جایگاه روسیه در شکل گیری تاریخ جهان (قسمت هفتم)

۱۰ شهریور ۱۴۰۳
مشاهده ۱۱۲۸

جلسه علمی هفتگی تاریخ روز چهارشنبه سی و یکم مرداد ماه 1403 با سخنرانی جناب آقای دکتر محمد حسن مهدیان برگزار شد. موضوع سخنرانی ایشان "جایگاه روسیه در شکل گیری تاریخ جهان" بود. اهم مطالب ارائه شده در سخنرانی به شرح زیر است:

دکتر مهدیان: همانطور که قبلا ذکر شد، بلشویک ها دارای اولین تفکر سیاسی بودند که همه عرصه‌های علمی را با عقاید مارکس و لنین مورد بررسی قرار می دادند. به همین دلیل نویسندگان کلاسیک روسی به انزوا رفته و نویسندگانی که تنها با رنگ و بوی سیاسی کار می‌کردند، برجسته شده بودند. یکی از این نویسندگان نیکولای آستروسکی بود که کتابی را در به تصویر کشیدن رشادت های شوروی در طول جنگ جهانی دوم به رشته تحریر درآورده بود. دانشجویان دانشگاه مسکو باید این کتاب 200 صفحه ای را با وجود اینکه چندان از نظر ادبی، وزین نبود، در ابتدای تحصیل مطالعه می‌کردند. روانشناس معروف روسی پوآبپلو فون نامه ای به دفتر سیاسی بلشویک ها نوشت و در آن بیان کرد که اقدامات بلشویک ها سبب بروز اولیه اندیشه فاشیسم در عرصه بین المللی بود و موسولینی و هیتلر بعدها از شما الگوبرداری کرده اند.  باید خاطر نشان شود، در کشورهایی که عقاید با سیاست درگیر می‌شود، قسمت های از تاریخ یا درست مورد مطالعه قرار نمی‌گیرد یا اینکه مورد تحریف قرار می‌گیرد. در سال های ابتدایی کار در وزارت خارجه، با موسسات علمی و پژوهشی روسیه دیدار و گفتگوهایی داشتیم. یکی از این موسسات، موسسه شرق شناسی بود. این موسسه، مرکز اصلی ایران شناسی در روسیه بود. کادر این موسسه بسیار پرکار و با تجربه بودند. در آن سال ها این موسسه درباره رضا شاه و فوزیه و موضوعات این چنینی پژوهش می‌کرد که ما پیشنهاد دادیم  درباره جمهوری اسلامی ایران پروژه‌های علمی تعریف کنند. ولی آنها در جواب می‌گفتند که این انقلاب، انقلاب جدیدی است و تجربه به ما نشان داده است که انقلاب ها در ادامه تغییرات زیادی خواهند داشت. در این زمینه مثال مائو در چین را می زدند که روزگاری مانند معبود در بین مردم چین دارای احترام بود ولی به تدریج از محبوبیت وی کاسته شد.

در ادامه تشریح دوره تحصیل گروه ایرانی در مسکو باید بگویم که دانشجویان ایرانی چون هنجارهایی مشخص برایشان تعریف شده بود، چهره ای بسیار مودب و متشخص داشتند و صرف نظر از عقایدی که داشتند، مورد احترام مردم شوروی و اساتید دانشگاه بودند. اساتیدی که مخصوصا علوم اجتماعی مثل تاریخ حزب کمونیست، ماتریالیست تاریخی، کمونیسم علمی و .... را در دانشگاه تدریس می‌کردند، به نحوی با ارگان‌های امنیتی شوروی در ارتباط بودند و این ارگان‌ها در میان دانشجویان و در محل اقامت آنها، نمایندگانی را تحت عنوان کانسامول (جوانان کمونیست شوروی) داشتند. این نمایندگان اساتید ذیربط را از مسائل مختلف دانشجویان، بالاخص مسائل معیشتی آنها مطلع می‌کردند؛ به همین دلیل دانشجویان زیر ذره بین اساتید قرار می‌گرفتند. همانگونه که پیش از این اشاره شد، علی رغم تذکرهای مکرر، برخی از انس و الفت ها در بین دانشجویان ایرانی و روسی شکل می‌گرفت. در جریان این روابط انسانی، دانشجویان روسی به دانشجویان ایرانی می‌گفتند که شما از فرهنگ، آداب و دنیای دیگری هستید و نسبت به ما و جامعه ما بکرتر هستید و از ما انتظار نداشته باشید تا مانند شما در روابط انسانی ظاهر شویم چون ما فرهنگ بسیار متفاوتی از شما داریم. دوران تحصیل ما در مسکو یکی از بهترین دوران‌های معیشت مردم از زمان بر سرکار آمدن بلشویک ها بود چراکه از اواخر دهه 70 میلادی وضعیت سیاسی، اقتصادی، معیشتی و ...... روسیه بدتر شد.

ما در زمان دانشجویی خود با دو نفر از سفرای ایران به نام های امیرتیمور کلالی و احمد اردلان آشنا شدیم. مرحوم کلالی از سال 50 تا 53 و احمد اردلان از 53 تا آستانه انقلاب اسلامی در این سمت در مسکو حضور داشتند. افرادی بسیار موجه و متشخص بودند. بعد از انقلاب نیز در زمان کار ما در سفارت با 4 سفیر مستقیما در ارتباط بودیم که آنها نیز بسیار با شخصیت بودند. رابطه ما با سفرای پیش از انقلاب تنها در حد حضور اعیاد در سفارتخانه بود. سفارت ایران از گروه دانشجویان ایرانی برای اعیاد مختلف دعوت می‌کرد. امیرتیمور کلالی نسبت به سفرای دیگر صریح الهجه بود و با وجود تذکرات داده شده از سوی ساواک، لحن دمکراتیک در سخنان خود داشت.

یکی از معضلات جامعه آن زمان شوروی، حضور آدم های مست در خیابان‌ها بود که سبب می‌شد تا تردد بعد از ساعت های 7 و 8 شب خطرناک باشد. بعضی وقت ها این افراد به خارجی‌ها و حتی خود روس ها حمله ور می‌شدند و پول های آنها را می ربودند. یک بار دونفر بنده را خفت کردند و من از شدت مستی آنها استفاده کرده و به طرف عده ای از مردم که در آن خیابان بودند، فرار کردم و خود را نجات دادم. در مجموع دزدی در آن سال ها در شوروی وجود داشت. در شوروی مراکزی با نام به هوش آورنده(ویترزویتل) وجود داشت. این مراکز جوانانی را که بسیار مست می‌کردند و نمی‌توانستند به حالت طبیعی بازگردند را کمک می‌کرد. معده‌های این افراد را شستشو می دادند تا کم کم به هوش بیایند و بعد از مرکز مرخص می‌شدند. در مجموع مزاحمت ها و آزارهای زیادی در آن زمان در خیابان‌ها عمومی وجود داشت.

ما در زمان تحصیل گاهی اوقات با توده ای‌ها در رستوران‌ها، تئاتر ها، سینماها و.... مواجه می‌شدیم. یکبار در رستورانی در باکو با یکی از این توده ای‌ها هم صحبت شدیم. او بسیار از اینکه به شوروی فرار کرده بود پشیمان بود و آرزو داشت تا شاه شرایطی را فراهم کند که توده ای‌های پشیمان بتوانند به کشور بازگردند.

از سال 1976 به بعد که دوران طلایی شوروی محسوب می‌شد، اوضاع شوروی رو به تشویش رفت. برژنف نیز آنطور که باید زمام امور را در دست نداشت. علت این حالت برژنف تکیه وی بر قرص های آرام بخش بود و این قرص ها بر جسم و روان وی اثر منفی گذاشته بود. فک برژنف بر اثر استفاده از این قرص ها دچار تغییر شده بود و نمی‌توانست برخی از کلمات را درست ادا کند و در بین عموم مردم دستاویز خنده شده بود. در سال های آخر تصدی برژنف چند اتفاق مهم در عرصه جهانی رخ داد. یکی از این اتفاق ها انقلاب اسلامی ایران بود. این انقلاب برای شوروی مانند بسیاری از دیگر کشورها شوک برانگیز بود و این کشور را به مخمصه بدی انداخت و همواره دنبال چرایی عدم پیش بینی سرویس های امنیتی و اطلاعاتی خود در ایران بودند. یکی دیگر از اتفاق های این دوره که به نظر کار برژنف را یکسره کرد، ورود شوروی به افغانستان در سال 1979 بود. این حمله، هزینه‌ها، تلفات، زخمی‌ها زیادی را به جای گذاشت و در نهایت شوروی مجبور به ترک افغانستان به صورت سراسیمه شد. بعد از انقلاب اسلامی تمامی اعضای توده که در آلمان شرقی مستقر بودند به ایران آمدند. در آن سال ها این فرقه تاکتیک جدیدی را در حمایت از انقلاب به خود گرفت و با استفاده از این تاکتیک ظاهری جان دوباره ای گرفت. این عده در باطن همان روش کمونیستی خود را با حمایت سفارت شوروی، افغانستان و کشورهای بلوک شرق اتخاذ کردند.

سه ماه مانده به مرگ برژنف حادثه دیگری در سال 1982رخ داد و آن فرار ولادیمیر کوزیکچین، افسر اطلاعات و امنیت ک گ ب شوروی از ایران بود. این افسر از سال 1977 به ایران آمده بوده و هم دوره با ژوارژین و زیر نظر وی کار می‌کرد. رئیس وقت ک گ ب به ژوارژین اخطار داده بود که ایران مانند افغانستان و پاکستان نیست و ایرانیان در یک لحظه می‌توانند تو را به قهقرا سقوط دهند. باید در ایران با حواس جمع کار کنید و مراقب اقدامات ساواک باشید چراکه سرویس های امنیتی ایران از سرویس های افغانستان و پاکستان بسیار توانمند تر هستند. کوزیکچین یکی از مقیمین غیر قانونی دستگاه امنیتی شوروی بود. آنچنان که در کتاب خاطرات کا گ ب در ایران کوزکچین آمده است، از سنین نوجوانی از دو رویی حاکم بر افکار و اعمال جامعه در رنج بوده و تفکراتی مغایر با تفکرات حاکم بر جامعه در رابطه با کمونیست داشته است. کوزیکچین دو سال بعد از اعزام به ایران با سرویس های انگلستان مرتبط شد. بعد از مدتی از مرز ترکیه به انگلستان فرار کرد و در آنجا طوفانی را علیه شوروی به پا کرد. وی لیست توده ای‌های ایران را به ام آی 6 داد و انگلستان نیز این لیست را در اختیار سرویس های امنیتی ایران قرار داد و دولت وقت ایران نیز شروع به بازداشت توده ای‌ها کرد. برخی از این توده ای‌ها که در سازمان‌ها و وزارتخانه‌های مختلف ایران مشغول به کار بودند اعدام شدند. در حال حاضر برخی از دیپلمات های روسی که در آن زمان از ایران اخراج شده بودند، در دپارتمان غرب آسیای وزارت امور خارجه روسیه دارای مسئولیت های بالایی هستند و خاطرات خوبی از ایران ندارند(نگاهی ضد ایرانی دارند).

دوران برژنف اوج شکوفایی شوروی بود و شاه ایران دوبار در این مدت به شوروی سفر کرد. در سفر شاه در سال 1965 به شوروی مقدمات ساخت کارخانه‌های ذوب آهن، معادن و سایر تاسیسات صنعتی ایران مورد توافق قرار گرفت. سفر بعدی شاه در سال 1972 در زمان دانشجویی ما در دانشگاه مسکو انجام شد. با وجود روابط مثبت اقتصادی ایران با شوروی، مامورین ساواک بین کارمندان شوروی و امریکایی تفاوت قائل می‌شدند و معمولا نیروهای شوروی را بیشتر مورد بازرسی و تعقیب قرار می دادند تا نیروهای آمریکایی. این موضوع باعث عصبانیت نیروهای شوروی در ایران می‌شد. ارگان‌های امنیتی ترتیبات خاص به خود را دارند و می‌توانند با اقدامی خلق الساعه نتیجه تلاش های سازمان‌ها و وزارتخانه‌های دیگر را از بین ببرند. در آن زمان کارمندان شوروی شاغل در ایران را هر روز صبح به طور کامل تفتیش بدنی می‌کردند ولی جرات نداشتند این کار را با کارمندان آمریکایی انجام دهند. این اقدامات در شرایطی بود که کارشناسان شوروی در کارخانه ذوب آهن اصفهان و کارخانه‌های تابعه آن عالی کار می‌کردند. این کارشناسان کارخانه ذوب آهن را 4 ساله ساختند و همزمان با آن معادن ذغال سنگ و سنگ آهن و سایر مواد گدازه آور برای کوره‌های ذوب آهن آماده کردند. بعد از انقلاب به دلیل عدم موافقت شوروی با توافق کالا با کالا، ایران به سمت کارخانه‌های ایتالیایی رفته و کارخانه فولاد مبارکه اصفهان را ساخت. فولاد مبارکه بر اساس قوس الکتریکی ساخته شد و با سازه‌های شوروی تفاوت داشت. هزینه‌های قوس الکتریکی بسیار زیاد بود و دولت ایران باید در ازای آن ارز به دولت ایتالیا می داد و این در حالی بود که ایران به شوروی، به جای ارز،گاز صادر می‌کرد. ما در زمان آقای ایزدی از کارخانه ایتالین پیانتی دیدن کردیم. کارخانه ای مدرن تر بود و سیستم ذوب فلزات در آن متفاوت بود ولی هزینه سرسام آوری نیز با خود داشت. البته مثل همیشه کارشناسان ایرانی بعد از مدتی ابتکار عمل در کارخانه فولاد مبارکه را در دست گرفتند و الان یکی از مدرن ترین کارخانه‌ها کشور در زمینه ذوب فلزات است.

در زمان استالین، خروشچف و برژنف برخی از نیروهای امنیتی به کشورهای غربی متواری می‌شدند. مثلا در زمان خروشچف الن بی کوسفکی به کشورهای غربی فرار کرد و کلیه اطلاعات صنعت موشکی شوروی را در اختیار انگلیس و آمریکا گذاشت. در ادامه فرار سریالی نیروهای شوروی، در 6 سپتامبر 1976 ستوان یکم نیروهای هوایی شوروی به نام ویکتور ویلنکو با مدرن ترین هواپیمای نظامی آن زمان شوروی که میگ 25 بود، از منطقه خاور دور به ژاپن پناهنده شد. در آن زمان شوروی اجازه پرواز انفرادی به خلبان‌ها را نمی داد. ویکتور ویلنکو مجوز پرواز انفرادی را گرفته بود و بعد از پرواز به خاک ژاپن وارد شده و پناهنده شد. در ابتدا شوروی ادعا می‌کند که خلبان در آسمان راه خود را گم کرده است و مجبور شده به خاک ژاپن وارد شود و نیروهای هوایی ژاپن وی را مجبور به فرود کرده است. به همین دلیل، کنسول جماهیر شوروی را با ویکتور ویلنکو روبه رو کردند و در این دیدار ویکتور به کنسول مستقیما بیان می‌کند که به اختیار و خواست خودش به ژاپن آمده و دلیل این کارش تنفر از سیستم جماهیر شوروی بوده است. شوروی هرکاری برای بازگرداندن وی کردند، موثر نبود. هواپیما را دو ماه نگه داشتند و در این مدت کارشناسان آمریکایی برای بازدید آن وارد ژاپن شدند و کلیه اطلاعات را از این هواپیمای شوروی گرفته بودند. بعد از دو ماه هواپیما به شوروی بازگردانده شد.

16 روز بعد از این تاریخ در تاریخ 23 سپتامبر 1976، هواپیمای دیگری به نام آنتونوف 2 به خلبانی فردی به نام زاسیمف وارد قلمرو ایران شد. این موضوع سبب خدشه دار شدن اعتبار بین المللی شوروی شد. شوروی نامه شدیدالحنی به شاه ایران نوشت و در مقابل، شاه هم کوتاه آمده و خلبان و هواپیما را تحویل شوروی داد. زاسیمف به تحمل 12 سال زندان در شوروی محکوم گردید.

یکی دیگر از فرارهای بزرگ تاریخ شوروی، در زمان برژنف، فرار آرکادی شوچنکو، معاون دبیرکل سازمان ملل متحد بود. وی در سال 1978 به آمریکا پناهنده شد. چند سال قبل از این فرار، وی با سازمان‌های آمریکایی همکاری داشت و سال های زیادی در آمریکا زندگی کرده بود. شوچنکو همسر جاه طلبی داشت. وی بین شوروی و آمریکا در رفت و آمد بود و اجناسی که در شوروی وجود نداشت را از آمریکا وارد می‌کرد و آنها را در شوروی به چند برابر قیمت به فروش می رساند. آرکادی در جایی گفته بود که همسرم حاضر به زندگی در آمریکا نبود و تنها به تجارت در مسیر آمریکا و شوروی علاقه داشت. عوامل سیا در طبقه پایین خانه وی سکنی داشتند و در هنگام فرار و پناهنده شدن کمک های زیادی به وی کردند. خانم شوچنکو با وی در راه پناهدگی همراهی نکرد و در آپارتمانی که تبدیل به موزه ای از اجناس گرانبهاء شده بود، ماند و در همان آپارتمان، در نهایت خودکشی کرد. شفچنکو با وجود تمام امکانات رفاهی بیان می‌کرد که از تظاهر و دو رویی عده ای که خود را خادمان خلق نام می نهند و در قصرهای مجهز زندگی می‌کنند، خسته شده بود. پسر آرکادی در آن زمان در وزارت امور خارجه شوروی مشغول به کار بود و در زمان فرار پدرش در ماموریت سوییس بود. وی را با عنوان قاصدی برای مدارک جعلی به مسکو بازگرداندند و وی را از وزارت خارجه اخراج کردند. عملا یک خانواده با فرار آرکادی فروپاشیده شد. خود آرکادی نیز در آمریکا سرنوشت خوبی نیافت. در آن زمان هرآنچه از درآمد نشر کتابهایش به دست می آورد را صرف زنان بدکاره می‌کرد. پسر آرکادی در کتاب خاطراتش با عنوان فرار از کریدورهای وزارت خارجه، کوچکترین انتقادی از پدر خود نداشته است. پسر آکاردی در ادامه عمر خود به تدریس در موسسات شوروی مشغول شد و دیگر به وزارت امورخارجه راه نیافت.

 زینب چلداوی، کارشناس دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی

متن دیدگاه
نظرات کاربران
تاکنون نظری ثبت نشده است