شهادت مظلومانه سردار سلیمانی، همچون حیات پربارش یک دستاورد راهبردی برای جمهوری اسلامی ایران داشت: احیای بازدارندگی موثر ایران در مقابل ارتش تروریست آمریکا و تسریع خروج آنها از منطقه
ترور سردار قاسم سلیمانی در نخستین ساعات بامداد سیزدهم دیماه 1398، نتیجه یک تصمیم احساسی یا جنون آنی ترامپ نبود، بلکه نتیجه بیش از دوسال تله گذاری برخی طرف های منطقه ای متحد آمریکا با همراهی چند مقام و نهاد دولتی تندرو و به شدت ضدایرانی برای زمینه چینی و متقاعد کردن ترامپ جهت انجام چنین حماقتی بود. استدلالی هم که برای متقاعد کردن ترامپ بیان میکردند این بود که ایرانیها از مشکلات داخلی آمریکا و عدم توانایی این کشور برای به راه انداختن یک جنگ فاجعه بار دیگر در خاورمیانه به خوبی آگاه هستند و به همین خاطر تهدیدات نظامی آمریکا را جدی نمیگیرند و این اقدام میتواند بازدارندگی آمریکا در برابر ایران و متحدانش در منطقه را بازیابی نماید. با این حال آنچه در عمل اتفاق افتاد، درست عکس پیش بینیها و در واقع القائات این افراد و نهادها بود و خون ریخته شده شهید سلیمانی در نهایت بازدارندگی ایران را در برابر آمریکا تقویت کرد و خروج شتاب زده نیروهای آمریکایی از منطقه یکی از نتایج آن است.
ایده اولیه و زمینی چینی برای ترور سردار سلیمانی از زمان ریاست مایک پمپئو بر سازمان سیا شروع شد. پمپئو که همواره بیش از منافع ملی آمریکا، به رژیم اسرائیل و مطامح نامشروعش وفادار بوده است، یک پروژه جدید و ساختگی اطلاعاتی درباره ادعای نقش پررنگ ایران و سپاه قدس در ناامنیهای عراق و کشته شدن صدها سرباز آمریکایی در عراق را کلید زد. تا قبل از اقدامات پمپئو، باور عمومی نخبگان آمریکایی این بود که ناآرامیهای عراق پس از سقوط صدام عمدتا ناشی از فعالیت های بعثیهای سابق با حمایت وهابیون و کشورهای حاشیه خلیج فارس و حتی ترکیه است که سقوط صدام را باعث به هم خوردن موازنه قوا به نفع ایران می دانند و آمریکا را متهم میکردند که عراق در سینی طلایی به ایران تقدیم کرده است. ایران، هرچند براساس سیاست اصولی خود همواره بر خروج هرچه سریع تر اشغالگران تاکید داشت، ولی در همان حال، بی ثباتی و ناامنی عراق را در جهت منافع خود و ملت عراق نمی دید و به دولت منتخب عراق بیشترین کمک را جهت برقراری امنیت نمود و حتی مذاکرات محدودی را با آمریکا برای امنیت و استقرار هرچه سریع تر یک دولت مقتدر در عراق (که طبیعتا و براساس ترکیب جمعیتی عراق و سوابق گذشته دوست ایران هم بود) انجام داد. به هر حال تلاش های پمپئو برای معرفی ایران بعنوان مسئول اصلی ناامنیهای عراق (علی رغم نقش برجسته ایران در ثبات عراق و شکست داعش) زمینههای روانی لازم را برای فاز دوم تله گذاری برای ترامپ فراهم نمود.
در فاز دوم، تلاش شد ترور سردار سلیمانی در چارچوب یک راهبرد کلان و دهان پرکن، یعنی "بازیابی بازدازندگی آمریکا علیه ایران" القا شود. واقعیت این است که طی سه دهه گذشته، یکی از عوامل اصلی که بازدارندگی ایران در مقابل آمریکا را شکل داده بود، سابقه نیروهای ایرانی در واکنش به اقدامات نیروهای آمریکایی در اواخر جنگ تحمیلی در سال 1988 میلادی و در اواخر جنگ نفتکش ها بود. در آن زمان آمریکا تصمیم گرفت در حمایت از تلاش صدام برای قطع اولید و صادرات نفت ایران، بطور مستقیم حملاتی را به تاسیسات و نیروهای ایرانی انجام دهد، ولی پاسخ های محکمی در ازای هریک از این ماجراجوییها دریافت نمود. هرچند در آن زمان به خاطر نابرابری امکانات و توان نظامی دو طرف، نیروهای ایرانی خسارات های سنگینی دریافت نمودند، ولی در نهایت باعث ناکامی صدام و متحدانش در دستیابی به اهدافشان در جنگ نفتکش ها شد. از آن مهمتر، این واقعیت بی سابقه که ایران هیچ حمله ای را حتی از سوی آمریکا بی پاسخ نمیگذارد، این پیام و باور را به همه طرف ها منتقل کرد که ایران در تلافی حملات، حتی در شرایط نابرابری توان دو طرف، با کسی شوخی ندارد. این رفتار ایران کاملا بر خلاف سایر کشورهای منطقه در آن سالها بود که تا مدت ها چنین حملاتی را کتمان کرده و طبیعتا بی جواب میگذاشتند. این سابقه نوعی از بازدارندگی را تا سه دهه بعد برای ایران فراهم آورده بود. با این حال پمپئو و همفکران اسرائیلی وی چنین به ترامپ القا کرده بودند که سابقه رفتار سی سال قبل ایران قابل تعمیم به وضعیت فعلی نیست و فرماندهان ایرانی با روحیات زمان جنگ فاصله گرفته اند و ایران تحت فشار تحریم ها، جسارت پاسخ مستقیم را نخواهد داشت و حداکثر مطابق قبل در چارچوب جنگ خاکستری اقدامات محدودی خواهد نمود که آن را هم با نیروی نظامیپاسخ خواهند داد. شاهد مثالشان هم حملات پراکنده اسرائیل در سوریه بود. البته ناگفته پیداست که هدف پنهان نومحافظه کاران تندرو از طرح چنین توجیهاتی، درگیرکردن آمریکا در جنگی دیگر در خاورمیانه به نفع رژیم اسرائیل با استفاده از بی تجربگی و خام اندیشی ترامپ و تیمش بود.
پس از ترور سردار سلیمانی و در فاصله سیزدهم تا هجدهم دیماه 1398(سوم تا هشتم ژانویه 2020) نوعی سرخوشی به همراه تهدید ایران در قابل پاسخ محکم تر به هرگونه واکنش احتمالی ایران به این ترور، توسط ترامپ، پمپئو و دیگران صورت گرفت (ازجمله تهدید ترامپ به حمله به 52 نقطه شامل مراکز فرهنگی ایران) و تصور میشد این تهدیدات در چارچوب تحلیل های قبلی، ایران را از پاسخی سخت باز خواهد داشت. با این حال، حمله موشکی دقیق، حساب شده و ویرانگر بامداد هجدهم دیماه به پایگاههای آمریکایی در عراق، عملا این محاسبات را وارونه کرد. این بار پاسخ ایران، قدرتمندتر و ویرانگرتر از پاسخ های شجاعانه، ولی احساسی اواخر جنگ تحمیلی بود. این حمله، بعنوان بزرگترین و شدیدترین حمله به یک پایگاه آمریکایی بعد از جنگ جهانی دوم شناخته شد و دقت و تاکتیک بکار رفته در این حملات که به ناتوانی مطلق سامانه دفاع موشکی آمریکا (که درباره آن تبلیغات و افسانه سراییهای زیادی شده بود) منجر گردید. نتیجه این که بی دفاعی پایگاهها و نیروهای آمریکایی در منطقه را در قبال جنگ افزارهای جدید و موثر ایران را آشکار نمود و عزم آمریکا برای خروج سریع تر از منطقه را تقویت کرد. موضع هوشمندانه بعدی ایران نیز این بازدارندگی را تقویت نمود. ایران اعلام نمود با این حمله، انتقام سردار سلیمانی گرفته نشده و حق تعقیب افراد و نظامیان درگیر در این ترور را برای خود محفوظ می داند.
یکی از تبعات راهبردی این بازدارندگی، خروج سامانههای موشکی آمریکایی از عربستان و خاورمیانه و ترجیح آمریکاییها برای بکارگیری آنها برای محافظت از مراکز حساس خودشان در منطقه و خارج از آن بود. نتیجه بعدی ایجاد هراس دائمی از آسیب پذیری پایگاههای نظامی آمریکایی در منطقه، افزایش هزینههای نگهداری و تامین امنیت آنها و در نهایت تسریع کاهش و خروج نیروهای آمریکایی از منطقه به ویژه در افغانستان و عراق بود.
حال که دوسال از این ترور فاصله گرفته ایم، میشود با دید کلان تری موضوع را تحلیل کرد. اقدام آمریکا یک حمله تروریستی پهپادی در یک کشور ثالث بود که فاقد مشروعیت بین المللی و از جنس همان اقدامات تروریستی و دزدانه رژیم اسرائیل بود که ناتوانی آنها در ایجاد تغییرات راهبردی ثابت شده است. در مقابل حملات ایران یک قدرت نمایی تمام در نمایش کارایی تسلیحات راهبردی و جدید ایران و ناتوانی مطلق تجهیزات آمریکایی در مقابله با این ابزار کارآمد بود.
در مجموع سردار سلیمانی که در طول حیات طیبه اش افتخاراتی چون تغییر معادلات راهبردی در منطقه و کمک به پیروزی جبهه مقاومت در جنگ های 33 روزه و 22 روزه علیه اسرائیل و شکست داعش در کارنامه داشت، شهادتش نیز دستاوردی راهبردی نیز برای ایران داشت که عبارت بود از تقویت و احیای بازدارندگی جمهوری اسلامی ایران.
علیرضا میریوسفی، کارشناس ارشد مرکز مطالعات سیاسی و بین المللی
(مسئولیت محتوای مطالب برعهده نویسندگان است و بیانگر دیدگاههای مرکز مطالعات سیاسی و بینالمللی نیست)