قرآن سوزی و حمله به مظاهر ادیان و مذاهب با هیچ وسیله ای قابل توجیه نیست. این اقدام نه تنها در مورد قرآن و اسلام بلکه در مورد سایر مذاهب نیز عملی جنایتکارانه محسوب میشود. ممکن است عده ای با علم به شنیع بودن این اقدام مرتکب آن شوند و نیت آنها اختلاف افکنی بین پیروان ادیان مختلف و تحریک پیروان ادیان برای برخوردهای خشونت آمیز باشد. این اقدامات فضایی رعب آور، نا امن و ناآرام برای مسلمانان و غیر مسلمانان در یک جامعه ایجاد میکند. اقدامیبا این هدف تروریسم محسوب میشود.
تروریسم انجام اقداماتی وحشت افزا با اهداف سیاسی و عقیدتی است. این تروریسم عقیدتی است و باید جلوی آن گرفته شود. اما بخش اعظمی از افکار عمومی جهان بخصوص افرادی که در جوامع سکولار رشد کرده اند ممکن است نسبت به این موضوعات بی تفاوت بوده و اهمیت آن را درک نکنند. این بخش از افکار عمومی نیازمند شنیدن سخن و منطق دینداران بویژه مسلمانان هستند. روشنفکران و فیلسوفان مسلمان، مسیحی و یهودی باید آمادگی داشته باشند که در جامعه مدرن امروزی بتوانند نقشی ایفا کنند و سخنی قابل شنیدن و ارائه کردن به افکار عمومی جهان داشته باشند. قبل از هر مجادله یا بحثی در این مورد باید موضوع را با رعایت بیطرفی علمیبررسی کرد و حتی از زاویه انسان سکولار غربی به آن نگریست تا بتوان با آنها به یک تفاهم رسید.
مقررات حقوق بشری بنحوی که امروزه در اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقین میبینیم مفاهیمیبرخاسته از فلسفه و تجربه غرب است. هر چند بلحاظ اصولی بسیاری از این مفاهیم محصول تفکر و تجربه بشری است ولی غرب در تدوین آن پیشقدم و پیشرو بود. اروپا بخصوص، آسان و یک شبه به این تجربه دست نیافت.
غرب از یونان باستان تا کنون بیش از ۲۵۰۰ سال در این رابطه تلاش و مبارزه فکری مستمر و مداومی را برای ایجاد نوعی همزیستی بین آزادیهای فردی، اومانیسم و اعتقادات اعم از اسطوره پنداری و سپس مذهب انجام داد. در قرون وسطی هزاران انسان به فجیع ترین شکلی جان خود را بخاطر عقایدشان از دست دادند. ظلمها و تعرضات فوق تصوری بنام دین و حفظ دین توسط کشیشان مسیحی بر جوامع اروپایی روا داشته شد. پس از آن دینداران خون یکدیگر را مباح شمردند و در جنگهای سی ساله اروپا از ۱۶۱۸ تا ۱۶۴۸ شهرها و روستاها با خاک یکسان شدند. کودکان و سالخوردگان قطعه قطعه شدند، انسانها در آتش سوختند و پروتستان و کاتولیک که هر یک خود را پیرو پیامبر صلح و دوستی عیسی مسیح می دانستند چه جنایاتی که در حق یکدیگر روا نداشتند تا بنام دین مردم را از دین گریزان و هراسان کنند. هرگز این جنایات در ادیان دیگر و مناطق دیگر جهان با این حجم و با این خشونت رخ نداده است و این تجربه بیسابقه را تنها انسان غربی از سر گذراند.
حقوق بشری که امروز در اسناد بین المللی میبینیم جمع بین آن تجربه گران، فلسفه و اندیشه غرب و سپس جنایاتی است که در جنگ جهانی دوم علیه یهودیان و سایر اقلیتها توسط آلمان نازی ارتکاب یافت. یهودیان و جهان غرب در طرح مفاهیم حقوق بشری و تدوین اندیشههای خود شاهکاری دیپلماتیک انجام دادند بنحوی که پس از گذشت حدود ۷۰ سال هنوز یکی از ارکان نفوذ فرهنگی و اخلاقی غرب در سایر نقاط جهان است. امروزه هیچکس در هیچ محفل دیپلماتیکی به مخالفت با حقوق بشر بر نمی خیزد که البته منطق آن هم قوی است بنحوی که پارادایم غالب نظام بین الملل را نیز شکل داده است.
با اینحال بنظر من دو اشکال به این اندیشه وارد است. اول اینکه غرب در تدوین تجربه خود به تجربه سایر انسانها در سایر نقاط جهان آنطور که شایسته است توجه نکرد. دوم اسناد و مفاهیم حقوق بشری اصول کلی و قابل تفسیری را در اختیار ما گذاشته است. لذا امکان توافق در مورد جزئیات و چگونگی اجرای این مفاهیم بسیار اندک و گاهی غیر ممکن شده است. بحث قرآن سوزی یا بصورت کلی توهین به و تنفر از یک مذهب و پیروان آن یکی از آن جزئیات است که نیازمند یک گفتگوی جدی و مداوم است.
از نظر فنی و حقوقی در بحث قرآن سوزی تعارضی بین آزادی بیان و حفظ احترام به اعتقادات دینی و مظاهر آن دیده میشود. یک متفکر غربی ممکن است بین آزادی و اعتقاد تفاوت قائل باشد. از نظر او آزادی بیان از جنس آزادیها است و دین از جنس اعتقادات. تفاوت این دو در بروز و دینامیسم اجتماعی آنها است. تفکر غربی تعریفی حداکثری از آزادی و تعریفی حداقلی از اعتقاد و باور دارد. او معتقد است که آزادی بویژه آزادی بیان یک امر اجتماعی است و دین و مذهب یک امر فردی است. فرد در هر شرایطی میتواند عقیده خود را بیان کند. فرد مذهبی و غیر مذهبی تفاوتی ندارند میتوانند عقیده خود را بیان کنند و چیزی نمیتواند مانع آن شود. ولی اعتقاد این قدرت مانور را ندارد چون فرد آزاد است که هر عقیده و اعتقادی داشته باشد ولی اعتقاد افراد نمیتواند مانع اجرای یک آزادی اجتماعی شود.
اینجا میتواند دقیقا نقطه افتراق و مجادله باشد. یک متفکر غربی به آزادی بیش از اعتقاد اهمیت می دهد. اولین استدلالی که در مواجهه با یک متفکر غربی با آن روبرو خواهیم شد این است که اقدام یک فرد به هر اندازه که شنیع باشد؛ مانع آزادی عقیده و ایمان یک مسلمان یا مسیحی یا یهودی نمیشود. آنها آزادند که عقیده و ایمان خود را حفظ و حتی تبلیغ کنند فرد هتاک هم آزاد است که عقیده خود را بیان کند. او سعی میکند از دریچه آزادی به این موضوعات نگاه کند و زمانی میتواند تعارض را تشخیص دهد که به او ثابت شود که اجرای حق آزادی بیان مانع یا متعارض با اجرای یک آزادی دیگر است. چنین رویکردی را تجربه غربی (که به آن اشاره کردم)، فرهنگ، فضای فکری و از همه مهمتر قانون این جوامع حمایت میکند. وظیفه دشوار روشنفکر دینی در این نکته نهفته است که بتواند بین آزادی بیان و یک آزادی دیگر تعارض را نشان دهد یا موضوع را در تعارض با یک قانون محدود کننده روشن نماید.
از این زوایه میتوان موضع مقامات غربی را ابتدا قابل فهم کرد و سپس استدلال متقابل مطرح نمود. در مواضع مقامات غربی عمل قرآن سوزی بخودی خود تقبیح نمیشود یا حداقل مستقلا نمیتواند مبنای اقدام بازدارنده باشد. آنها برای تقبیح اینکار آن را از دیگاه امنیت جامعه یا منافع ملی کشورشان بررسی میکنند. چنانچه پلیس سوئد در مرحله اول بر این نظر بود که در صورت انجام این کار ممکن است امنیت تظاهر کنندگان یا فرد هتاک را نتواند تامین نماید. یا وزرای امور خارجه چنین استدلال کنند که اگر این اقدام باعث واکنش دولتهای اسلامیشود و مثلا بنوعی بخواهند با تحریم یا روش دیگری کشورشان را تنبیه کنند آنگاه منافع ملی سوئد با خطر مواجه خواهد شد. پس از این نظر لازم است از این اقدام جلوگیری شود. حتی ممکن است بحث آزادی بیان بنحوی برای قاضی اروپایی مهم باشد که در عین حال که با عمل قرآن سوزی کاملا مخالف باشد ولی اینگونه بیندیشد که اگر به این بهانه جلوی آزادی بیان گرفته شود ممکن است در آینده بهانههای مشابه آورده شده و افراد یا اجتماعات دیگر هم بدلایل کم و بیش مشابه خواستار جلوگیری از آزادی بیان فرد یا عده دیگری شوند.
بهرحال بنظر بنده جلوگیری از اینکار توسط دولت سوئد یا هر دولت دیگری به بهانههای دیگر غیر از این دلیل که آزادی بیان نباید مورد سو استفاده قرار گرفته و ابزار توهین و ناسزا به ادیان و مقدسات آنها گردد، یک راه حل ریشه ای و دائمی نخواهد بود. زیرا تا اعتقاد به احترام به مقدسات ادیان محترم در کنار آزادی بیان به رسمیت شناخته نشود همواره امکان انجام این عمل به بهانههای دیگر وجود خواهد داشت.
روشنفکران، دانشگاهها و علمای دینی از ایران، عراق، مصر تا مالزی و اندونزی و پاکستان و هند میتوانند گرد هم آمده و به همراه پیروان مذاهب دیگر در قالب قطعنامه مجمع عمومی در مورد گفتگوی مذاهب از دبیرکل سازمان ملل بخواهند که اجلاسهای بین تمدنی را در سازمان ملل برگزار کند یا در هر قالبی که امکان دارد باید خواستار گفتگو شوند. دیالوگ و گفتگوی بین مذاهب نه صرفا دولتها یک ضرورت انکار ناپذیر است.
لذا در کنار اقدامات مقطعی و موضعی برای جلوگیری از این اقدامات، روشنفکران، دانشگاهها، مراکز علمی و علمای همه ادیان باید بتوانند با همتایان خود و افکار عمومی غرب ارتباط گرفته و منطق قوی خود در احترام به مقدسات ادیان را بیان نمایند. در یک فضای عمومی و تلاش مستمر است که میتوان امید داشت تا نتیجه آن در قوانین کشورها انعکاس یابد.
محسن بهاروند، مشاور حقوق بین المللی وزارت امور خارجه
(مسئولیت محتوای مطالب برعهده نویسندگان است و بیانگر دیدگاههای مرکز مطالعات سیاسی و بینالمللی نیست)