننده این مطلب باشد.
هنری کیسینجر نیز در کتاب خود درباره هوش مصنوعی که در سال 2021 نگاشته اشاره دارد که امروزه، آمریکا به پلتفرمهای اینترنتی به مثابه نوعی "راهبرد بینالمللی" مینگرد؛ بنابراین محدودیتهای برخی شبکههای خارجی در این خصوص (مثل تیکتاک) و محدودیت صادرات نرمافزار و فناوری لازم جهت رشد رقبای خارجی در این قالب گنجانده شده است. از سمتی دیگر، دولت چین هم با اتخاذ راهبردهای خاص خود به تغییر استانداردهای پلتفرمهای اینترنتی قدم نهاده است. اکنون شاهد آنیم که دیاسپورای چینی حتی در خاک امریکا از پلتفرمهای چینی مانند ویچَت، در امور مالی و ارتباطی روزمره خود استفاده میکنند. شاید بتوان فشار اخیر دادگاه امریکا روی شرکت چینی تیکتاک برای انتقال دیتاسنترهای خود به خاک آمریکا و کنترل اطلاعات آن را در این چارچوب قلمداد کرد.
در حال حاضر برخی بر این باورند که سیاستمداران چین در تلاش برای حفظ یا بهبود نظم کنونی نبوده، بلکه در حال آمادگی برای روبهرو شدن با نظم جدید، پس از پایان یافتن نظم موجود هستند. قابل ذکر است که دولت چین از سالها پیش دنیای جدید و متفاوت دیجیتالی خود را در درون سرزمین اصلی برپا ساخته و با بومیسازی اینترنت و حتی پلتفرمهای مختلف (شبکه اجتماعی، پیامرسان، مسیریاب، تراکنش مالی و ... ) کاربران داخلی را ملزم به استفاده از آنها کرده است. چین در حال مشابهسازی انواع هوش مصنوعی در قالب چینی و حتی مدلهای Chatgpt با ویژگیهای دلخواه خود (مانند ErnieBot) است.
طبیعتاً بازیگران روابط بینالملل در صورت تکیه بر هر بلوک اینترنتی (دیجیتالی)، باید با پذیرش قوانین مکتوب یا نانوشته آنها به دنیای جدید سلام کنند. با وجود جهان دیجیتالیِ قطبی شده، استانداردهای متفاوت در قطبهای مختلف آن اجرایی میشود؛ علاوه بر این، زیرمجموعه هر قطب به حوزه نفوذ و حیاط خلوت آن ابرقدرت تبدیل میگردد..
مهدی سلامی، کارشناس مرکز مطالعات سیاسی و بین المللی
(مسئولیت محتوای مطالب برعهده نویسندگان است و بیانگر دیدگاههای مرکز مطالعات سیاسی و بینالمللی نیست)