در چند ماه اخیر، حمله روسیه به اوکراین و تبعات مختلف آن در عرصه منطقه ای و بین المللی به سوژه اصلی کار تحلیلگران سیاسی و روابط بین الملل تبدیل شده است. جنگی که از ابعاد مختلف بر امنیت و ثبات اورآسیا، نظم روابط بین الملل، بحران غذا، بحران انرژی و مواردی از این دست، تأثیرگذار بوده و با گذشت بیش از سه ماه از آغاز آن، همچنان پایان روشنی برایش قابل تصور نیست.
در رابطه با چرایی آغاز این جنگ تحلیلهای مختلفی ارائه شده، اما به نظر می رسد رویکرد ژئوپلیتیک و توجه به اهمیت امنیتی و اقتصادی مناطق دریایی در سیاست خارجی روسیه، یک زاویه دید اساسی است که نباید به هیچ وجه از آن غفلت شود. از همان زمان (1696)که پترکبیر گفت«حاکمیکه فقط نیروی زمینی دارد یک دست دارد، اما او که نیروی دریایی هم دارد هر دو را دارد»، هیدروپلیتیک در سیاست خارجی روسیه جایگاه ویژه ای یافت و به یک نیروی پیشران در روابط منطقه ای و بین المللی این کشور تبدیل شد. در مقطع کنونی نیز پوتین، رئیس جمهور روسیه، پتر کبیر را مهمترین الگوی خود می داند و میکوشد روسیه جدید را طبق دیدگاههای این تزار مقتدر تاریخ کشورش اداره و مدیریت کند.
روسیه در آسیای شمالی و اروپای شرقی واقع است و با اقیانوس آرام شمالی و اقیانوس منجمد شمالی و نیز با دریای خزر، دریای سیاه، و دریای بالتیک مرز آبی دارد. این کشور پهناور، با ۱۴ کشور آسیایی و اروپایی مرز زمینی دارد و با کشورهای پیرامون دریای برینگ، دریای ژاپن، دریای خزر، دریای سیاه، و دریای بالتیک ارتباط دریایی دارد. بر این اساس مشخص است که روسیه مرزهای دریایی بسیاری دارد، اما اغلب این مرزها، در بیشتر اوقات سال یخ زده و منجمد هستند و در عمل کارایی تجاری و نظامی چندانی ندارند. در چنین شرایطی است که دریای سیاه، به دلیل موقعیت برجسته ژئوپلیتیکی اش برای این کشور اهمیت بسیاری دارد.
دریای سیاه شش کشور هم کرانه با آن، یعنی کشورهای روسیه، رومانی، بلغارستان، اوکراین، گرجستان و ترکیه را از طریق دریای مدیترانه به اقیانوس اطلس پیوند میدهد. از میان این شش کشور، سه مورد (رومانی، بلغارستان و ترکیه) عضو ناتو هستند و تمایل اوکراین و گرجستان برای پیوستن به این پیمان امنیتی، مقامات کرملین را با خطر محاصره شدن کشورشان توسط این پیمان دفاعی رقیب در دریای سیاه مواجه کرده است؛ نگرانی که یک بار در سال 2014، به جدایی شبه جزیره کریمه از اوکراین و الحاق آن به روسیه ختم شد و حال نیز به جنگ پر هزینه و فراگیر روسیه علیه اوکراین منجر شده است.
از سوی دیگر، استقرار موشکهای میان برد آمریکا در رومانی، تمامیت ارضی روسیه را از طریق دریای سیاه تهدید میکند و به این معنا است که بخش وسیعی از قسمت اروپایی این کشور در تیررس نیروهای آمریکا قرار دارد؛ تلاش مداوم دولت آمریکا برای تقویت حضور نظامی در دریای سیاه نیز از دیگر دلایلی هستند که این دریا را به مکانی مهم و ژئواستراتژیک برای مقامات روس تبدیل میکنند.
از منظر انتقال انرژی، دریای سیاه به همراه تنگههای بسفر و داردانل، از اهمیت ویژه ای برخوردار است و به صورت سالیانه، بیش از 200 میلیون تن، نفت خام با عبور از مسیر دریای سیاه به بازارهای مصرف می رسد.
اهمیت دریای سیاه از منظر ترانزیت دریایی بویژه صادرات محصولات کشاورزی (میوه و سبزیجات)، تحرکات دولت ترکیه برای اکتشاف منابع گازی در این دریا و کشف میادین گازی «تونا» و «ساکاریا» و از سوی دیگر، عبور 2 خط انتقال گاز طبیعی از زیر دریای سیاه به نام های «جریان آبی» و «جریان ترک»، که حامل گاز تولیدی روسیه به کشورهای اروپایی میباشند، به ارتقای جایگاه ژئواکونومیک این دریا نزد روسیه کمک کرده است.
بنابراین با وجود چنین جایگاه ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیک دریای سیاه برای روسیه، به نظر می رسد هر گونه تحلیلی از آغاز و انجام جنگ اوکراین نمیتواند بدون پرداختن به نقش این دریای پر حاشیه باشد. اشتیاق زیاده خواهانه دولت روسیه برای چیرگی بردریای آزوف و تنگه و بندر کرچ و ایجاد کریدور زمینی (دالان متصلکنندۀ روسیه و کریمه به دونتسک و لوهانسک) در کنار برخورد و واکنش ضعیف جامعه جهانی به اشغال کریمه توسط روسیه در سال 2014، از مهمترین دلایلی بودند که مقامات روسیه را ترغیب کردند تا حمله گسترده به اوکراین را کلید بزند.
هر چند برنامه مقامات کرملین در ابتدا حمله ای برق آسا و اشغال سریع پایتخت و شهرهای کلیدی اوکراین بود، اما واقعیات صحنه نبرد که با حمایتهای همه جانبه اروپا و آمریکا شکل داده شده، این نبرد را به جنگی نسبتا فرسایشی تبدیل کرده و رویکرد مقامات اروپایی و آمریکایی نیز حاکی از آن است که جبهه غرب، برخلاف ادعاهای رسانه ای، منافع خود را در طولانی شدن این جنگ به منظور تقلیل و تضعیف کامل نیروی نظامی روسیه تعریف کرده است.
در چنین شرایطی به نظر می رسد روسیه برای فرار از یک شکست خفت بار یا زمین گیر شدن در یک جنگ فرسایشی پر هزینه، تمرکز خود را بر اشغال مناطق حیاتی قرار خواهد داد و سواحل شمالی دریای سیاه یکی از این مناطق استراتژیک مورد نظر روسیه خواهد بود که احتمالا پایان جنگ با تصرف کامل آنها رقم خواهد خورد. تسلط بر این سواحل به روسیه اجازه می دهد خود را از تنگاهای استراتژیک و ژئوپلیتیک رهایی ببخشد، تعداد کشورهای هم مرز با دریای سیاه و تبعات امنیتی تعدد کشورهای این منطقه را کاهش دهد، با تبدیل اوکراین به کشوری محصور در خشکی، این کشور را مهار و تنبیه کند و البته با اعلام هر چه سریعتر پایان جنگ، به اقناع افکار عمومی روسیه و جهان بپردازد. از سوی دیگر این اقدامات راه را برای طرحهای آتی روسیه در زمینۀ ممانعت از صادرات انرژی از دریای سیاه به اروپا و یا دستکم بالا بردن هزینۀ آن و به دست آوردن یک اهرم فشار در برابر اروپا، هموار خواهد ساخت.
بر اساس معادلات استراتژیک منطقه، به نظر می رسد پوتین چنین برنامه ای برای مدیریت پایان جنگ اوکراین تعریف کرده و میکوشد با راهکارهایی همچون تسلط کامل نظامی، تحریک تمایلات قومی مردم مناطق شرقی اوکراین و بهره گیری از روشهای مرسوم از جمله همه پرسی و اگر لازم باشد(و راهکارهای دیگر جواب ندهد) توسل به خشونت گسترده ای که طرف مقابل را به پایان جنگ مجاب کند، به اهداف خود دست یابد. هر چند ترکیه و سایر کشورهای ساحلی دریای سیاه، ناتو و به طور کلی جبهه غرب منافع گسترده ای در جلوگیری از تحقق این امر دارند، اما باید منتظر ماند و دید که اراده و توان کدام طرف در این رقابت بیشتر است و دریای سیاه که یکی از دلایل جدی پوتین برای ورود به این جنگ پر هزینه بوده، گره گشای خروج او از این جنگ خواهد شد یا اعتبار و قدرت روسیه را بر باد خواهد داد.
دکتر محمد مهدی مظاهری، استاد دانشگاه
(مسئولیت محتوای مطالب برعهده نویسندگان است و بیانگر دیدگاههای مرکز مطالعات سیاسی و بینالمللی نیست)