رویکرد تهاجمی آمریکا در شرق اروپا و واکنش روسیه

۱۸ مهر ۱۳۹۹
مشاهده ۳۸۰۳

با نزدیک ‎شدن به انتخابات ریاست‏ جمهوری آمریکا، ترامپ یک رویکرد تهاجمی همه ‎جانبه را در اقصی نقاط دنیا دنبال می‏ کند. در نتیجه، شاهد برقراری روابط چند کشور عربی با رژیم صهیونیستی و انجام مذاکرات صلح کوزوو و صربستان در واشنگتن که منجربه انعقاد توافق‎ نامه پیچیده و مبهمی‌ بین رهبران بلگراد و پریشتینا شد، بودیم. از نتایج نامانوس توافق‎ نامه اخیر، در عین تحقیر رهبران دو طرف توسط ترامپ، قول انتقال سفارت صربستان به بیت المقدس و برقراری روابط بین کوزوو و تل آویو بود که با انتقاد رهبران اروپایی و اتحادیه عرب نیز روبه رو شد. هم‏زمان، مسکو نیز چونان گذشته تصریح نمود که هر گونه توافقی در بالکان غربی باید مدنظر کشورش بوده و با تصویب شورای امنیت سازمان ملل متحد باشد. سؤال مهم این است که چه سرنوشتی در انتظار این توافق بوده و آیا اجرایی خواهد شد؟

همکاری، مشارکت راهبردی، رقابت و تضاد منافع میان آمریکا و اتحادیه اروپا تعابیر گوناگونی هستند که کارشناسان در تبیین نوع رابطه این قدرت‎ها در دوسوی آتلانتیک به کار می‎ برند. آمریکا از اوایل هزاره سوم، راهبرد همکاری با دیگر کشورها در سطح بین‏ المللی را در چارچوب مقررات و با ساختارهایی شروع کرد. در آن راهبرد، اولویت واشنگتن همکاری نزدیک با روسیه، چین و رسیدن به توافق با جمهوری اسلامی ایران در برنامه صلح‎ آمیز هسته ای بود. اما بعد از پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست‎ جمهوری آمریکا، وی بر این نظر بود که راهبرد اتخاذی خصوصاً در دوره هشت‎ساله آقای اوباما پاسخ کافی به تأمین منافع آمریکا نداده است و لازم است که تغییرات اساسی در این راهبرد ایجاد شود. در واقع ترامپ بر این اعتقاد است که تمام سازوکارهای تعاملات بین‎ المللی در کنار رفتار کشورها و قدرت‎های دیگر، ازجمله سازمان‎های بین‎ المللی، باید در مسیر تأمین منافع اولویت‎ دار آمریکا باشد و اگر این مؤلفه و سازوکار در تعاملات بین ‎المللی و روابط کاخ سفید با دیگر کشورها حاکم نباشد، حتماً باید روند مربوط به آن را تغییر داد.

سؤال دیگر این است که در پایان دهه دوم قرن 21 اوضاع حاکم بر تعاملات اروپا با آمریکا و روسیه چه روندی را طی می‎کند؟ درعین ‏حال، آیا این روند به واگرایی بیشتر اروپا منجر خواهد شد؟

اما قبل از اینکه به نوع تعاملات دو سوی آتلانتیک اشاره کنیم، بد نیست نگاهی به راهبرد جدید تأمین امنیت ملی آمریکا، اعلامی در سال 2018 داشته باشیم. در این راهبرد از روسیه، چین و در مرحله بعد از کشورهای ایران و کره شمالی در ارتباط با موضوعاتی مثل تروریسم و … به عنوان چالش‎ های اساسی و اصلی واشنگتن در سال ‏های آینده یاد شده است. البته در اینجا به موضوعات دیگری مانند امنیت سایبری نیز اشاره شده است. در مورد شرق اروپا راهبرد اصلی آمریکا، در سه ضلعی ایجاد پایگاه ‏های بیشتر با انتقال نیروها از غرب قاره سبز به این منطقه، فروش هرچه ‏بیشتر تسلیحات به این کشورها و نهایتاً مقابله تمام ‎عیار با گسترش نفوذ روسیه، به‎ ویژه در بالکان غربی در کنار  تقویت روابط با بلگراد قرار دارد. 

اروپا و آمریکا دارای تعاملات گسترده سیاسی، امنیتی و اقتصادی هستند. حجم مبادلات تجاری بین اروپا و آمریکا در سال 2019 بیش از 900 میلیارد یورو بوده است. درحال‏ حاضر کاخ سفید در تنظیم روابط خود با اروپا با چند محور مواجه است. از یک‎ طرف انگلستان است. لندن همواره به دنبال حفظ موازنه بین آمریکا و اروپا بوده و سعی در حفظ ارتباطات و تعاملات بسیار نزدیک اقتصادی و دفاعی با آمریکا داشته است. درطرف‏ دیگر اتحادیه اروپا قرار دارد. اروپایی ‏ها در موضوع امنیت و دفاع تعامل و همکاری نزدیکی با آمریکا در چارچوب ناتو داشته ‏اند؛ امری که با روی‎ کارآمدن ترامپ، به چالشی جدی در تعاملات طرفین تبدیل شده است. ترامپ بارها اعلام کرده است که دیگر کشورش حاضر نیست برای تأمین امنیت اروپا همچون گذشته هزینه کند و اروپایی‎ ها موظف‎ اند در قبال تأمین امنیت خود هزینه ‏های بیشتری را در قالب سهم مشارکت در ناتو و دیگر امورات دفاعی پرداخت کنند. موضوع مهم اینکه در خود اتحادیه اروپا کشورهایی هستند که بنا به دلایل مختلف، ارتباطات نزدیک‏تری را با واشنگتن دنبال می ‏کنند؛ مخصوصاً کشورهای جنوب شرق اروپا مانند رومانی، لهستان، بلغارستان و کشورهای بالتیک. کشورهای مذکور به دلیل احساس تهدید جدی از سمت شرق، سعی بر این دارند که همکاری‌ های دفاعی نزدیک تری را با آمریکا داشته باشند. به طور کلی می‌توان گفت که همکاری بروکسل و واشنگتن بر موضوعاتی مانند ناتو، اوکراین، تروریسم، جنگ سایبری، برنامه هسته ‏ای ایران و حقوق بشر متمرکز است. اما در آینده منازعات سیاسی جدی‏ تری در روابط اروپا، کاخ سفید و ناتو شاهد خواهیم بود که می‏ تواند تا حدی به تشدید تنش‏ ها بین مسکو و واشنگتن نیز منجر شود؛ درعین‌ حال که  از سال 2014 درنتیجه بحران اوکراین و با تشدید تنش بین روسیه و ناتو در سوریه، اروپا مستقیماً وارد چالش جدید بین واشنگتن و مسکو شد.

موضوع انتقال انرژی روسیه به اروپا نیز همواره زیر ذره ‏بین کاخ سفید بوده است. در چنین شرایطی، ازسویی طبیعی است که اروپا بر موضوع حفظ نسبی استقلال عمل تأکید می ‏کند و موم در دست آمریکایی ‏ها نخواهد شد ولی حفظ همکاری اولویت‏ دار با واشنگتن و تلطیف مواضع ترامپ، به‏ ویژه با رایزنی نزدیک‎ تر با ساختارهای حاکمیتی و کنگره آمریکا را دنبال خواهد کرد. ازدیگر سو، فشارهای ترامپ به اروپا با محوریت امنیت و دفاع برای استفاده ابزاری از آن‎ها در چالش ‏های بین ‏المللی، ازجمله افزایش فشارهای تحریمی غیرعادلانه علیه ملت ایران همچنان ادامه خواهد یافت.

در مورد روسیه باید گفت همکاری ایالات ‎متحده آمریکا با اروپا بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی مراحل مختلفی را طی کرده است. راهبرد اصلی مسکو، مخالفت با تداوم گسترش ناتو به شرق در کنار به دست آوردن انحصار حداکثری در تامین انرژی اروپا و احیای نفوذ سنتی در شرق اروپا و گسترش نفوذ در بالکان غربی به ویژه از طریق همکاری نزدیک با بلگراد می‌باشد. در موضوع کوزوو نیز راهبرد کلان روسیه دستیابی به هر راه حلی با تایید شورای امنیت سازمان ملل متحد و عدم تغییر مرزها و به‏ تبع آن به رسمیت نشناختن کوزوو است. به‏ طور کلی، ازطرفی هم اروپا و هم آمریکا از نفوذ روزافزون روسیه در قاره سبز، به‎ویژه بخش شرقی آن نگران هستند؛ امری که آقای پمپئو در سفر اواخر مرداد 1399 به کشورهای این منطقه به آن اذعان نمود. وی در ورشو گفت سه دهه پس از فروپاشی کمونیسم ما نگران گسترش نفوذ روزافزون روسیه در منطقه هستیم و کشورهای منطقه باید متوجه این تهدید جدی باشند. ازطرف‎دیگر، در بین کشورهای اتحادیه اروپا اختلاف‏ نظر جدی در موضوعات مهم ازجمله ساختار سیاسی و اقتصادی اتحادیه و مهاجرت و امنیت وجود دارد؛ امری که حاکی از واگرایی بیشتر در بین کشورهای اتحادیه اروپا است.

کلام آخر؛ درخصوص میزان شانس اجرایی ‎شدن توافق ‎نامه واشنگتن بین رهبران صرب و کوزوو می‎توان اذعان نمود که شاید بهترین پیش‏ بینی، همان ادعای تکرار سرنوشت بیش‏ از 30 سند امضاشده بین طرفین از سال 2012 تاکنون با میانجی گری اتحادیه اروپا باشد که هیچ‎کدام اجرایی نشده است؛ چراکه کلید اصلی عادی شده تعاملات طرفین در شناسایی کوزوو توسط صربستان است. اگرچه رهبران بلگراد با اهداف مهم اقتصادی و به منظور عقب ‏نماندن از فرایند رشد و توسعه همسایگان ازجمله مجارستان، به دنبال مصالحه با پریشتینا هستند ولی بعید به نظر می ‏رسد این رهبران در کوتاه ‎مدت به این خودکشی دست بزنند.

 

(مسئولیت محتوای مطالب  برعهده نویسندگان است و بیانگر دیدگاه‌های مرکز مطالعات سیاسی و بین‌المللی نیست)

متن دیدگاه
نظرات کاربران
تاکنون نظری ثبت نشده است