چین با ارائه طرح چهار ماده ای خود درباره افغانستان مصمم ترین بازیگر خارجی محسوب میشود که سعی در تثبیت اوضاع با کمک پاکستان و تاجیکستان دارد، در حالی که سیاست سایر بازیگران به ویژه آمریکا تاکنون واکنشی، مردد و متناقض بوده است. با این حال برنامه پاکستان و چین هم در روابط با طالبان با چالش های بزرگی مواجه است و اظهارات مقامات رسمی ایرانی باید با احتیاط لازم انجام شود.
طرح چهار ماده ای چین به اجلاس گروه 20 در تعارض با تصمیمات و اقدامات آمریکا و قدرت های اروپایی برای حفظ فشار بر طالبان، عدم شناسایی و بلوکه کردن داراییهای افغانستان محسوب میشود و پاکستان که تاکنون متحد آمریکا در افغانستان محسوب میشد، به نظر در هماهنگی با چین سیاست خود را در افغانستان پیش میبرد. منافع چین در افغانستان در درجه اول اقتصادی و ژئوپلیتیکی و در درجه دوم امنیتی است و تصور میشود استقرار یک دولت مقتدر در کابل، یعنی بسط و تثبیت قدرت طالبان در این کشور به هر دو هدف کمک خواهد کرد. به همین خاطر میشود گفت که برخلاف آمریکاییها، دولت چین خیلی زود به جمع بندی سیاست خود در افغانستان رسیده است. نقطه اتکای اصلی چین در این چارچوب بر روابط و سیطره پاکستان بر طالبان و تلاش برای برقراری روابطی مثبت با دولت طالبان به منظور پیاده سازی پروژههای اقتصادی و پیاده سازی طرح یک کمربند و راه و سایر پروژههای اقتصادی و در عین حال کنترل گروههای افراطی در افغانستان قرار دارد. همزمان و بطور موازی چین سعی دارد با همکاری تاجیکستان، از انتقال جنگجویان افراطی از افغانستان به آسیای میانه و از آنجا به چین، جلوگیری کند و کمک 8.5 میلیون دلاری برای ایجاد دو پایگاه نظامی در مرزهای تاجیکستان و افغانستان در همین راستا انجام میپذیرد. هرچند چین با افغانستان دارای مرز مشترک 46 مایلی است، ولی غیرقابل عبور بودن این مرز، باعث شده چین احساس خطر امنیتی فوری از این بابت نداشته باشند و عمده نگرانی چین مرزهای آسیای میانه با این کشور است.
در طرف مقابل، آمریکاییها دارای اشتباهات محاسباتی فراوانی بوده و تا امروز اغلب سیاست های آنها غیرنهایی و واکنشی بوده است. پس از خروج فضاحت بار آمریکا و تصرف فوری کابل توسط طالبان، برخی تحلیگران داخلی این عقب نشینی شتاب زده را تعمدی و برای ایجاد مشکل حاد امنیتی برای همسایگان افغانستان به ویژه ایران ارزیابی کردند؛ با این حال با رصد اظهارات رسمی و متون جدی تر اندیشکدههای آمریکایی میتوان به این جمع بندی رسید که هرچند آمریکاییها در نهایت قدرت گیری طالبان را پیش بینی میکردند، ولی یک پروسه شش ماهه تا یکساله را برای تصرف کابل پس از خروجشان از افغانستان در نظر داشتند و فکر میکردند در این مدت با رایزنی با طالبان و حفظ برخی ابزارهای قدرت خود، تبعات این انتقال را حتی المقدور کنترل خواهند کرد. به عنوان مثال رایزنی با ترکیه برای در اختیار گرفتن کنترل فرودگاه کابل، در چارچوب همین ارزیابی صورت گرفته بود. با این حال فروپاشی فوری ارتش افغانستان و تسلط طالبان برکابل در ارزیابیهای آمریکاییها به این صورت دیده نشده بود و به همین خاطر هنوز هم درباره سیاست نهایی آمریکا در افغانستان در محافل داخلی و اندیشکده ای آمریکا تردیدهای فراوانی وجود دارد و نسخههای متفاوتی پیشنهاد شده است.
یکی از این نسخهها، ادامه فشار عمدتا اقتصادی به طالبان و جلوگیری از تثبیت اوضاع در افغانستان با بلوکه کردن پول های این کشور، ادامه محاصره و تحریم و عدم شناسایی طالبان بوده است تا با ازدست رفتن کامل افغانستان، حداقل این منطقه برای بلوک ضدآمریکایی شکل گرفته در منطقه به زعم آمریکاییها، یعنی چین، روسیه، ایران، تاجیکستان، پاکستان و طالبان نیز به یک منطقه دائمی بحران و بی ثباتی تبدیل شود. در همین راستا، هنوزهم یک گرایش بسیار قوی در آمریکا، به ویژه در میان جمهوریخواهان تندروی کنگره این است که دولت آمریکا را وادار سازند تا از هرگونه تعامل، همکاری و یا شناسایی ضمنی یا صریح دولت طالبان خودداری کند.
در طرف مقابل، برخی تحولات جدیدتر باعث شده است که دولت آمریکا به تجدیدنظر در این سناریو یا راهبرد بیندیشد و نشانههایی از علاقه به تعامل با طالبان و حفظ حداقل نفوذ آمریکا در این کشور دیده شود. شتاب چین در توجه به نیازهای طالبان و از جمله طرح چهارماده ای مبنی بر ارائه کمک های انسان دوستانه فوری به افغانستان تحت سیطره طالبان (که از نظر آمریکاییها به معنی حمایت از این گروه و کمک به حفظ و گسترش اقتدار طالبان در افغانستان است) به همراه درز اخباری از بروز اختلافات شدید بین جناح های اصلی طالبان، به ویژه میان عبدالغنی برادر و سراج الدین حقانی و احتمالا فروپاشی تسلط سازمان اطلاعات نظامیپاکستان بر این گروه، باعث شده بازبینی این سیاست در دستور کار آمریکاییها قرار گیرد. هرچند به نظر نمی رسد این بازبینی سیاست نهایی شده باشد، ولی برخی تغییرات، از جمله تعیین قطر بعنوان حافظ منافع آمریکا در افغانستان و برخی اخبار از تجدید تحرکات جدید آمریکاییها برای تعامل با طالبان از طریق قطر (و ترکیه) میتواند نشانههای این تمایل آمریکاییها برای انجام برخی تغییرات در این رابطه باشد.
آنچه برای ایران مهم است این است که با رصد دقیق و دائمی این تحولات شکننده و ناپایدار و پرهیز از شتابزدگی، به آثار عمیق اجرایی شدن هر یک از این راهبردهای قدرت بزرگ توجه کافی بنماید و بهترین راهبرد را برای حفظ منافع ایران و ملت افغانستان و منطقه برگزیند.
علیرضا میریوسفی، کارشناس ارشد مرکز مطالعات سیاسی و بین المللی
(مسئولیت محتوای مطالب برعهده نویسندگان است و بیانگر دیدگاههای مرکز مطالعات سیاسی و بینالمللی نیست)