سیاست چین در بحران اوکراین: نقش مهم، نقش آفرینی غیرمهم

۷ اردیبهشت ۱۴۰۱
مشاهده ۲۷۱۳۲

بحران اوکراین فراتر از منازعه میان روسیه و اوکراین، به یک بحران بین المللی با نقش آفرینی بازیگران مختلف تبدیل شده است. سیاست چین بعنوان یکی از قدرت های بزرگ جهانی در قبال این بحران و تنظیم روابط با روسیه و غرب اهمیت زیادی دارد. در این نوشتار کوتاه به این سوالات می‌پردازیم که چین چگونه با این بحران برخورد نموده است؟ آیا نظم محتمل جدید جهانی یا تغییرات نظم جهانی موجود منتج از بحران اوکراین مطلوب چین است؟ آیا این بحران برآمدن چین در صحنه بین المللی را تسریع می‌کند؟

در بحران اخیر نگاه هر دو طرف درگیر یعنی غرب و روسیه به چین بوده است. برای هر دو طرف، فوق العاده مهم است که چین چه موضعی می‌گیرد و چه سیاستی را اتخاذ می‌کند. در این بحران، عمل و بی عملی چین هر دو اهمیت دارد. در یک جمله، نقش چین را در این بحران می‌توان این گونه خلاصه کرد: نقش مهم، نقش آفرینی غیرمهم. چین نقش بالقوه مهمی داشته و دارد و موضع یا عمل او فوق العاده مهم است ولی در بحران اوکراین نقشی حاشیه ای و غیرمهم ایفا کرده است. 

شی جینپینگ رئیس جمهور چین در سخنرانی‌های خود در سال های اخیر و در چارچوب اندیشه‌های خود درباره نظم جهانی و نقش و سهم چین در آن، بارها گفته بود که چین می خواهد با بقیه کشورها برای مدیریت جهانی و ساخت جامعه ای جهانی مبتنی بر سرنوشت مشترک همکاری کند. در این راستا چین اقداماتی هم کرده بود. اما در این بحران پکن بر سر یک دو راهی بزرگ درباره آن ارزش ها (از جمله نفی تجاوز سرزمینی) و واقعیت های موجود قرار گرفت. بحران اوکراین آزمونی هم برای این ادعای شی و هم آزمونی فوری برای ادعای «مشارکت بدون محدودیت» با روسیه در بیانیه 4 فوریه شی و پوتین در جریان سفر پوتین به پکن بود. چینی‌ها در هر دو آزمون شرایط دشواری را تجربه می‌کنند. از طرف دیگر، این بحران و پیامدهای آن، درس های دشواری برای چین در مساله تایوان و سیاست آینده چین در قبال آن داشته و بر خلاف برخی گمانه زنی‌ها، این بحران فرصتی برای چین در خصوص تایوان ایجاد نکرده است.

اما شاکله ذهنی رهبران چین درباره نظم جهانی چیست؟ به مدت دو هزار سال رهبران چین کشور خود را یکی از بازیگران برتر جهان می دانستند. جالب آن که در طول دو هزار سال از زمان سلسله چین تا سقوط امپراتوری با سلسله چینگ، امپراتوران چین خود را حاکمان جهان می دانستند گرچه هرگز امپراتوری جهانی نساختند. این جهان بینی چین-محور، تا حد زیادی نگرش چین به حاکمیت جهانی را شکل داده است. می دانیم که افول و سرانجام سقوط امپراتوری چین در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم و تحولات بعدی تا تاسیس چین کمونیست، نفوذ چین در صحنه جهانی را برای یک و نیم قرن محدود کرد. اما رویای بازیابی نفوذ و قدرت جهانی همواره با چین همراه بود.

در دو دهه گذشته چین بعنوان یک قدرت بزرگ مجددا ظهور کرده است. پکن در تلاش است مرکزیت خود در نظام بین الملل و نهادهای حاکمیت جهانی را بازیابی کند. شی خواهان آن شده است که قواعد و هنجارهای جهانی منعکس کننده ارزش ها و اولویت های چین هم باشد. 

چین استراتژی دوگانه ای در قبال حاکمیت جهانی دارد. در واقع دوگانه و دوراهی که چین در بحران اوکراین با آن مواجه شد مسبوق به یک سابقه دوگانه و تضاد فلسفی در کلیت سیاست این کشور هم هست. چین از آن دسته از هنجارها و نهادهای بین المللی که با اهداف و هنجارهای او همراهی دارد حمایت می‌کند (بانک جهانی، سازمان جهانی تجارت، موافقتنامه پاریس) ولی در مسائلی که چین با هنجارهای جهانی زاویه دارد (مثل حقوق بشر)، پکن تلاش می‌کند آن هنجارها را تضعیف کند یا هنجارها و الگوهای جایگزین را تقویت نماید (مثلا هنجارهای در حال شکل گیری حاکمیت اینترنت و حاکمیت سایبری). از دهه قبل و در ادامه تلاش ها جهت اصلاح نظم بین المللی، پکن حتی به تاسیس نهادها و هنجارهایی تحت تسلط خود اقدام کرد که ابتکار "یک کمربند، یک راه" مهم ترین آنها بوده است.

در این چارچوب چین در عرصه جهانی هم رویکرد تدافعی داشته (مثل مساله تایوان و حقوق بشر و تمامیت ارضی)، و هم رویکرد تهاجمی مبتنی بر نظم منصفانه تر و عادلانه تر را پیگیری کرده است. چینی‌ها بر این گزاره تاکید دارند که نقش و سهم امریکا باید به نفع نقش و سهم چین کاهش یابد. اما نکته مهم این است که چین در شرایط فعلی خواهان تغییر کلی نظم جهانی نیست زیرا رهبران این کشور معتقدند چین برای چنین شرایطی مهیا نیست.

از همان ابتدای بحران اوکراین، علی رغم نوعی سرگردانی اولیه و بحث ها و اختلافاتی در هیات حاکمه، تصمیم چین مشخص بود: این که کنار هیچ کدام از روسیه و غرب نایستد. یک اولویت راهبردی چین در سال های اخیر این بوده که با قدرت های دیگر اتحادهایی را بعنوان مفرّی برای فشارها و ائتلاف سازی امریکا علیه خود شکل دهد. ولی همزمان ترجیح او در شرایط فعلی، یک نظم چندگانه با حضور چین، روسیه، اروپا و امریکا است. چینی‌ها اعتقاد دارند قد و وزن قدرت های فعلی بویژه امریکا باید تنظیم شود تا این نظم متوازن تا آینده قابل پیش بینی تداوم یابد. تحلیل چین این است که امریکا در چارچوب بر هم زدن این شاکله متوازن، در حال دمیدن بر آتش اوکراین است.  

در بحران اوکراین، چین در محکوم کردن روسیه، کنار امریکا نایستاد اما منفعت او در کنار روسیه ایستادن هم نیست. چینی‌ها نمی خواهند در یک جنگ سرد جدید، هم قطار روسیه شوند. نکته مهم این که تحلیل و ارزیابی چینی‌ها در این بحران یک سیر تکاملی هم داشت و به تدریج و با سیر تحولات دچار دگرگونی شد. مهم ترین تحول این که صداهای هیجانی و تندرو در داخل چین به تدریج محو شدند.

از سوی دیگر، چین ملاحظه منافع اقتصادی و راهبردی با اروپا را هم دارد. برای پکن فوق العاده مهم است که اروپا در سیاست آسیایی و ضدچینی امریکا با او همراه نشود. شی و وانگ یی وزیر خارجه در گفتگو با مقامات اروپایی بارها بر نقش بی طرف خود در بحران اوکراین تاکید کرده اند. موضع چین در این بحران متاثر از مساله حاکمیت هم هست. پکن نگرانی‌های جدی از تجزیه طلبی در سرزمین خود دارد و نگران تشدید سیاست حمایت تسلیحاتی امریکا از تایوان است.  

برآیند همه این ملاحظات، شکلی از همبستگی سیاسی با روسیه در این بحران و نه اتحاد سیاسی بوده است. چراغ سبز به رسانه‌ها برای حمایت تمام عیار تبلیغاتی از روسیه در چین مشهود است اما در حمایت عملی اتفاق چندانی نیفتاده است. چین به شدت به دنبال اجتناب از این تله بوده که مجبور شود بین روسیه و غرب یکی را انتخاب کند. البته غربی‌ها هم تلاش کردند او را در چنین وضعیتی قرار ندهند و موضع آنها درباره نقش چین بیشتر شعاری بوده است؛ مثلا امریکا چین را به حمایت تسلیحاتی از روسیه متهم کرد. 

علی رغم فشارها در داخل و خارج که از پکن می خواهد سیاست خود در قبال روسیه را بازنگری کند، چرخش اساسی در سیاست این کشور محتمل نیست. از یک طرف، رها کردن روسیه و یا چسبیدن به آن، مهم ترین چالش امنیت ملی چین یعنی امریکا را حل نمی‌کند. از سوی دیگر تحولات سیاسی داخلی در شرایط حساسی است. کنگره بیستم حزب کمونیست در پاییز آینده در پیش است و تثبیت سنت شکنی تاریخی و آغاز سومین دوره رهبری شی، برای او و حزب اهمیت فوق العاده دارد. شی باید برای پیشبرد آرام این هدف موفق جلوه کند و در حال حاضر بحران اوکراین، چالش های اقتصادی داخلی و چالش کرونا و قرنطینه شهرها، او را دچار آشوب ذهنی کرده است. در واقع، چین از لحاظ داخلی در شرایطی نیست که یک چرخش عمده را در مورد هیچ سیاستی تحمل کند. شرایط سیاسی کنونی، جای هیچ گونه ریسکی برای پکن نمی‌گذارد.

در عین حال بحران اوکراین، بهرحال منافعی برای چین داشته است. این بحران امریکا را در معمای تمرکز بر سیاست روسی یا سیاست چینی قرار داده که به نفع چین است. از سوی دیگر یک روسیه ضعیف شده با جنگ و تحریم اما نه شکست خورده و منکوب، برای چین مطلوب است. چنین روسیه ای تبدیل به شریک تابع و کوچک تر چین و از نظر اقتصادی وابسته به آن می‌شود. 

وضعیت شکننده روسیه در جنگ، معادلات چین را تا حدی تحت تاثیر قرار داده است ولی معادلات بلندمدت را خیلی متاثر نخواهد ساخت (مطلوب چین در روسیه ی وابسته به لحاظ اقتصادی و دارای منابع غنی). فارغ از بعد دیپلماتیک و تبلیغی، چین کار چندانی برای روسیه نکرده است. چین بجای تلاش برای نجات روسیه از تحریم ها، تلاش داشته در حاشیه امن باشد و در عین حال از تحریم ها انتقاد کند. ولی تردیدی نیست که در شرایط دشوارتر، چین لااقل می‌تواند جای تنفسی را برای اقتصاد روسیه باز بگذارد.

درس مهم و تلخ بحران اوکراین برای چین با مشاهده نوع واکنش غرب در قبال روسیه، این بوده که برگرداندن تایوان با استفاده از اهرم قدرت و زور در آینده نزدیک ممکن نیست. چین از نمایش انسجام اروپا و امریکا در این بحران به شدت دچار آشوب و اضطراب شده است. پیوند اروپا و امریکا در مقابل چین که در تلاش های بایدن در چارچوب سیاست ایندو-پاسیفیک ممکن نشد، اینجا تحقق یافته و این یک کابوس برای چین است. درس دیگر با نگاه به آینده، این است که پکن اقدامات برای استقلال بیشتر از نظام های مالی، فناوری و منابع غرب را سرعت خواهد بخشید و سرانجام درس سوم این که چین از اشتباهات روسیه در صحنه نبرد، دیپلماسی، جنگ اطلاعاتی و جنگ اخلاقی درس خواهد گرفت. 

به طور خلاصه، چین خواهان تغییر نظم موجود بین المللی متاثر از بحران اوکراین نیست و آمادگی لازم برای چنین تحولی هم ندارد. بر هم خوردن نظم موجود به نفع یک طرف، برای پکن ناخوشایند است. خود چین هم ناشی از این تحول نمی‌تواند جهش شگرف در مسیر خیزش خود داشته باشد زیرا بحران اوکراین همزمان موجد فرصت ها و تهدیدهایی برای پکن بوده است. به نظر نمی رسد بحران به تسریع خیزش چین کمک کند، چرا که چین آماده پذیرش هزینه‌های لازم برای چنین روندی نیست. نهایتاً نگارنده بر آن است که در مورد بینش و معادله خوانی چین در این بحران اغراق شده است و گرچه همه طرف های بحران، نگاه به چین داشته اند، اما پکن نتوانسته بازیگری تاثیرگذار و تحول ساز در این صحنه باشد.

 خلیل شیرغلامی، کارشناس ارشد مرکز مطالعات سیاسی و بین المللی

   (مسئولیت محتوای مطالب برعهده نویسندگان است و بیانگر دیدگاه‌های مرکز مطالعات سیاسی و بین‌المللی نیست) 

متن دیدگاه
نظرات کاربران
تاکنون نظری ثبت نشده است