بحران‌ های جامعه آمریکایی در دوران پساترامپ

انتخابات ریاست ‎جمهوری ۲۰۲۰ به ‌نوعی نمایش دودستگی و دوقطبی ‏شدن شدید جامعه آمریکاست که به ‏نظر می رسد با روی ‏کارآمدن دولت بایدن بیشتر شود.
۲۲ دی ۱۳۹۹
مشاهده ۳۰۳۸
افسانه احدی

انتخابات ریاست ‎جمهوری ۲۰۲۰ به ‌نوعی نمایش دودستگی و دوقطبی ‏شدن شدید جامعه آمریکاست که به ‏نظر می‌رسد با روی ‏کارآمدن دولت بایدن بیشتر شود. جمعیت ۷۵ میلیونی رأی‏ دهنده به ترامپ خواسته ‌هایی کاملاً متفاوت با رأی ‏دهندگان با بایدن دارند و این امر می‌ تواند زمینه افزایش تنش و درگیری در بخش ‌هایی از جامعه آمریکا باشد که نگاه سنتی‌ تری دارند و گذشته به ‌زعم آن‌ ها پرافتخار آمریکا را درخطر نابودی می‌بینند. دراین ‌بین تنش بین دموکرات ‌ها و جمهوری ‎خواهان در عرصۀ قدرت سیاسی آمریکا می ‌تواند کار را برای بایدن بسیار مشکل کند. حزب جمهوری ‌خواه از این امر واهمه دارد که با شکست ترامپ دیگر نتوانند در آینده نزدیک به کاخ سفید راه یابند؛ بنابراین به نظر می‌ رسد رویکرد این حزب در چهارسال آینده پشتیبانی از ترامپ و مانع‌ تراشی برای اقدامات بایدن باشد.

مقایسه انتخابات سال 2016 و 2020 در آمریکا گویای وجود مؤلفه‌ های ثابتی است که بارزترین آن فرسوده ‌شدن دو حزب دموکرات و جمهوری‌ خواه و ایفای نقش محوری ترامپ به‌ عنوان فردی خارج از نظام سیاسی است. هرچند که ترامپ در انتخابات شکست خورد، اما به نظر نمی رسد که وی و نگرش هایش به سادگی از صحنه سیاسی آمریکا حذف شود. ترامپ قصد ندارد شکست خود در انتخابات را بپذیرد و گفته شده که از روز تحلیف جو بایدن در 20 ژانویه خود را نامزد حزب جمهوری خواه برای انتخابات سال 2024 معرفی خواهد کرد. در این رابطه حمایت جمهوری خواهان و به ویژه اعضای جمهوری خواه کنگره از ترامپ در قالب روایت «انتخابات دزدیده شده» گویای آن است که این حزب آینده سیاسی خود را در حفظ طرف‏داران ترامپ به هر قیمتی می‌ داند. درحال ‏حاضر این حزب کنترل مجلس نمایندگان و کاخ سفید را از دست داده است و درصورتی باخت دو نامزد جمهوری خواه برای سنا در ایالت جورجیا در انتخابات 5 ژانویه کنترل این مجلس را نیز از دست خواهد داد و دیگر کنترل مؤثری در ساختار قدرت سیاسی آمریکا نخواهد داشت. این امر کابوسی است که شخصیت های برجسته جمهوری خواه از مدت ها قبل داشته اند و پشتیبانی کورکورانه تنها راه حلی است که در پیش گرفته اند. اعضای جمهوری خواه کنگره که به‌ خوبی از روند سیاسی و قانون اساسی آمریکا اطلاع دارند در کنار ترامپ نظام انتخاباتی در این کشور را زیر سؤال برده اند و تعداد کمی از آن‌ها حاضر به پذیرش نتیجه انتخابات شدند. این امر می‌تواند شمشیری دولبه برای این حزب باشد. ازیک طرف آن‌ها می‌توانند به کمک ترامپ امید به حفظ کرسی‌های خود داشته باشند، اما ازطرف ‏دیگر اقدامات و اظهارات ترامپ در دوران بعد از ریاست ‏جمهوری می‌تواند این حزب را بیش‌ از پیش تضعیف کند؛ زیرا ترامپ کل نظام سیاسی آمریکا را فاسد می داند و اصولی را زیر سؤال می‌برد که از مبانی قانون اساسی این کشور است. این امر می‌تواند موجب رویگردانی بخشی از رأی ‏دهندگان میانه و مترقی حزب جمهوری خواه از این حزب شود. این واقعیت که ممکن است شکست در انتخابات ایالت جورجیا وضعیت جمهوری ‏خواهان را شکننده تر کند می‌تواند یکی از دلایل همراهی آن‌ها با ترامپ و عدم ‏پذیرش بایدن به عنوان رئیس جمهور بعدی آمریکا باشد؛ بنابراین حداقل تا 6 ژانویه که سنا باید نتیجه آرای الکترال انتخابات ریاست‏ جمهوری را اعلام کند نمی‌توان تغییری در رفتار جمهوری خواهان را انتظار داشت. بااین ‌حال تنها انتخابات دو کرسی سنا در جورجیا نمی‌تواند توجیه‌کننده رفتار جمهوری ‏خواهان و همراهی با وی در نشر روایت «انتخابات دزدیده‌ شده» باشد. در این رابطه باید نگاهی عمیق‌ تر را در نظر داشت.

بحران‌های جامعه آمریکا

انتخابات جنجالی سال 2020 در نوع خود در تاریخ آمریکا کم‌ سابقه و در دوران بعد از جنگ جهانی دوم بی ‌سابقه است. بااین ‌حال انتخابات 2020 با انتخابات 2016 شباهت ‌هایی دارد که ناشی از بحران ‌های جامعه آمریکا است. درواقع، انتخابات ریاست‏ جمهوری آمریکا حداقل در دو مورد اخیر آن، شاهد ظهور طبقات اجتماعی فراموش‌ شده بوده و پاسخی به افزایش نابرابری و رکود اقتصادی بعد از چندین دهه است. شکاف میان نخبگان مرفه و مردم در دو نسل اخیر در آمریکا رشد زیادی پیدا کرده است. حضور 4 ساله ترامپ در کاخ سفید نیز منجربه حل بحران نابرابری نشد، بلکه به شکاف ‌های جامعه آمریکایی بیش‌ ازپیش دامن زده و در عمل دودستگی کم ‌سابقه ای را به این کشور تحمیل کرده است. ترامپ در شرایطی در سال 2016 در آمریکا به پیروزی رسید که این کشور از بروز بحران‌های داخلی رنج می‌برد. ترامپ در این رابطه نشانه بارز بحران در آمریکاست اما وی راه حل یا نسخه حل بحران نیست. ازطرف دیگر ترامپ و ترامپیسم، به عنوان میراث وی را نباید در چارچوب ساده پوپولیسم تحلیل کرد، بلکه باید نگاهی عمیق تر به جامعه آمریکایی داشت.

روند تاریخی نظام های سرمایه داری نشان می دهد که این نظام ها در طول حیات خود با بحران‌های دوره ای روبه رو می‌شوند و هر چندسال یک بار نیازمند مؤثر برای خروج از بحران هستند. در آمریکا نظام سرمایه داری دچار بحرانی شده که اوباما یا ترامپ قادر به حل آن نبوده اند.

در گذشته و در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم بحران در آمریکا با تأسیس دولت رفاه حل شد. در سایه دولت رفاه تضمین حداقل هایی چون بیمه بیکاری، حداقل دستمزد، دسترسی به بهداشت و غیره بحران میان مدت را مدیریت کرد. این وضعیت در حدود نیم ‌قرن ادامه داشت. در دهه ١٩٧٠ بحرانی دیگر سر برآورد که ریگانیسم به عنوان پاسخ‌ به این بحران‌ها ارائه شد و این به ‏معنای پایان دولت رفاه، کوچک ‏شدن دولت، خصوصی‌ سازی، مقررات زدایی و مکانیسم بازار بود. سیاست های دولت های مختلف بعد از ریگان تاحدی به بحران‌های جامعه آمریکا پاسخ داد اما بحران اقتصادی سال 2008 نشانه‌هایی از بحرانی جدی و جدید را در پی داشت.

روی کار آمدن اوباما این امید را به وجود آورد که وی بتواند راه حلی برای خروج از این بحران فراهم کند، اما در عمل و بعد از 8 سال ریاست ‏جمهوری اوباما نتوانست از شدت بحران بکاهد. در دوران وی باوجود افزایش نرخ رشد اقتصادی و ایجاد شغل، دستمزد بسیاری از شهروندان ثابت باقی ماند و به‌ نوعی نابرابری در جامعه آمریکا افزایش یافت.

بحران جدید در نظام سرمایه داری که به ویژه در آمریکا نمود دارد بحران نابرابری خوانده می‌شود که توماس پیک‌ تر در کتاب سرمایه در قرن بیست‏ ویکم در سال ۲۰۱۳ به ‌تفصیل به آن پرداخته است. وی در کتاب خود بحران آینده نظام سرمایه داری را بحران نابرابری می داند که در آن نرخ سود سرمایه از نرخ رشد کلی اقتصادی بیشتر می‌شود و این امر باعث انباشت ثروت شده و در درازمدت بی ثباتی می‌ آورد. وی معتقد است اگر سیستم سرمایه ‌داری اصلاح نشود نظم دموکراتیک جوامع با تهدید روبه ‏رو می‌شود. پیش‌بینی که در مورد آمریکا در حال تحقق است.

ظهور ترامپ درواقع نشانه اعتراض بخش های فراموش شده در جامعه آمریکایی است. ترامپ در دوره 4 ساله ریاست‏ جمهوری خود شاید نتوانست تغییری ایجاد کند که به نفع طبقه کارگر باشد. درواقع هیچ دستاورد اقتصادی قابل ‏قبولی برای این طبقه نداشت، اما همچنان جذابیت زیادی دارد. ترامپ در انتخابات سال 2016 توانست 1/46 درصد آرای عمومی را در انتخابات کسب کند. در انتخابات سال 2020 باوجود همه تبلیغات علیه وی در رسانه‌های بزرگ، نه تنها از میزان آرای عمومی وی کم نشد که تاحدی افزایش نیز داشته است. ترامپ در انتخابات اخیر ۹/46 درصد آرای عمومی را به دست آورد که در حدود 75 میلیون روی را در بر می‌گیرد.

شاید مهم ترین دلیل این جذابیت را بتوان تکیه وی بر ارزش‌های سنتی آمریکا دانست که بیش ‏از همه در بین طبقات سفیدپوست تحصیل نکرده دارای جذابیت است. ترامپ به ‏لحاظ فرهنگی توانست ارتباط نزدیکی با افرادی پیدا کند که ارزش‌ها و سنت های خود را درخطر می دانند. طرف‏داران متعصب ترامپ گذشته خود را در معرض تهدید می دانند و شدیداً معتقدند تنها ترامپ می‌تواند از آن محافظت کند. از دید بخش قابل توجهی از جمعیت آمریکا ترامپ به وعده‌های انتخاباتی که حتی ساختار سیاسی آمریکا مخالف آن‌ها بود، عمل کرده است. به زعم برخی کارشناسان، سنت شکنی‌های سیاسی ترامپ بود که توانست بخش قابل توجهی از مردم را به وی امیدوار کند.

در این رابطه حتی جذابیت اظهارات نژادپرستانه ترامپ را نیز می‌توان درک کرد. افزایش جمعیت مهاجران و تصدی آن‌ها در پست های کلیدی به معنای تغییر و زیر پا گذاشته شدن ارزش های آمریکایی است که برای طرف‏داران ترامپ غیرقابل قبول است. علاوه ‏بر گرایش به ترامپ به‏ خاطر ارزش های آمریکایی، دیدگاه‌های وی در مواردی نظیر ازدواج هم جنس‌گرایان و سقط جنین نیز باعث شده تا وی طرفداران افراطی در بین اوانجلیست ها داشته باشد.

چنین گرایش هایی درمقابل برای طرف داران دیدگاه‌های لیبرال قابل‌ تحمل نیست. اظهارات نژادپرستانه، ضدزن، ضدمهاجران و به سخره کشیدن تمامی دستاوردهای رؤسای ‏جمهور گذشته توسط ترامپ باعث شد تا در انتخابات سال 2020 گرایش رأی دهندگان به بایدن افزایش پیدا کنند و وی با رقم بی سابقه 8۱ میلیون رأی برنده انتخابات شود. حالا سؤال اینجاست که آیا بایدن می‌تواند راه حلی برای بحران عمیق کنونی در ساختار آمریکا باشد. در این رابطه باید گفت که وی همچنان بخش قابل توجهی از بحرانی که ترامپ از آن سر برآورد را در نظر نگرفته است. در فهرست افراد پیشنهادی بایدن برای پست های کلیدی، افرادی از اقلیت قومی لاتین تبار، سیاه پوستان و حتی بومیان آمریکایی به چشم می خورند که این امر به ‏معنای افزایش تقابل در جامعه دوقطبی‏ شده آمریکا است. در این رابطه بایدن، درصورتی که نتواند پاسخ‏گوی خواسته‌های بخش قابل ‌توجهی از مردم آمریکا باشد، لیبرال دموکراسی را در آمریکا با خطر جدی روبه‏ رو می‌کند و ازنظر صدمه زدن به ساختار سیاسی و اجتماعی آمریکا شاید تفاوتی با ترامپ نداشته باشد.

تحولات احزاب جمهوری ‌خواه و دموکرات

ساختار سیاسی آمریکا عمدتاً بر پایه دو حزب بزرگ جمهوری ‌خواه و دموکرات بنا شده است. نگاهی به گذشته فعالیت های حزب جمهوری خواه نشان می‌دهد که این حزب ائتلافی از نخبگان تجاری و محافظه کاران اجتماعی است که طرفدار شعارهای سنتی، بازار آزاد، تجارت آزاد و باز نگاه‌ داشتن فرصت‌ های مهاجرت بوده اند. آن‌ها عمدتاً به دنبال کاهش مالیات ثروتمندان، تضعیف قدرت اتحادیه‌های کارگری و کاهش خدمات اجتماعی بوده اند. چنین دستور کاری آشکارا مغایر منافع طبقه کارگر است.

درمقابل حزب دموکرات به طور سنتی حامی طبقه کارگر، افزایش مالیات ثروتمندان و افزایش خدمات اجتماعی بوده است. بااین ‌حال این حزب از دهه ۱۹۸۰ به بعد عمدتاً حمایت زنان، سیاهان، جوانان شهرنشین، هم جنس‌گرایان و طرف داران محیط زیست را جلب کرده و نتوانسته با طبقه کارگر سفیدپوست ارتباط برقرار کند. همین مسئله شاید باعث شد طبقات پایین در جامعه آمریکا به طرح اوباما برای کمک هزینه‌های سلامتی روی خوش نشان ندهند؛ زیرا ازنظر طبقات فقیر سفیدپوست طرح اوباما بیشتر به نفع اقلیت هاست تا آن‌ها.

بااین ‌حال دو حزب پاسخی برای نیازهای جدید جامعه آمریکایی و بحران نظام سرمایه داری نداشتند. در شرایطی که برخی طبقات احساس می‌کردند قربانی سیاست های سیستم فاسد دولتی شده اند و احزاب بزرگ آمریکا برنامه ای برای حل بحران نداشتند، اظهارات ترامپ به‌عنوان فردی که خود را سیاست مدار نمی داند و از کلمات و جملات بسیار ساده استفاده می‌کند، مورد توجه قرار گرفت.

دیدگاه‌های ترامپ به طور کلی هیچ سنخیتی با حزب جمهوری خواه ندارد اما وی توانست به سرعت رهبری حزب را به دست آورد و به عنوان نامزد این حزب در انتخابات ریاست ‏جمهوری سال 2016 پیروز شود. ترامپ درحالی روی کار آمد که هر دو حزب دچار بحران وجودی شده اند. بااین حال وضعیت حزب جمهوری خواه بدتر از حزب دموکرات ارزیابی می‌شود. این حزب از مدت ها قبل از ترامپ، نگران شکست و از دست دادن قدرت سیاسی در کنگره و کاخ سفید است و از این نظر ترامپ و طرف‏دارانش برای این حزب فرصت جدیدی قلمداد شد. بااین حال شکست ترامپ در انتخابات 2020 بار دیگر این حزب را دچار تشویش و سردرگمی‌کرده است.

هفته‌ها از زمان پیروزی بایدن در انتخابات 3 نوامبر می‌گذرد ولی تعداد کمی از ۲۴۹ جمهوری خواه عضو کنگره بایدن را به‌عنوان رئیس جمهور پیروز پذیرفته اند. در این رابطه به نظر می رسد حزب جمهوری خواه و اعضای جمهوری خواه کنگره ادامه حیات خود را در همراهی با ترامپ به هر قیمتی دیده اند. آن‌ها به خوبی می دانند که ترامپ با توجه به طرف داران متعصبش قادر است آینده سیاسی آن‌ها را نابود کند. ازاین رو به نظر می رسد در سال های آینده ترامپ نقش محوری در معادلات سیاسی آمریکا بازی کند و رهبری جمهوری‏ خواهان را بر عهده داشته باشد.

جمع‌بندی:

انتخابات ریاست ‎جمهوری ۲۰۲۰ ب ‌نوعی نمایش دودستگی و دوقطبی شدن شدید جامعه آمریکاست که به ‏نظر میرسد با روی کار آمدن دولت بایدن بیشتر شود. جمعیت ۷۵ میلیونی رأی ‏دهنده به ترامپ خواسته‌هایی کاملاً متفاوت با رأی ‏دهندگان با بایدن دارند و این امر می‌تواند زمینه افزایش تنش و درگیری در بخش هایی از جامعه آمریکا باشد که نگاه سنتی تری دارند و گذشته به زعم آن‌ها پرافتخار آمریکا را در خطر نابودی می‌بینند. دراین بین تنش بین دموکرات ها و جمهوری ‏خواهان در عرصه قدرت سیاسی آمریکا می‌تواند کار را برای بایدن بسیار مشکل کند. حزب جمهوری خواه از این امر واهمه دارد که با شکست ترامپ دیگر نتوانند در آینده نزدیک به کاخ سفید راه یابند؛ بنابراین به نظر می رسد رویکرد این حزب در چهار سال آینده پشتیبانی از ترامپ و مانع تراشی برای اقدامات بایدن باشد. اعضای متنفذ کنگره حتی از دولت سایه ترامپ سخن می‌گویند. ازطرف‏ دیگر روایت «انتخابات دزدیده شده» آزمون وفاداری به ترامپ در حزب جمهوری خواه خواهد بود و دستاویزی برای کم ‎اثرتر کردن شکست حزب در انتخابات 2020 محسوب می‌شود. در سطح ایالتی روایت «انتخابات دزدیده شده» زمینه ‌ای برای تصویب قوانین سخت و سرکوب گرایانه برای رأی دهندگان خواهد شد. این قوانین ثبت نام و شرکت در انتخابات را محدود می‌کند همچنین می‌تواند مانع رأی دادن پستی و رأی‏ گیری زود هنگام باشد. قوانین ضدسیاه پوستان، لاتین‏ تبارها، سرخ‏پوست ها، جوانان، دانشجویان و هرکسی خواهد بود که احتمال دارد به دموکرات ها رأی دهند. به ‌طورکلی باید گفت که بایدن با شرایط بسیار سختی در فضای سیاسی آمریکا روبه ‏رو است و به نظر نمی رسد توان تعدیل این شرایط یا کاستن از بحرا های جامعه آمریکایی را داشته باشد.

   افسانه احدی، پژوهشگر امور آمریکای شمالی

    (مسئولیت محتوای مطالب  برعهده نویسندگان است و بیانگر دیدگاه‌های مرکز مطالعات سیاسی و بین‌المللی نیست)

متن دیدگاه
نظرات کاربران
تاکنون نظری ثبت نشده است
ارمغان استکهلم برای سازمان پیمان آتلانتیک شمالی