برگزاری جلسه علمی هفتگی تاریخ مرکز مطالعات سیاسی و بین المللی ( 5 اردیبهشت ماه 1403)

۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
مشاهده ۱۷۹۲

سخنرانی آقای دکتر اسماعیل شمس، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی با موضوع «غیبت مناطق غربی ایران در تاریخ نگاری و تاریخ دیپلماسی ایران» در قالب سلسله جلسات هفتگی سخنرانی‌های علمی در موضوعات تاریخی، در روز چهارشنبه پنجم اردیبهشت برگزار شد. اهم مطالب مطروحه در این سخنرانی به شرح ذیل است:

اگر تاریخ را از مادها شروع کنیم، دولت‌های پیش از اسلام که سازنده تاریخ و تمدن ایران باستان هستند، همگی در غرب ایران به وجود آمدند یا مستقر شدند. هم‌چنین اگر تاریخ را با استناد به داده‌های باستان‌شناسی مطالعه کنیم، تقریباً همه دولت‌های پیشامادی که می‌شناسیم مثل کاسی‌ها، لولوبی‌ها، میتانی‌ها، گوتی‌ها و ... در ناحیه غربی برآمده‌اند. ناحیه غرب ایران تاریخ‌ساز، تمدن‌ساز و دولت‌ساز بود. این روند بعد از اسلام معکوس شد.

نخستین دولت‌سازی‌ها از زمان عباسیان شروع شد. دولت عباسی دولتی برآمده از شرق بوده است. ابومسلم خراسانی برای عباسیان دولت‌ساز بود. روند برآمدن دولت‌ها از شرق و خاستگاه شرقی دولت‌های پس از اسلام، بعداً هم ادامه داشت. طاهریان، سامانیان، صفاریان، غزنویان، قراخانیان، قراختاییان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان و ... همگی از شرق برخاسته بودند. این روند با آمدن صفویان دگرگون شد. صفویان نسخه پس از اسلام ساسانیان هستند. نخستین پیامد موقت برآمدن یک دولت دیگر از غرب ایران، این بود که هجوم‌ها از شرق برای مدت دو قرن و اندی متوقف شد. اما با سقوط صفویان، باز هم شرق‌محوری شکل گرفت و افاغنه، افشاریان و قاجارها روی کار آمدند. دولت کریم خان فترتی در این میان بود ولی او هم هیچ‌گاه قلمرویش به شرق نرسید و همزمان با او، افشاریان یا قاجارها در شرق بودند. این یک شمای کلی از وضعیت دولت‌سازی- تمدن‌سازی در تاریخ ایران است.

در دوره قبل از اسلام، عمده تهدیدهای سیاسی-تمدنی از سمت غرب بوده است (آشوری‌ها، یونانی‌ها، اعراب) ولی در دوره پس از اسلام، عمده هجوم‌ها از سمت شرق بوده است و مهاجمان انیرانی بوده‌اند (سلاجقه، مغولان، تیموریان).

آن چیزی که در دوره بعد از اسلام اتفاق افتاده کاملاً متفاوت از دوره پیش از اسلام است و حدفاصل این دو دوره عصر ساسانیان است. دولت ساسانی از حیث نظم اداری و نظم سیاسی از بین رفت ولی از حیث ریشه‌های تمدنی و ماهیت هویتی به حیات خود ادامه داد. حتی اعراب مسلمان در سیر فتوحات و لشکرکشی‌های خود تا همان جایی پیشروی کردند که ساسانیان رفته بودند. یاد و نام ساسانیان توسط حاکمان عرب و نیز خاندان‌هایی که در ایران بعد از اسلام به قدرت رسیدند، زنده نگه داشته شده بود.

کار بسیار مهم و تاریخی عباسیان انتقال پایتخت از شام به عراق بود. دولت اموی در ناحیه‌ای تشکیل شده بود که قبلاً زیر سلطه امپراتوری روم بوده است. انتقال پایتخت از شام به عراق و آمدن به پایتخت ساسانی، دولت عباسی را تحت نفوذ سنت‌ها و آیین‌های ایران پیش از اسلام درآورد و نتایج آن از همان ابتدا آشکار شد. نهاد وزارت توسط عباسیان ایجاد شد و خاندان‌های ایرانی وزیر شدند.

در مرحله وزارت، شرق نقش بسیار مهمی داشت. اکثر جنگ‌های اعراب با ساسانیان در نواحی غربی بود. در نتیجه هفت سال جنگ در غرب، بخش عمده غرب نابود شد و کانون تمدنی و دیوانی به شرق منتقل شد، حتی یک دولت در تبعید ساسانی در چین شکل گرفت که نوادگان یزدگرد بودند و تا حدود یک قرن بعد در چین قدرت داشتند و در امید این بودند که مجدداً دولت ساسانی را در ایران تشکیل دهند. به دلیل انتقال کانون تمدنی و دیوانی، خاندان‌های دیوان‌سالار به شرق مهاجرت کرده بودند و بنابراین همه وزیران عصر اول عباسی از شرق آمده‌اند.

دوره دوم نفوذ آیین‌های ساسانی در دولت عباسی، مرحله امارت است. این مرحله در پایان عصر خلافت هارون‌الرشید آغاز شد. نخستین تحول در دوره مأمون، پدید آمدن نهاد امارت بود. نخستین کسی که مقام امارت را به دست آورد طاهر بود. تا پیش از مأمون، والیان حکومت مناطق را به دست می‌گرفتند. تفاوت امیر و والی در این است که والیان اعرابی بودند که از سوی خلافت برای حکومت مناطق فرستاده می‌شدند ولی امیر خودش اهل آن منطقه بود و پس از او، فرزندش جانشین او می‌شد یعنی یک حکومت محلی در شکل کوچک آن به شیوه عصر ساسانی در سرزمین‌های شرقی شکل گرفت.

در مقدمه ترجمه تفسیر طبری آمده است که فرمانروای سامانی علمای ماوراء‌النهر را جمع کرد و از آنها فتوای ترجمه قرآن به زبان فارسی را گرفت. بنابراین قرآن ترجمه شد و تفسیری را برای ترجمه انتخاب کردند که یک ایرانی آن را تألیف کرده بود. این تحول مهمی‌برای ایران بود. زبان فارسی از آن زمان به زبان دین بدل شد. نخستین زبانی که قرآن به آن ترجمه شد زبان فارسی بود.

مرحله سوم تبدیل خلافت عربی به یک نهاد ایرانیزه یا ساسانیزه‌شده با آل بویه شروع شد. آل بویه به سمت بغداد حرکت کردند و خلیفه را کور و مطیع خود کردند. این تحول بزرگی بود. هم ابن خلدون و هم مسکویه می‌گویند که در اینجا قدرت دنیوی از نهاد خلافت گرفته شد و امارت استکفا به امارت استیلا تبدیل شد.

در غرب هم یک فرآیند احیاگری به سبک شرق (نه به سبک مرکز) اتفاق افتاد. احیاگری آل بویه در مرکز، احیاگری سیاسی بود و جنبه زبانی-فرهنگی نداشت و در درون گفتمان عربی بود و زبان و ادب عربی حاکم شد ولی در غرب، احیاگری سبک شرق را داشت یعنی زبانی و فرهنگی هم بود. حکومت‌های ساجیان، روادیان، شدادیان و ... در این زمینه قابل ذکر هستند.

زبان دربار روادیان و شدادیان زبان فارسی بود و اگر در شرق، رودکی و فردوسی شاعر دربار سامانیان بودند، در دربار شدادیان هم اسدی طوسی شعر می‌گفت و گرشاسب‌نامه را در آنجا به زبان فارسی سرود و لغت فرس را که یکی از نخستین لغت‌نامه‌های فارسی است، در دربار آنها تألیف کرد. قطران تبریزی هم در دربار روادیان شعر فارسی می‌گفت و آنها را فرزندان آل ساسان می‌خواند. هم‌چنین مؤلف قابوس‌نامه در مقدمه کتاب خود، شاپور شدادی را ستوده و اشاره کرده است که قابوس‌نامه را تحت حمایت او تألیف کرده است.

اما در تمام تاریخ‌های رسمی و عمومی ما، تاریخ شرق‌محور ذکر شده است و در برنامه درسی رشته تاریخ در دانشگاه‌ها، فقط سلسله‌های شرقی را مطالعه می‌کنیم و در خصوص شدادیان و روادیان که احیاگر زبان فارسی در آذربایجان و قفقاز بوده‌اند به دانش‌آموزان گفته نمی‌شود. در تاریخ دیپلماسی هم به غرب توجه نداریم. آن سرزمین‌هایی که در گلستان و ترکمانچای از دست دادیم بیشتر است یا آنچه در آماسیه و ذهاب از دست دادیم و در ارزنه‌الروم تثبیت شد؟ آیا به اندازه گلستان و ترکمانچای از آماسیه و ذهاب صحبت می‌شود. وقتی من از «غیبت مناطق غربی» سخن می‌گویم، کلیت ایده و نظریه من همین مسأله است.

تهیه کننده: محیا شعیبی، کارشناس مرکز مطالعات سیاسی و بین المللی

متن دیدگاه
نظرات کاربران
تاکنون نظری ثبت نشده است