با گذشت 14 هفته از درگیریها در اکراین تصویر روشنی از دورنمای این بحران بغرنج به چشم نمی خورد و میتوان گفت که سوال اساسی در مورد سه وجهی چرا ملدوای در اضطراب؟ اروپا در اختلاف؟ و روسیه در انتظار چیست؟ میباشد. این روزها بیش از هر زمان دیگر اکراینیها از قدرت نرم بهره جسته و به اخبار احتمال گسترش جغرافیای جنگ، کودتای احتمالی در مسکو و امکان بکارگیری تسلیحات غیر متعارف از سوی ارتش روسیه سخن میگویند. در همین راستا منابع نظامی اوکراین مدعی هستند که روس ها قصد دارند کنترل ترانسنیستریا و به احتمال زیاد تمامی سرزمین جمهوری مولداوی را در دست بگیرند. به نظر این منابع این طرح بخشی از استراتژی جدیدی است هدف آن حمله از غرب به اودسا و بخش جنوبی اوکراین تحت کنترل روسیه و در نتیجه مسدود کردن دسترسی اوکراین به دریای سیاه است که طی آن انتقال نیروها و تجهیزات نظامی از کریمه به ترانس نیستریا انجام و عملیاتی آغاز شود که نیروهای اوکراینی را مانند یک گازانبر تحت فشار قرار داده و تسلط روسیه بر دریای سیاه گسترده تر شود.
حملات اخیر به پلها در اودسا حداقل از این ایده حمایت میکند که روسها به دنبال قطع کردن بندر اصلی با اوکراین در دریای سیاه از بقیه قلمرو و آمادهسازی برای تهاجم هستند. در عین حال، این اقدام میتواند هدفی چون بیثبات کردن جمهوری مولداوی و تحت کنترل گرفتن کشور یا برکناری دولت مایا ساندو از قدرت و استقرار دولتی که به ظاهر با غرب و روسیه مخالف باشد را دنبال نماید. البته ورود احتمالی ارتش روسیه به ملداوی شرایط را بشدت پیچیده خواهد نمود چرا که رومانیاییها چنین وضعیتی را به سهولت تحمل نخواهند نمود. مردم مولدوای از همان نژاد و زبان رومانی بوده و این کشور تا قبل از جنگ جهانی دوم یکی از سه ایالت رومانی پس از جنگ جهانی اول بوده است.
این جمهوری آسیب پذیرترین کشور منطقه است که دارای ارتشی متشکل از 3000 سرباز ضعیف و تقریباً آموزش ندیده است که نمیتوانند از حمله جان سالم به در ببرند و فعلا از نظر نظامی، جمهوری مولداوی اعلام بی طرفی نموده است، ولی از زمان شروع جنگ همواره مورد حمایت آمریکا و غرب قرار گرفته است. اگر چه هم رومانی و هم غرب از کشینو اعلام حمایت نموده اند ولی در غرب قاره سبز ترس محسوسی از گسترش احتمالی درگیری اوکراین به کشورهای همسایه و امکان دخالت غیرارادی کشورهای اروپایی در جنگ وجود دارد. در واقع، بر اساس نظرسنجیهای صورت گرفته از زمان حمله روسیه، ترس از جنگ با این کشور یکی از ترسهای اصلی رهبران و همچنین بخش بزرگی از جمعیت اروپاست. به نظر میرسد اروپاییها، بهویژه آلمانیها، از چشمانداز درگیری با روسیه، که مساوی با جنگ جهانی سوم است، وحشت دارند.
بدون شک نگرانیهای اروپا به اینجا ختم نشده و ترس دوم قوی تر، وحشت از حمله اتمی روسیه است و همانگونه که پوتین تهدید حملات تاکتیکی یا سایر حملات هسته ای را در فواصل زمانی منظم به اشکال مختلف تکرار میکند، ترس به نسبت افزایش می یابد. اخیراً نامه سرگشاده 28 شخصیت مشهور به دولت فدرال آلمان که از صدر اعظم شولز خواسته بود سلاح های تهاجمیبه اوکراین نفرستد، در این کشور بسیار محبوب شده است، اگرچه بوندستاگ قبلاً به عدم تشدید درگیری رأی داده و مردم نیز در نامه ای که توسط 150000 نفر تا اوایل این هفته پیش امضا شده بود، از دولت فدرال می خواهند که با طرف های درگیر برای دستیابی به راه حل مسالمت آمیز با هدف پایان بخشیدن به درگیریها گفتگو نماید.
واقعیت این است که بخشی از افکار عمومی اروپا به عملکرد آمریکا مشکوک بوده و در این شرایط، تعجب آور نیست که احساسات ضد آمریکایی در اروپای غربی دوباره ظهور کند؛ چرا که واشنگتن متهم به تشدید درگیریها در اوکراین است و هدفش این است که بحران را به جنگ نیابتی بین ناتو و روسیه بدون جلب رضایت متحدین تبدیل نماید.
موضوع مهم دیگر این که نگرش آمریکا از آغاز جنگ تغییر کرده است زیرا اوکراینیها نشان دادهاند که میتوانند با موفقیت در برابر تهاجم روسیه مقاومت کنند. و اگر واشنگتن در ابتدای جنگ محتاط بوده و نمی خواست کرملین را تحریک کند و به اندازه ای سلاح می فرستادند تا اوکراینیها از روی زمین محو نشوند ولی اکنون با صحبت نمودن از کمک 40 میلیارد دلاری شرایط تغییر یافته است و به گفته لوید آستین، وزیر دفاع آمریکا، روسیه باید آنقدر تضعیف شود که دیگر قادر به ماجراجوییهای نظامی مانند ماجراجویی در اوکراین نباشد. آمریکاییها ادعا میکنند که برای کمک به اوکراین برای دفاع از خود، هر اقدامی را انجام می دهند؛ از این رو است که اتهام جنگ نیابتی مطرح میشود. موضع سازش ناپذیر واشنگتن با موضع تندروتر لندن حمایت میشود، که به کیف توصیه کرده است که هیچ امتیازی ندهد و در برابر روس ها عقب نشینی نکند، زیرا به گفته لیز تراس، وزیر امور خارجه، ارتش روسیه باید به طور کامل از اوکراین خارج شود. بنظر می رسد برخلاف همتایان خود در اتحادیه اروپا، نه مقامات آمریکایی و نه مقامات بریتانیایی درباره تهدیدات هستهای مسکو حرفی نمیزنند، این در حالیست که بریتانیا بارها توسط تبلیغات تلویزیونی تحت حمایت کرملین از روی نقشه حذف شده است.
بر کسی پوشیده نیست که این موضوعات و تبعات سنگین تورم و افزایش قیمت اقلام اساسی خوراکی و انرژی موجب شده که صداهای متعددی از حاکمیتهای اروپایی بلند شود، امری که بین حسرت و امید در نوسان است. این واقعیت که با تجاوز روسیه به اوکراین، ارتباط و اهمیت اتحاد آتلانتیک شمالی مجدداً تأیید و ادعای امانوئل ماکرون مبنی بر مرگ مغزی ناتو رد شده، حتمی میباشد ولی برخی دیگر بر این باورند که زمان دفاع اروپا فرا رسیده است، زیرا در طول بیش از دو ماه جنگ مشخص میشد که آمریکاییها و انگلیسیها دستور کار متفاوتی با اتحادیه اروپا در اوکراین دارند. به عنوان مثال، آمریکاییها می خواهند روسیه را به زانو درآورند و حداقل در زمان ریاست ولادیمیر پوتین که میتواند بسیار طولانی باشد، آن را تحت کنترل خود نگه دارند. در عوض، اروپاییهایی که منافعی در هم تنیده با منافع مسکو دارند، باید راهی آبرومندانه به روسیه ارائه دهند که امکان ازسرگیری روابط را در آینده فراهم کند. در عین حال که برای اروپاییها روشن شده که نگرش سهلآمیز قدیمیبه روسیه دیگر امکانپذیر نیست و در نتیجه، برای جلوگیری از هرگونه تلاش برای تجاوز به دول قاره سبز بیش از هر زمان دیگر به ارتش اروپایی نیاز است.
موضوع مهم دیگر رویکرد در انتظار بودن و صبر روسیه است و هنوز در بین کشورهای غربی تصویر دقیقی از سناریوهای کرملین در مورد اکراین وجود ندارد و صرفا" صحبت ها در مورد نوعی بازی روس هاست که رویای آنها جدا نمودن مسیر اروپا از آمریکاست. از طرف دیگر اروپا نمی داند اگر تهدیدات هسته ای روسیه عملیاتی شود، چه خواهد کرد و یا اگر روسها برای فتح جنوب اوکراین و در نهایت رسیدن به دهانه دانوب نیز اقدام نموده و شاید دامنه درگیریها به بالکان غربی رسید، اروپا چه واکنشی خواهد داشت!؟ و خلاصه این که چنانچه تداوم بحران به جنگی قاره ای و یا جهانی تبدیل شود ناتو و اروپا چه راهبردی خواهند داشت؟ شاید ما هم باید رویکرد صبر و انتظار برای ارزیابی و تحلیل اوضاع با توجه به پیشرفت تحولات پیشه کنیم.
دکتر علی بمان اقبالی زارچ،کارشناس ارشد اروپا
(مسئولیت محتوای مطالب برعهده نویسندگان است و بیانگر دیدگاههای مرکز مطالعات سیاسی و بینالمللی نیست)