روابط آمریکا و آلمان در هاله ‏ای از ابهام و تردید

۱۵ شهریور ۱۳۹۹
مشاهده ۳۵۴۳

تاریخ نمونه ‏های بسیاری از کشورهایی که در قالب بلوک‏ های استراتژیک به هم پیوسته و با هم متحد شده‎اند را در خود ثبت کرده است و در کنار آن نیز موارد اندکی از کشورهای متحد سابق که در حال جدایی و تبدیل‏ شدن به رقبای سیاسی ‏اند را نیز دارد. پولیتیکو در گزارشی در همین رابطه با عنوان پایان دوره آمریکا و آلمان می ‏نویسد: دوستان و متحدان قدیمی (آلمان و آمریکا) در حال جداشدن هستند و این صرفاً نتیجه رفتارهای شخص ترامپ نیست.

از پایان جنگ جهانی دوم تاکنون روابط میان برلین و واشنگتن هیچ‏گاه به شکنندگی امروز نبوده است. سازوکارهای رسمی و غیررسمی‌که از دهه 50 تاکنون از اتحاد فرامنطقه‏ ای حمایت می‏ کرده در حال فروپاشی است. به زعم برخی از تحلیل‎گران اروپایی، روابط آلمان و آمریکا نه اینکه در حالت وخیمی قرار گرفته، بلکه حیات این مناسبات و روابط با دستگاه تنفس زنده است.  سؤالی که اینک برای بسیاری از ناظران سیاست بین ‏الملل مطرح است این است که آیا ایالات متحده آمریکا و آلمان در مسیر یک جدایی و  طلاق تاریخی قرار دارند؟ و علل بروز چنین شرایطی چیست؟

علی‎رغم پیشینه اتحاد استراتژیک هفتادساله میان دو سوی اقیانوس اطلس، روابط دو کشور آمریکا و آلمان همواره در هاله‎ای از تردید و بدبینی بوده است. در یک رویکرد استراتژیک عده‏ای بر این باورند که اعطای کمک‏ های اقتصادی آمریکا در قالب طرح مارشال و شکل ‏گیری جامعه زغال و فولاد بیشتر از اینکه در پی نجات اروپا باشد با هدف مهار و کنترل قدرت نظامی و جاه‏ طلبی ‏های آلمان صورت گرفته است. ازاین ‏رو توان و قدرت اقتصادی آلمان به عنوان نخستین قدرت صنعتی اروپا و موازنه مثبت تجارتش با آمریکا، نگرانی دیرینه آمریکایی‏ ها را نسبت‎به این کشور اروپایی احیا کرده است؛ علاوه‎‎بر اینکه در شرایط کنونی، آمریکا تهدید بزرگی چون چین را در مقابل خود می‏ بیند و آلمان به ‏خوبی با درک وضعیت و شرایط نظام کنونی بین‏ الملل با نزدیک‏ شدن به چین و روسیه در صدد ایجاد توازن در روابط خود با آمریکا است. به نظر جورج فریدمن، سیاست ‏شناس آمریکایی، واشنگتن از نزدیکی اقتصادی روسیه و آلمان می ‏هراسد. به اعتقاد وی فناوری و سرمایه آلمان همراه با منابع زیرزمینی روسیه می ‏تواند چالشی واقعی برای ایالات ‏متحده باشد و آمریکا آماده است در برابر چنین چالشی بایستد.

چندی پیش هایکو ماس وزیر خارجه آلمان در گفت‏ وگویی با خبرگزاری رسمی آلمان (DPA) گفت: هر کس معتقد است که همه چیز در روابط دو سوی اقیانوس با رفتن ترامپ به دورۀ رؤسای ‏جمهور دمکرات برخواهد گشت، معلوم است که تغییرات ساختاری در نظام بین ‏الملل را دست کم گرفته است. وی طی اظهارات دیگری هشدار داد که سطح و نوع روابط دو کشور هرگز به شکل سابق خود باز نخواهد گشت. اساس و زیربنای چنین بینش و تفکری را مؤسسه پیو در یک بررسی میدانی به ‏خوبی آشکار می ‏نماید که روابط دو کشور در حالتی تنش‏ زا است و غالب آلمانی‏ ها علی‏رغم منافع اقتصادی حضور آمریکایی ‏ها در آلمان برای آن‏ها، اهمیت آن را برای امنیت ملی کشورشان ناچیز می‏ دانند. در نظرسنجی دیگری، 85 درصد از مردم آلمان روابط کشورشان با آمریکا را بد یا خیلی‏ بد توصیف می ‏کنند و اکثر مردم آلمان خواستار جدایی و فاصله گرفتن از آمریکا هستند.

منشأ اختلافات دو سوی آتلانتیک:

اگرچه جرقۀ اختلافات میان این دو متحد غربی با روی ‏کارآمدن ترامپ و با طرح موضوعات امنیتی و هزینه ‏های دفاعی زده شد، ولی واقعیت این است که دو طیف جمهوری ‏خواه و دمکرات در مقابله با چالش‏ های فراآتلانتیک اختلافات بنیادینی با یکدیگر ندارند. اگرچه برخی از تحلیل‏گران و پژوهش‏گران سیاست بین‏ الملل منشأ این اختلافات را در موضوعاتی چون هزینه ‏های دفاعی، گروه جی 7، احداث خط لوله نورد استریم 2، تعرفه‏ های تجاری بر خودروهای آلمانی، نحوه تعامل آلمان با چین، روسیه و ایران و مورد آخر هم اعلام خروج 9500 نیروی آمریکایی از آلمان می ‏دانند، ولی از لابه ‏لای اظهارات مسئولان اروپایی، به‏ ویژه آلمانی ‏ها، این گونه برداشت می‎شود که ریشه و علت بروز و آشکارشدن این اختلافات حکایت از تکوین و شکل‏ گیری تغییراتی در نظام بین‏ الملل دارد. درحقیقت اختلاف اساسی دو سوی اقیانوس در فهم و ادراک نظم جدید جهانی است. مفهوم چندجانبه‏ گرایی اروپایی حتی مدنظر لیبرال ‏های آمریکا هم نیست و آن‏ها با تردید به این چندجانبه‎گرایی اروپایی می‎نگرند.

مرکل پس از جوزف بورل و ایمانول ماکرون، جدیدترین رهبر اروپایی است که از پایان دوران رهبری آمریکا بر دنیا سخن می‏ گوید. در نظم چندجانبه‏ گرایی اروپا قرار است قاره سبز از یک بازیگر پیرو و منفعل به کنشگری نسبتاً مستقل و فعال تبدیل شود؛ بازیگری که مسائل مهم استراتژیک خود نظیر امنیت و موضوعات دفاعی را منوط به تصمیمات و تعیین تکلیف ازسوی شریک آتلانتیکی خود نکند. مؤید این فهم اروپایی از چندجانبه‏ گرایی اظهارات مرکل در سپتامبر گذشته است که گفت اروپا باید به فکر امنیت خود باشد؛ زیرا آمریکا به طور خودبه‎خودی از آن‏ها حمایت نخواهد کرد، همان طور که در طول جنگ سرد نکرد.

سخنرانی مهم و پرحاشیۀ مرکل بعد از نشست جی 7  به نوعی بیانگر تجدید ساختار قدرت ‏های جهانی بود. وی به صراحت گفت: «اروپا نمی ‏تواند بیش‏ از این به طور کامل به آمریکا و انگلیس تکیه کند. مسئله برگزیت در انگلستان و انتخاب ترامپ در آمریکا مسائل برای اروپا را تغییر داده است. زمان آنکه ما می‏ توانستیم به‏ طورکامل بر دیگران متکی باشیم به سر آمده است. درواقع ما اروپایی ‏ها باید سرنوشت خود را در دستان خود بگیریم. نیویورک تایمز نیز در تحلیل سخنان اخیر مرکل نوشت: صدر اعظم آلمان حالا از بالا به ترامپ نگاه می‏ کند. دلسردی وی از دیدارها در نشست جی 7 قابل ‏تشخیص است؛ به گونه‌ای که وی آمریکای ترامپ را مانند سابق دیگر شریک قابل ‏اعتمادی برای کشور و قاره خود نمی‏ داند.

در پایان باید گفت که تاکنون آلمان تلاش‎های فراوانی را با هدف تقویت اتحادیه اروپا به عنوان یک نهاد اروپایی انجام داده، لیکن برخی از این تلاش‎ها به دلایل عدیده‏ ای چندان مقرون به موفقیت نبوده است. مسلماً مطلوب آمریکا پس از خروج انگلیس از اتحادیه اروپا، ممانعت از تقویت نقش آلمان در اتحادیه به معنای خاص و تضعیف این نهاد اروپایی به شکل عام است. در مقابل، راهبرد آلمان نیز براین‎اساس تعریف شده است که ضمن حفظ و تقویت الگوی هم‏گرایی اروپا، در پی کاهش میزان وابستگی خود به آمریکا در حوزه‏ های مختلف امنیتی، انرژی و سیاسی باشد. حال باید دید آلمان ‏ها تا چه اندازه توان و اراده لازم را برای پرداخت هزینه این مواضع اروپایی خود دارند.

(مسئولیت محتوای مطالب  برعهده نویسندگان است و بیانگر دیدگاه‌های مرکز مطالعات سیاسی و بین‌المللی نیست)

متن دیدگاه
نظرات کاربران
تاکنون نظری ثبت نشده است