برگزاری جلسه علمی هفتگی تاریخ مرکز مطالعات سیاسی و بین المللی (29 فروردین ماه 1403)

جلسه علمی هفتگی تاریخ مرکز مطالعات سیاسی و بین المللی در روز‌ چهارشنبه بیست ‌ونهم فروردین ۱۴۰۳ با سخنرانی جناب آقای دکتر اسماعیل شمس، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی به صورت مجازی برگزار شد.
۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
مشاهده ۲۴۸
محیا شعیبی عمرانی

جلسه علمی هفتگی تاریخ مرکز مطالعات سیاسی و بین المللی در روز‌ چهارشنبه بیست ‌ونهم فروردین 1403 با سخنرانی جناب آقای دکتر اسماعیل شمس، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی به صورت مجازی برگزار شد. موضوع سخنرانی ایشان « غیبت مناطق غربی ایران در تاریخ نگاری و تاریخ دیپلماسی ایران» بود. اهم مطالب مطروحه در این سخنرانی به شرح ذیل است:

ما اگر به جغرافیای ایران امروز و البته ایران تاریخی نگاه کنیم، با یک وضعیت جغرافیایی خاص مواجهیم. ما عملاً در یک خشکی هستیم که بین چهار ناحیه آبی از شمال، جنوب، شرق و غرب محصور شده است. نویسندگان کتاب‌های جغرافیایی هم همین نگاه را داشته‌اند و از اصطلاح «از رود تا رود؛ از دریا تا دریا» برای توصیف موقعیت قرارگیری این سرزمین استفاده کرده‌اند و منظور آنها از رود عموماً رودهای مدیترانه و جیحون و منظور از دریا، خلیج فارس و دریای خزر است. قلمروی جغرافیایی ایران از دوره ماد تا پایان عصر ساسانی کمابیش در همین منطقه بوده است.

این موقعیت «از رود تا رود» ایران را بین دو ناحیه فرهنگی قرار می‌داد: در شرق، فرهنگ ترکی-چینی وجود داشت و در غرب فرهنگ سامی حاکم بود. این جغرافیا می‌توانست هم پل باشد و هم دیوار، هم عامل ارتباط غرب با شرق باشد و هم مانع ارتباط آنها باشد.

در عصر باستان ، عمده یورش‌ها از سمت غرب به سمت شرق بوده است. ما یک دیواره کوهستانی به نام زاگرس در مرکز جغرافیای ایران داریم که عمده رویارویی‌های شرق و غرب در این حصار کوهستانی رخ داده است و در این حصار کوهستانی، آن بخشی که در جاده ابریشم است (حدفاصل همدان تا اسدآباد) بیشترین اهمیت را دارد. گردنه اسدآباد نقطه‌ای است که عمده‌ترین جنگ‌های نیمه شرقی با نیمه غربی در آنجا رخ داده است و عموم گروه‌هایی که می‌خواستند از غرب به شرق حرکت کنند، در این گردنه زمین‌گیر و متوقف شده‌اند.

بعد از اسلام وضعیت متفاوت شد. دولت فراگیر از بین رفت و مسیر تمام هجوم‌ها برعکس شد. تیمور آخرین جهانگشای تاریخ در این مفهوم است که حتی توانست سلطان عثمانی را اسیر کند. بعد از او، به تدریج ارتباط شرق و غرب در معنای تاریخی آن قطع شد و دولت‌های پراکنده در شرق و غرب شکل گرفتند. ازبکان که بازماندگان تیمور هستند در شرق بودند و ترکمانان آق‌قویونلو و قراقویونلو و سپس عثمانی‌ها که از دل بقایای سلجوقی برآمده بودند در غرب بودند.

صفویه تنها دولت در یک دوره 1400 ساله هستند که از غرب برخاسته‌اند و منشأ غربی دارند. صفویه توانست احیاگر عصر ساسانی باشد. صفوی‌ها ایل نیستند بلکه آل (خاندان) هستند. حکومت خاندانی نمود اصلی حکومت‌های عصر باستان است. هم اعراب و هم ترک‌ها که بعد از اسلام در ایران حکومت تشکیل دادند منشأ ایلی و قبیله‌ای دارند. در خصوص تفاوت میان آل و ایل باید اشاره کرد که در آل، تمرکز بر خاک است. آل به خاک تعلق دارد و جابجایی آن در حد کوچ عمودی است (جابجایی گسترده در زمین ندارد) نقش دفاعی دارد تا تهاجمی. در حالی که ایل کوچ افقی دارد یعنی در افق حرکت می‌کند و هدفش جهانگشایی و تصرف زمین است. خاستگاه صفویان هم مثل ساسانیان مذهبی بود و از خانقاه برخاسته بودند.

در دوره صفوی چهار ایالت بودند که به شکل موروثی اداره می‌شدند یعنی حاکمان بومی موروثی داشتند و برای آنها حاکم از دولت مرکزی فرستاده نمی‌شد: خوزستان، لرستان، کردستان و گرجستان. دلیل این کار این بود که خطر و تهدید اصلی برای دولت صفوی، عثمانی‌ها بودند و آنها راه مقابله با این خطر را استفاده از پتانسیل عشایر و خاندان‌های بومی غرب ایران می‌دانست.

در خصوص عثمانی باید توجه داشته باشیم که عثمانی برای ما به ویژه بعد از فتح قسطنطنیه (1453م.) دیگر آن عثمانی برآمده از سلاجقه روم و در امتداد فرهنگ ایرانی نبود. این مسأله کمتر در تأملات و پژوهش‌ها مورد توجه قرار گرفته است. از زمان فتح قسطنطنیه دو تفاوت مهم در ماهیت تمدنی و ساختار حکمرانی عثمانی ایجاد شد: نخست اینکه عثمانی‌ها به عنوان یک سلسله ترکی سنی برآمده از شرق ایران، تا زمانی که در آسیای صغیر بودند ویژگی‌های ایرانی-سلجوقی داشتند اما از وقتی که وارد قلمرو بیزانس شدند، دیگر خود را تداوم امپراتوری بیزانس می‌دانستند. دوم اینکه عثمانی‌ها از وقتی که به بیزانس رفتند ادعای خلافت کردند. تا قبل از آن، تنها مدعی سلطنت بودند. این یک سنت‌شکنی در جهان اسلام بود و تا قبل از آن، هیچ غیر عربی به سمت خلافت حرکت نکرده بود.

صفویه در طول دوران حکومت خود هجوم از شرق را متوقف کرده بودند و با سقوط آنها در 1135ق. مجدداً هجوم از شرق آغاز شد. آنها توسط یک سیستم ایلی سقوط کردند و بعد از آنها، همه کسانی که روی کار آمدند از شرق بودند: افغانان، نادرشاه افشار، قاجارها.

ما اگر تاریخ را به صورت کاربردی مطالعه کنیم، می‌توانیم موارد خطر و ظرفیت‌های مقابله را بشناسیم و این چنین مطالعه‌ای به ما نشان می‌دهد که بر خلاف آنچه تصور می‌شود، کمترین تهدید را از جانب شمال و جنوب داشته‌ایم، جز در مقطعی که روس‌ها از شمال به سمت جنوب حرکت کردند. پیوستگی شمال-جنوب بر خلاف پیوستگی شرق-غرب فقط در یک مقطع رخ داده و آن هم در جنگ جهانی بود که دو اشغالگر توانستند این پیوند را برقرار کنند.

تهیه کننده: محیا شعیبی

متن دیدگاه
نظرات کاربران
تاکنون نظری ثبت نشده است
سخنرانی آقای دکتر اسماعیل شمس، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی با موضوع #۱۷۱غیبت مناطق غربی ایران در تاریخ نگاری و تاریخ دیپلماسی ایران#۱۸۷ در قالب سلسله ج...
مسأله تشریفات و قواعد و اصول مربوط به آن از جمله مسائل مهم در حوزه دیپلماسی است که عموماً بر جنبه‌های شکلی و نمایان یک رابطه دلالت دارد و در عین حال، نباید آن ر...