میانجی­گری روابط ایران و عربستان: تحول در کنشگری چین

۲۷ خرداد ۱۴۰۲
مشاهده ۲۰۸۴

تحولات خاورمیانه به ویژه منطقه خلیج فارس یکی از مهم­ترین دگرگونی­ هایی است که در سال­ های اخیر در عرصه سیاست بین­ الملل رخ داده است. این تحولات به گونه­ ای است که می­ توان گفت موجب بازتعریف سیاست خارجی بسیاری از کشورها و به ویژه قدرت­ های بزرگ در قبال این منطقه شده است. در این میان تغییر رویکرد چین به عنوان یک ابرقدرت در قبال تحولات این منطقه از اهمیت ویژه­ ای برخوردار است. نقش­ آفرینی چین در متن تحولات منطقه خلیج فارس، متغیر جدید و مهمی را به متغیرهای شکل­ دهنده رویدادهای این منطقه افزوده است که بدون توجه به آن نمی­ توان تحلیل دقیقی از تحولات این منطقه ارائه کرد.

با توجه به اینکه در این نوشتار به موضوع گسترش فعالیت چین در منطقه خلیج فارس پرداخته خواهد شد از دو دیدگاه می‌توان به آن نگریست. دیدگاه نخست آنکه اکنون در شرایطی که ایالات متحده مشغول جنگ با روسیه در اوکراین است، چین به تدریج در حال گسترش نفوذ خود با هدف تغییر نظم منطقه است و قصد دارد به عنوان یک شریک توانمند در منطقه در شرایط به اصطلاح بی تفاوتی استراتژیک واشنگتن، برای خود اعتمادسازی کند. شکوفا شدن فعالیت های دیپلماتیک بین چین و کشورهای خاورمیانه نماد این روند است. چین همزمان تمایل دارد که تصویر خود را به عنوان نوع متفاوتی از قدرت اصلی ترسیم کند. بر اساس دیدگاه دوم چین به درجه ای از اعتبار در نظام بین الملل رسیده که قدرت های منطقه ای و بین المللی، از آن کشور برای برعهده گرفتن نقش بیشتر در ایجاد آرامش در سیستم بین الملل دعوت می‌کنند. مصداق این مدعا نیز رضایت ایران و عربستان به میانجیگری چین و یا دعوت فرانسه و اتحادیه اروپا از پکن برای میانجیگری در بحران اوکراین است.

 

  • دورخیز پکن برای گسترش نفوذ در منطقه خلیج فارس

میانجی­گری چین برای توافق عادی­ سازی روابط ایران و عربستان اکنون به صدر اخبار تحرکات چین در این منطقه تبدیل شد است. با این حال این تحول که نقطه عطفی در کنشگری چین نه تنها در عرصه سیاسی و دیپلماتیک به شمار می­رود، یک کنشگری بدون زمینه و پیشینه نیست و در پرتوی «خرد عملکرد چینی» که همیشه چراغ راهنمای تصمیمات و اقدامات آن کشور بوده و ذیل برنامه­ های بلندمدت چین، قابل تفسیر است. از این رو، نویسندگان این اقدام را تحولی می­دانند که در امتداد دورخیز پکن برای گسترش نفوذ در منطقه خلیج فارس به وقوع پیوسته است.

خاورمیانه به لحاظ اقتصادی مدت­ها است که به پکن خوشامد گفته است. پکن امروزه منافع عمیقی در خاورمیانه دارد؛ هم برای تأمین انرژی با هدف تداوم بخشیدن به روند توسعه خود به این منطقه متکی است و هم حجم مبادلات تجاری چین با کشورهای منطقه طی سال گذشته از 200 میلیارد دلار فراتر بوده است. چین در واقع اولین شریک تجاری خاورمیانه است. چین همچنین بزرگترین منبع واردات برای مصر، اسرائیل و لبنان و دومین منبع واردات برای ترکیه، سوریه و اردن است. همچنین لازم به ذکر است که سوریه به تازگی یک موافقت­نامه همکاری کمربند – راه با پکن به امضا رسانده و مراکش نیز نقشه راه همکاری­ های کمربند – راه را با پکن طراحی کرده است.

چین از معماری امنیتی منطقه نیز غافل نبوده است. به عنوان مثال ناوگان چین از سال 2008 در خلیج عدن فعال بوده است. آنچه در این میان دارای اهمیت خاص می­باشد، توجه دقیق چین به حفظ توازن در میان قدرت­ های این منطقه است. چین برای توسعه برنامه موشک­ های بالستیک عربستان سعودی به آن کشور کمک می­ کند و البته این در حالی است که قرارداد 25 ساله 400 میلیارد دلاری با ایران و عضویت ایران در سازمان همکاری شانگهای از نشانه­ های تمایل پکن به حفظ رویکرد متوازن در منطقه بوده است.

  • شناخت رفتار چین

روش چین برای افزایش نفوذ در منطقه چیست؟ چین به لحاظ تاریخی به رغم پیشتازی در عرصه اقتصادی، از مداخله در منازعات و اختلاف نظرها پرهیز کرده و در این زمینه، عرصه را به آمریکا واگذاشته بود. با این حال پس از محکم کردن جای پای خود در منطقه به لحاظ اقتصادی و اعتمادسازی­ های سیاسی به واسطه توافق­ هایی که با قدرت­ های بزرگ این منطقه به انجام رساند، فضای تحرک برای اقدامات سیاسی و روندساز در منطقه را برای خود فراهم آورد. یک آموزه کهن چینی بر این باور است که «مرد خردمند به دنبال تغییر شرایط، راه خود را تغییر می­دهد؛ و فرد آگاه با تحول زمان، ابزار و روش خود را عوض می­ کند». چندی پیش از اقدام اخیر چین برای میانجی­گری میان ایران و عربستان سعودی، وزیر خارجه آن کشور اظهار کرده بود که خاورمیانه منطقه­ ای است که از منازعات و ناآرامی­ های بلندمدت ناشی از مداخلات خارجی رنج برده است و این منطقه هیچ گاه «خلأ قدرت» ندارد و نیازمند نیرویی که از بیرون آن را حمایت کند، نیست. این سیگنال حاکی از تلاش برسازنده­­ گرایانه چین برای حذف تأثیر روندساز ایالات متحده در منطقه بوده است. استدلال پژوهشگران این نوشتار آن است که روند ایفای نقش منحصراً اقتصادی چین در منطقه و نظاره­ گری صرف چین در امور سیاسی و امنیتی این منطقه در حال تغییر است. همچنین این کنشگری دیپلماتیک را می­ توان گامی‌برای یک کنشگری گسترده­ تر در عرصه نظام بین­ المللی دانست. در واقع چین با میانجی­گری در روابط ایران و عربستان سعودی قدم به قلمروی جدیدی گذاشته است. به بیان دیگر پکن اکنون خود را برای ورود به ساحت کنشگری دیپلماتیک و تأثیرگذاری سیاسی در امور جهان آماده می­ بیند. از سوی دیگر با توجه به قدرت اقتصادی و نظامی چین، آن کشور از نظر سیاسی به درجه از اعتبار رسیده است که کشورهای جهان نیز آماده پذیرش کنشگری بیشتر چین در نظام بین الملل هستند. اکنون توانمندی مذاکراتی و میانجی­گری چین، آن کشور را به سمت مسئولیت­ پذیری برای برعهده گرفتن نقش در سیستم بین­ المللی سوق داده است. تا چند سال پیش از این یکی از اصول سیاست خارجی چین محافظه­ کاری یا همان «ابهام دنگ» بود. اندیشه دنگ در خصوص پنهان نگه داشتن توانمندی­ ها و زمان دادن به موضوعات به عنوان ستاره راهنمای سیاست خارجی چین طی سی سال مورد استفاده قرار گرفت. طی این مدت چین به شدت در عرصه جهانی محتاط و منفعل بود. این روند در حوالی سال 2009 تغییر یافت؛ در آن زمان چین دریافت که به میزان بسنده­ای از قدرت ملی دست یافته است و این رخداد با بحران مالی جهان و نیز میزبانی پکن در المپیک 2008 تقارن یافته بود. بحران مالی جهان سبب شد جلوه قدرتمند غرب افول کند و چین در مناسبات جهانی خود با احتیاط کمتری از قبل رفتار کند. از سال 2013 با روی کار آمدن شی جین­پینگ و کاسته شدن تدریجی نقش هژمونیک آمریکا در نظام بین­ الملل، چین به این نتیجه رسید که برای تأمین منافع ملی، ناچار از کنار گذاشتن سیاست محافظه­ کارانه ابهام دنگ است. بر همین اساس شاهد افزایش تدریجی نقش چین در تحولات بین­ المللی هستیم که مظهر امروزین آن میانجی­گری چین بین جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی است.

  •  پیامدهای کنشگری سیاسی چین

لزوم توجه به پیامدهای کنشگری سیاسی چین در عرصه بین­ المللی، امری ضروری است. اکنون چین با استفاده از قدرت نرم و خودداری از بسط و گسترش قهری سلطه هژمونیک، به سهامداری مسئول در نظام بین­ الملل تبدیل شده و به صورت فعال در نهادها و سازمان­ های بین­ المللی مشارکت می­ کند. علاوه بر قدرت­ های منطقه­ ای، قدرت­ های درجه یک جهان نیز خواستار ایفای نقش بیشتر چین در تأمین ثبات نظام بین­ الملل هستند. اکنون مؤلفه­ هایی اعم از کنار گذاشتن خط مشی لوپروفایل توسط چین، تلاش چین برای حفظ توازن میان قدرت­ های منطقه­ ای، تبعات قدرت گرفتن سیاسی چین در منطقه خلیج فارس به عنوان یک رقیب پرتوان برای ایالات متحده؛ و همچنین تحولات داخلی منطقه نظیر پیمان­ های ابراهیم قطعات پازلی هستند که یک تصویر کلی برای تحلیل اوضاع منطقه و سنجش صحیح شرایط منطقه را با عنایت به کنشگران منطقه­ ای و فرامنطقه­ ای فراهم می­ آورند. لزوم توجه به کلیه عوامل تأثیرگذار یادشده برای شناخت رفتار چین و پیامدهای آن در منطقه، ضروروی به نظر می­رسد.

پریسا شاه­ محمدی و رضا مصطفایی، کارشناسان مرکز مطالعات سیاسی و بین المللی

(مسئولیت محتوای مطالب برعهده نویسندگان است و بیانگر دیدگاه‌های مرکز مطالعات سیاسی و بین‌المللی نیست)

متن دیدگاه
نظرات کاربران
تاکنون نظری ثبت نشده است