نظم جهانی از دیدگاه غرب و اسلام (قسمت سوم)

نگاه و نقدی بر کتاب نظم جهانی هنری کسینجر
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
مشاهده ۱۳۷۱۳
نبی سنبلی

نگاه و نقدی بر کتاب نظم جهانی هنری کسینجر

 نظم خاورمیانه: نظر

کیسینجر در بحث خاورمیانه و بهار عربی می‌گوید "نادیده گرفتن آینده دموکراتیک یک خطر درازمدت است." اما "نادیده گرفتن خطرات امنیتی فعلی، فاجعه فوری به دنبال دارد." لذا وی از حمایت ضمنی یا عدم مخالفت جدی آمریکا با بهار عربی انتقاد کرده و این سوالات را مطرح می‌کند که "آیا آمریکا باید از هر اعتراض عمومی علیه حکومت های غیردموکراتیک که برای حفظ نظام بین المللی مهم بوده اند، حمایت کند؟ به اعتقاد وی "دولتمرد با فعال سیاسی متفاوت است و باید میان واقع گرایی و آرمان گرایی توازن ایجاد نماید."  

دغدغه  اصلی کیسینجر در خاورمیانه حفظ امنیت اسرائیل است. به نظر وی "اسرائیل یک دولت وستفالیایی است که در 1947 تاسیس شد و آمریکا متحد آن و حافظ نظام وستفالیایی است." کیسینجر، اسرائیل را محور سیاست خاورمیانه ای آمریکا می داند و معتقد است که واشنگتن "باید درک مشترک با کشوری را توسعه دهد که هدف هر دو نسخه جهادی شیعه و سنی است و نقشی اساسی در تقویت تکامل سازنده منطقه دارد.

در خصوص عربستان سعودی، کیسینجر آنرا " یک عرصه عربی-اسلامی" می داند که "بر محور دوستی با آمریکا، وفاداری عربی، تفسیر پیوریتانیکال از اسلام و آگاهی از خطرات داخلی و خارجی می چرخد". استراتژی عربستان طی چند دهه گذشته بر ابهام اصولی استوار بوده است. از دید کیسینجر، اشتباه عربستان از دهه 1960 تا 2003 این بود که فکر می‌کرد می‌تواند از اسلام گرایی افراطی در خارج حمایت کند،  بدون اینکه موقعیت خودش در داخل در معرض تهدید قرار گیرد. لذا نوعی سیاست دوگانه همراهی با آمریکا و همسویی با مخالفین مدرنیته و نظم جهانی در پیش گرفت. کیسینجر معتقد است که" بسته به نتیجه مذاکرات هسته ای، عربستان در صدد دستیابی به سلاح هسته ای بر خواهد آمد."  

به نظر کیسینجر، منازعه با ایران برای عربستان یک منازعه وجودی است که بقای پادشاهی، مشروعیت دولت و آینده اسلام را در بر می‌گیرد. به اعتقاد وی، نگرش آمریکا در قبال ایران و عربستان نمی‌تواند صرفا بر موازنه قدرت و یا گسترش دموکراسی استوار باشد، بلکه باید در بستر منازعه مذهبی هزارساله بین دو جناح اسلام شکل گیرد. آمریکا و متحدینش در نحوه تعامل با این دو  باید با دقت مراقب رفتار خود باشند.

بر اساس منطق نظام وستفالیایی و تاکید آن بر عدم مداخله و حاکمیت ملی، کسینجر با سیاست تغییر رژیم مخالف بود. به نظر وی، دیپلماسی تولید شده توسط بهار عربی، دکترین مداخله بشر دوستانه را با اصول وستفالیایی توازن قدرت جایگزین نموده و مداخله را با اصول جهانی حکومتداری توجیه می نماید. اگر این دکترین به عنوان یک اصل سیاست خارجی پذیرفته شود، سوالات دیگری را بر می انگیزد: مثلا آیا آمریکا خود را موظف به حمایت از هر قیام مردمی علیه حکومت های غیردموکراتیک، از جمله آنها که برای حفظ نظم بین المللی متحد آمریکا بوده اند، مثل عربستان، می داند؟

در اوج جنگ داخلی سوریه که تقاضا برای مداخله در سوریه افزایش یافته بود، وی می نویسد، در سوریه تقاضا برای مداخله بشردوستانه و استراتژیک با هم تلفیق شده است. سوریه در قلب جهان اسلام به استراتژی ایران در شام و مدیترانه کمک کرده و از حزب الله و حماس حمایت می‌کند. لذا آمریکا هر دو دلایل استراتژیک و بشردوستانه برای حمایت از سقوط را اسد دارد. اما قبل از در نظر گرفتن نیروی نظامی چند مسئله اساسی باید مد نظر قرار گیرند. در شرایطی که آمریکا نیروهای خود را از عراق و افغانستان خارج می سازد، چگونه می‌توان یک تعهد نظامی جدید را در همان منطقه توجیه کرد، به خصوص زمانی که احتمالا با چالش های مشابه مواجه می‌شود؟ ... چه کسانی جایگزین رهبری فعلی می‌شوند و ما در مورد آنها چه می دانیم؟ ... آیا تجربه طالبان تکرار نخواهد شد؟

نظم خاورمیانه: نقد

اول، کیسنجر تلاش می‌کند اسرائیل را یک دولت ملی حافظ وضع موجود و مبتنی بر نظم وستفالیایی معرفی کند. این گفته کسینجر  با رفتار توسعه طلبانه اسراییل و شهرک سازی در تعارض است. ضمن اینکه خود اسرائیل مانع اصلی تشکیل دولت فلسطینی به عنوان یک دولت وستفالیایی درکنار خود بوده که می‌توانست مانع از جنگ فعلی شود.

دوم، کیسینجر به نقش سازنده اسرائیل در حفظ نظم وستفالیایی در خاورمیانه اشاره می‌کند. از زمان تاسیس اسرائیل تا کنون یعنی به مدت 70 سال جنگ در خاورمیانه کم و بیش ادامه داشته است. رفتار فعلی اسرائیل در غزه و حملات آن به دیگر کشورهای منطقه نیز هیچ نسبتی با نظام وستفالیایی و ارزش ها و هنجارهای مورد حمایت غرب ندارد. سخنرانی نتانیاهو در کنگره آمریکا در حمایت از حمله به عراق و نقش اسرائیل در فروپاشی نظم در خاورمیانه کاملا آشکار است.

سوم، نظام وستفالیایی و ارزش های دموکراتیک در درجه اول توسط آمریکا و متحدین اش تخریب گردید نه گروه‌های اسلامی.  گروه‌های اسلامی دقیقا در پاسخ به مداخلات و در نتیجه زیرپا گذاشتن مفاهیم کلیدی نظام وستفاولیایی رشد کردند. حزب الله قبل از حمله اسرائیل به جنوب لبنان وجود خارجی نداشت. حماس حاصل اشغال سرزمین‌های فلسطینی است و پیروز یک انتخابات آزاد و دموکراتیک بود اما قبل از هر گونه اقدامی‌توسط اروپا و آمریکا کنار گذاشته شد. داعش پس از اشغال عراق رشد و نمو پیدا کرد. انصار الله نتیجه دیکتاتوری ناکارآمد و بی ثباتی و هرج و مرج و مداخله خارجی بود. طالبان از دل بی ثباتی و مداخله شوروی و آمریکا در افغانستان متولد شد. گروه‌های شیعه در عراق در پاسخ به گسترش تروریسم و بی ثباتی و اشغال رشد کردند.  لذا بر خلاف آنچه کیسینجر می‌گوید، تخریب نظم توسط آمریکا و متحدین زمینه را برای رشد گروه‌های اسلامی فراهم کرد.

چهارم: در مواجه با غرب و مدرنیته و نظام وستفالیایی چهار جریان اصلی در کشورهای اسلامی ظهور و بروز پیدا کرد نه دو جریان. جریان اول معتقد به همگرایی با غرب بوده و هست؛ این جریان با نظام وستفالیایی مشکلی ندارد. جریان دوم معتقد به برخورد گزینشی با غرب بوده ومعتقد است آنچه با اسلام و سنت اسلامی سازگار است بپذیریم و آنچه ناسازگار هست رد کنیم.  این جریان رویکرد اصلاحی به مدرنیته غربی دارد و با نظام وستفالیایی مشکلی ندارد، چون حاکیمت آنرا تضمین می‌کند. جریان سوم، طرفداران امارت هستند که این نیز با مدرنیته مخالف اما با نظام وستفالیایی مشکلی ندارد. شاید طالبان فعلی و سلفی‌های مذهبی را بتوان در این گروه قرار داد. جریان چهارم، جهادگرایان هستند که اساسا مخالف غرب هستند.  کیسینجر هر چهار گروه اسلام گرا را با هم یکسان پنداشته و به جریان آخر تقلیل داده است.

پنجم: کیسینجر می‌گوید "هر سیستمی از نظم جهانی برای اینکه پایدار بماند باید  نه تنها توسط رهبران بلکه توسط شهروندان به عنوان نظمی عادلانه پذیرفته شود."  سوال این استکه آیا نظم موجود در سطح بین المللی و به خصوص در خاورمیانه به عنوان نظمی عادلانه توسط مردم و رهبران پذیرفته شده است؟ مشکل جمهوری اسلامی‌با نظم بین المللی و منطقه ای محتوایی است و نه اصولی و ذاتی. جمهوری اسلامی نظم موجود منطقه ای و بین المللی را به دلیل غیرعادلانه بودن نمی‌پذیرد و نه به دلیل غیر دینی بودن یا غیر شیعی بودن. انتقاد غیرعادلانه بودن نظام بین المللی چیزی است که بسیاری از غیر مسلمانان هم مطرح می‌کنند.

 نبی سنبلی، کارشناس ارشد مرکز مطالعات سیاسی و بین المللی

 (مسئولیت محتوای مطالب برعهده نویسندگان است و بیانگر دیدگاه‌های مرکز مطالعات سیاسی و بین‌المللی نیست) 

متن دیدگاه
نظرات کاربران
تاکنون نظری ثبت نشده است
نظم مترنیخی (۱۸۴۸-۱۸۱۵) یکی از موفق‌ترین تلاش‌های تاریخی برای ایجاد صلح پایدار پس از آشفتگی‌های جنگ‌های ناپلئونی بود.
رده‌بندی دولت‌ها به لحاظ کارکردی عبارت است از: ۱- دولت هژمون، ۲- دولت قوی، ۳- دولت کارکردگرای رفاه و امنیت ساز ۴- دولت متوسط ۵- دولت ضعیف و ۶- دولت ورشکسته. سور...